چشم بیدار «رجایی»
روزنامه بهار , 11 شهريور 1396 ساعت 12:58
محمد توکلی
تصویری که این روزها از علیرضا رجایی دست به دست میشود بار دیگر ذهنها را به سمت و سوی مجلس ششم و حادثه تلخ کنار گذاشتن او از حضور در این مجلس برده است. حادثه ناگواری که به واسطه تصمیم شورای نگهبان، غلامعلی حداد عادل جایگزین او در آن دوره از مجلس شد.تصویر دیگری که از رجایی در ذهنها باقی مانده ناملایماتی است که در دوران بازداشت پس از انتخابات۸۸ در حق او شد و کسالت پیش آمده برایش را میتوان به نوعی یادگار همان روزها دانست.از فعالیتهای سیاسی این چهره ملی-مذهبی که بگذریم او یک روزنامهنگار بود و بخشی از دوران فعالیت سیاسیاش را در روزنامههایی همچون جامعه، توس و نشاط گذراند. روزنامههایی که در دوران مشهور به بهار مطبوعات منتشر میشدند و به شکل فلهای نیز به دستور سعید مرتضوی که در آن روزهای در مقام دادستان تهران فعالیت میکرد توقیف شدند.
راستی امروز سعید مرتضوی کجاست و علیرضا رجایی کجا؟ یکی اهل بگیر و ببند و قرائتی تندروانه از آنچه نظام را حفظ خواهد کرد و دیگری اهل مدارا و قرائتی میانهروانه از آنچه مردم در انقلاب خواهانش بودند.ما میتوانیم نسبت به رجاییها بی تفاوت باشیم و از اینکه چنین سرمایههایی را کنار میگذاریم هیچ افسوسی نخوریم اما آیا این رفتار متناسب با آرمانهای انقلاب مردم ایران است؟ آیا میتوانیم از یک سو داعیه دار «آزادی» و «مردمسالاری» باشیم و از طرف دیگر با سرمایههایی همچون علیرضا رجایی چنین برخوردی داشته باشیم؟نتیجه نگاهی که بر اساس آن تنها منابع زیرزمینی مانند نفت و گاز را سرمایه میداند و از سرمایههای انسانی خود غافل است همین نوع رفتارهایی است که ما با آنان که اندک اختلافی با جریان رسمی پیدا میکنند داریم. همین چند روز پیش بود که زنده یاد دکتر ابرهیم یزدی را از دست دادیم.
مردی که با وجود همه نامهربانیهایی که به او و همراهان سیاسیاش شد هیچگاه ناامید نشد و با وجود نقدهای بی شمارش به ساختار سیاسی از مسیر میانهروی و انصاف دور نیفتاد اما در مقابل جز نامهربانی و حذف چیزی ندید. آیا نباید از چنین سرمایهای استفاده میشد؟حال ما ماندهایم و تصویری از علیرضا رجایی که آتش در دلها فکنده است و خبری دردناک از تخلیه چشم او. رجایی و مانند او چشم بیدار جامعه هستند و با محدودیتها و فشارهایی هزاران برابر بیش از آنچه بر سرشان آمده است از وظیفه انسانی و دینی خود قدمی عقب نشینی نخواهند کرد اما وظیفه دیگرانی که مدعی حمایت از انقلاب هستند چیست؟آیا نباید رواداری را از نو تمرین کنیم و همه با هم یاد بگیریم آن کس که در موضوعی مانند من نمیاندیشد لزوماً دشمن من نیست؟
وقتی به روزهای اول انقلاب نگاه میکنیم و آن همراهی «همه با هم» را و آرمانهایی که در شعارهای مردم متبلور بود دچار حیرت میشویم که آیا ما همانها هستیم که اعتراضمان به سانسور و زندانی سیاسی و نبود آزادی در رژیم سابق بود؟ آیا ما همانها هستیم که آزادی را در رأس شعارهایمان قرار داده بودیم؟ آیا ما همانها هستیم که وحدت ورد زبانمان بود و بیشترین دلواپسیمان دور شدن اهالی انقلاب از یکدیگر؟ فاصلهمان با آن آرمانها و اهداف نگران کننده نشده؟
اصلاً بیاییم در یک حالت بدبینانه فرض کنیم فاصله امثال علیرضا رجایی و ابراهیم یزدی و. . . با نظام سیاسی زیاد است پس حذف شدند، با آنها که جان و آبرویشان را برای این نظام خرج کردند چه کردیم؟ با مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در سالهای آخر عمرش چگونه مواجههای داشتیم؟ آیا قرارمان در ابتدای انقلاب این بود یا قرار بود حتی مخالفان نظام (منتقدان که جای خود دارد) هم آزادانه آنچه درست میدانند را با فراغ بال و بدون واهمه از بگیر و ببندها بگویند.ما کجاییم و آرمانهایمان کجاست؟
کد مطلب: 135981