به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۶ - ۲۳:۱۹
 
۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۲ ساعت ۱۶:۲۰
کد مطلب : ۱۳۴۰۲۳
دوم مرداد؛ سالروز درگذشت

احمد شاملو ستاره بود...

سروش مظفر مقدم
روزنامه بهار
مرگ احمد شاملو (الف بامداد) در دوم  مرداد ماه سال 1379یکی از مهم‌ترین رویدادهای فرهنگی تاریخ معاصر ایران است چرا که او به نسل خویش و نسل‌های پس از خویش مفهوم آزادگی و کرامت انسانی را بار دیگر آموخت. بامداد هنرمند زمانه خویش بود. شعر او، بلندای سترگ زیبایی و انسانیت است و در زندگی شخصی‌اش نیز هماره سعی داشت از گردن کج کردن در پی نواله‌ای ناگزیر بپرهیزد. شاملو، هنرمندی چند وجهی است. در مقام پژوهشگر، امتداد دهنده کار پیگیر پیشینیان خویش، به خصوص صادق هدایت در گرد آوری مواد خام فرهنگ ملی و بومی ایران بود و در مقام روزنامه نگار، روح حساس زمانه خود محسوب می‌شد. اگر نگاهی دقیق به نشریاتی که شاملو سردبیری کرده بیندازیم، به گستره‌ای متنوع بر خورد خواهیم کرد: از هفته نامه درخشان کتاب هفته تا خوشه و بامشاد و ایرانشهر و کتاب جمعه. این فلک رنگین از نشریات هفتگی و ماهانه و جنگ‌های فرهنگی، با مسئولیت شاملو چنان خواندنی شدند که امروزه نیز نسل ما آن‌ها را در حافظه جمعی خویش نگاه داشته است. جالب است که در مورد شاملو به مزاح می‌گفتند هر نشریه‌ای را که او سردبیری کند، بعد از مدت کوتاهی به محاق توقیف و تعطیل خواهد افتاد!

 بامداد که در کار خویش بازتاب دهنده وجدان خفته اجتماعی بود، مدارا و سازش نمی‌شناخت و به جای قالب کردن خزف و خر مهره به مخاطبان اش، گوهر حقیقی آزادگی و آزادی را بدانان عرضه می‌داشت. یکی از واپسین سرمقاله‌های بامداد به شماره اول کتاب جمعه باز می‌گردد. بامداد با کلامی آتشین در اول دفتر نوشت: طوفانی در راه است. . طوفانی روبنده و ویرانگر! این واژگان هنوز و پس از حدود چهار دهه، طنینی شگفت و آگاهی بخش در ذهن ما دارند. شاملو در یک کلام استثناست. او را تنها با بزرگانی چون اکتاویو پاز، یانیس ریتسوس و پابلو نرودا می‌توان سنجید.

شاملو به گمان من فرزند اندیشه رهایی بخش و عدالت محوری بود که انقلاب بزرگ مشروطیت ایران را رقم زد. او به مسائل سیاسی، انسانی و اجتماعی هرگز بی اعتنایی نکرد چرا که ذات هنر و منش هنرمند را، جدای از شعارهای میان‌تهی برخی روشنفکر نمایان، متشکل از عناصری چون روشنگری و آزادگی می‌دانست. او نیز چون وارطان سالاخانیان و مرتضا کیوان، سرافزاز، دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت اما بامداد تا پایان عمر پربار خویش، دست از سخن گفتن نکشید. در جایی که سخن گفتن امری خطرناک محسوب می‌شد.