دریافت لینک صفحه با کد QR
به بهانه هشتاد و یکمین سالگرد تولد
يادي از پرویز یاحقی، از نوابغ موسیقی
16 شهريور 1396 ساعت 11:01
گروه هنري: کمتر کسی است که ' پرویز یاحقی ' را به عنوان نابغه موسیقی و چهره ای اثرگذار و صاحب سبک در این حوزه نشناسد، ولی تعداد افرادی که ' موتزارت ایران ' را به عنوان گوینده رادیو و خبرنگار و اعتراف گیرنده از یک قاتل زنجیره ای بشناسند، تقریبا نادر است.
این رسم دیرینه رسانه های ما بوده که همواره از بزرگان حوزه های مختلف به بهانه زادروز یا سالمرگ یادی کنند و در این مجال هم تنها همان یک وجه از زندگی حرفه ای آنان را با کلیشه ای از زندگینامه برای مخاطبان یادآور شوند ؛ رسمی خشک که تنها به کار مخاطبان خاص ميآمد و ميآید.
زندگی یاحقی و خاطرات هنرمندان همترازش اما گویای این نکته است که زندگی این نابغه موسیقی وجوه دیگری نیز داشت ، وجوهی که نشانگر اهمیت و قدر و منزلت این بزرگان نزد اقشار مختلف جامعه حتی بزهکاران حرفه ای است.
زنده یاد پرویز خطیبی ترانه سرا و گوینده رادیو در کتاب 'خاطراتی از هنرمندان ' در باره این وجه از زندگی پرویز یاحقی مينویسد: در دهه 30 ، قاتل خطرناکی به نام ' هوشنگ ورامینی ' جلوی اتومبیل هایی را که در جاده تردد ميکردند ، ميگرفت و سرنشینان آن را به طرز فجیعی مثله کرده و به قتل ميرساند.
' مسئولان امنیتی وقت نیز به رغم تمهیدات لازم موفق به دستگیری قاتل نمی شدند و این مساله مشکل بزرگی برای مسافران و دولت ایجاد کرده بود تا این که پس از مدت ها موفق به دستگیریش شدند. هوشنگ ورامینی در بند نیز از هرگونه همکاری سرباز ميزد و به خبرنگاران و وکلایی که به او مراجعه ميکردند پاسخ نداده و آنان را مسخره ميکرد.
پرویز یاحقی که در آن زمان ضمن فعالیت هنری در رادیو به حرفه خبرنگاری و گویندگی نیز مشغول بود، داوطلب شد که برای مصاحبه با وی به زندان برود. ابتدا مقام مسئول مخالفت ميکرد و به او ميگفت با توجه به شهرت و محبوبیتش نمی تواند چنین کاری را انجام دهد ، زیرا در صورت ایجاد مشکل برای او ، نه تنها به خانواده اش ، بلکه باید پاسخگوی همه هنردوستان کشور باشد.
بالاخره مسئول مربوطه تسلیم اصرارهای بیش از حد یاحقی ميشود و او به منظور گفت و گو و مصاحبه با قاتل راهی زندان شد. هوشنگ ورامینی در پاسخ به پرسش یاحقی با حالتی تمسخر آمیز ميگوید: من سئوال ازتو بزرگترا رو جواب نمی دم حالا تو یه الف بچه اومدی ميخوای از من حرف بکشی تا بتونی اینجوری خودتو معروف کنی؟
یاحقی در پاسخ ميگوید: برای شهرت نیازی به شما ندارم، من همین الانم مشهورم، با دقت منو نگاه کن ببین من کی هستم.
قاتل خطرناک که تا پیش از این حرف ، به قیافه یاحقی توجه نداشت، به دقت وی را نگاه کرد بعد پرسید: تو پرویز یاحقی نیستی؟ و
بعد از تایید یاحقی، وارمینی او را در آغوش گرفته و صورتش را غرق بوسه کرد و کلیه مطالبی را که دیگر خبرنگاران موفق به کسب آن نشده بودند، در اختیار یاحقی گذاشت و پرده از جنایات هولناکش برداشت.
قاتل سرانجام محاکمه و محکوم به اعدام شد و به عنوان آخرین خواسته اش ، خواهان دیدار مجدد پرویز یاحقی شد و پس از آمدن یاحقی او را در آغوش گرفت و گفت: ميخوام آخرین کسی را که در این دنیا ميبینم تو باشی.
** تولد پرویز یاحقی
پرویز صدیقی پارسی ملقب به پرویز یاحقی در 16 شهریور ماه 1315 خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود و از کودکی به موسیقی علاقه مند شد.
وی که اغلب در خانه داییش حسین یاحقی به سر ميبرد، از همان کودکی نسبت به صدای ساز علاقه وافری نشان ميداد و بسیاری از نواهای موسیقی را با نی لبکش مينواخت و در حالی که بیش از هفت سال نداشت وارد کلاس موسیقی وی شده و در غیاب دایی ویولن را برداشته و عاشقانه بدان مينگریست.
استاد که خواهرزاده خود را اینچنین شیفته موسیقی دید از هر فرصتی استفاده ميکرد تا بتواند رضایت پدر پرویز را برای فرا گیری این هنر جلب کند. وی بالاخره توانست پرویز کوچک را تحت تعلیم خود قرار دهد. پرویز نیز دوره های اول موسیقی را به سرعت پشت سرگذاشت به طوریکه علاقه و استعداد شگرفش موجب حیرت همگان از جمله داییش شده بود.
یازده ساله بود که دوره آموزش ردیف های پنجگانه دیگر استاد را که شامل پیش در آمدها، چهار مضراب ها، آهنگ های ضربی و دستگاه های موسیقی ایرانی بود کاملا فرا گرفت.
منزل حسین یاحقی محل آمد و شد هنرمندان بزرگ و صاحب نام کشور بود که با دیدن توانایی پرویز نوجوان شگفت زده ميشدند و او را تحسین ميکردند.
روزی استاد ابوالحسن صبا که با حسین یاحقی دوستی داشت به خانه اش آمد و با دیدن پرویز و پی بردن به نبوغش پذیرفت که او را برای ادامه فرا گیری ویولن به نزد خویش ببرد. پرویز پس از آن به رادیو راه یافت و به دعوت داوود پیر نیا وارد برنامه گلها شد.
هجده سال بیش نداشت که یکی از ساخته هایش به نام 'امید دل من کجایی' را با صدای استاد غلامحسین بنان در برنامه گلها اجرا کرد و به پیشنهاد صبا خود رهبری ارکستر را به عهده گرفت و هنرمندان و نوازندگان طراز اول کشور در این برنامه هنرمند جوان را یاری کردند.
** پرویز یاحقی به روایت خودش
یاحقی در مورد زندگی هنریش ميگوید: سه یا چهار سال داشتم که با انگشتان کوچکم روی آب پاش باغبان پدرم ضرب ميگرفتم و نغماتی که از داییم استاد حسین یاحقی و دوستانش شنیده بودم، زمزمه ميکردم. داییم استاد ویولن بوده و منزلش محل آمد و شد هنرمندان بزرگ و سرشناس بود، طبعا نظرم به این ساز جلب شد. پدر حسین یاحقی(پدر بزرگ من) موسیقیدان بوده و در زمان خودش مورد توجه دوستداران این هنر بود. مادرم نیز گوشه های موسیقی را ميشناخت. مرحوم فرخ لقا خاله من، استاد داییم بوده و سنتور را در حد استادی مينواخت و سبک و سیاقش مورد توجه و بررسی استادان آن زمان بویژه حبیب سماعی بود.
' خانم فرخ لقا بجز سنتور سازهای دیگری از جمله پیانو، تار و کمانچه مينواخت و متاسفانه در دوران کودکی من فوت کرد و نتوانستم از وجودش استفاده کنم. مادر و داییم اعتقاد داشتند من استعداد موسیقی را از او به ارث بردم.
تقریبا همه روزه استادانی همچون ابوالحسن صبا، احمد عبادی، رضا محجوبی، مرتضی محجوبی، حسین تهرانی و غیره به منزل داییم ميآمدند و من از هنرشان بهره مند ميشدم. دلبستگی من به موسیقی به گونه ای بود که اگر آنان نمی آمدند من از داییم خواهش ميکردم مرا به منزلشان ببرد. مرحوم حسین یاحقی که از علاقه ام به موسیقی اطلاع داشت، از پدرم خواست تا مرا تحت تعلیم خودش قرار بدهد ولی او مخالفت کرد. پدرم کارمند عالی رتبه وزارت امور خارجه بود و به شدت با موسیقیدان شدن من مخالفت ميکرد. این کشمکش بین پدرم و گروه مقابل که داییم و صبا در رأس آن بودند، ادامه داشت. او آرزو داشت من دکتر یا مهندس شوم ولی داییم بدون توجه به مخالفت او به تعلیم من ميپرداخت.
بالاخره پدرم برای دور کردن من از محیط، به بهانه ماموریت اداری مرا به بیروت برد و حتی اجازه نداد نی لبکم را با خودم ببرم. من در اثر دوری از داییم، صبا و محیط موسیقی به سختی بیمار شدم. پدرم برای درمان مرا نزد پزشکان مختلف برد ولی هیچ تاثیری نداشت تا این که یک پزشک فرانسوی به او گفت بیماری فرزند شما روحی است و از دوری چیزی رنج ميبرد و تا آن چیز برایش فراهم نشود امیدی به بهبودیش نیست و بدتر و بدتر خواهدشد.
دوری از فضای موسیقی مرا تا سرحد مرگ کشانده بود ولی پدرم همچنان مقاومت ميکرد تا این که در آستانه ده سالگی با پول توی جیبی که جمع کرده بودم از خانه پدر فرار کرده و به ایران باز گشتم. به محض رسیدن به ایران مادرم مرا به بیمارستان برد و طی نامه ای برای پدرم نوشت اگر به مخالفتت ادامه دهی فرزندمان را از دست خواهیم داد. من درایران ماندم و نزد داییم به فرا گیری ویولن ادامه دادم. خانه صبا و خانه دائیم بسیار نزدیک بود و تقریبا هر شب آن دو هنرمند بایکدیگر دیدار داشتند.
به خاطر دارم شبی داییم به استاد صبا گفت دلم ميخواهد این خواهر زاده من مدتی نزد تو کار کند و با سبک وسیاقت آشنا شود. او نیز پذیرفت و از هفته بعد به کلاس ایشان رفته و بجز تکنیک های ویولن با اصول ارکستراسیون (تنظیم قطعات موسیقی برای ارکستر)، کمپوزسیون (آهنگسازی) و رهبری ارکستر نیز آشنا شدم. استاد صبا به من خیلی لطف داشت و در بعضی از مواقع دو ساعت و نیم از وقتش را برای آموزش من اختصاص ميداد. بهره گیری از مکتب این دو هنرمند بزرگ برایم حکم دانشگاه را داشت تا بتوانم با سازم روایت زندگی خود و خاطراتم را بیان کنم.
در پانزده سالگی برای اجرای ساز تنها به رادیو دعوت شدم منتها پدرم اجازه نمی داد از نام فامیلم استفاده کنم، لذا به پیشنهاد داییم، از نام فامیل وی استفاده کردم و از آن پس با نام 'پرویز یاحقی' در ارکستر یاحقی فعالیت داشتم تا این که در سال بعد نخستین ارکستر خودم را تشکیل دادم.
از سال 1334 فعالیت جدیدم را با اداره تولید رادیو آغاز کردم. در آن زمان چندآهنگ برای منوچهر ایرانپور، هوشنگ شوکتی و پس از آن برای داریوش رفیعی ساختم.
در هجده سالگی یک آهنگ در دستگاه شور به نام 'ای امید دل من کجایی' برای روانشاد غلامحسین بنان ساختم و پارتیتور (نتی که برای همه سازهای ارکستر نوشته شود) آن را به صبا دادم. وی که در آن زمان ارکستر شماره 2 رادیو را رهبری ميکرد، با خوشرویی به من گفت این آهنگ از آن توست بنابراین خودت هم باید ارکستر را رهبری کنی، من هم ویولن اول ارکستر را مينوازم. این آهنگ بعدها با شماره 172در برنامه گلها اجرا شد.
رهبری ارکستری که هنرمندان توانا و بزرگی همچون صبا، حسین یاحقی، مرتضی محجوبی، علی تجویدی، حبیب الله بدیعی، وزیری تبار، دهقانی و غیره در آن مينواختند، برای من افتخار بزرگی به شمار ميرفت. '
یاحقی در مورد نحوه استفاده صدا وسیما از آثارش با تاکید بر اینکه دلش نمی خواهد اثرش به صورت ناقص به گوش مخاطبان برسد، ميگوید: نشست های پی درپی ای به اتفاق آقای بیژن ترقی با مسئولان موسیقی صدا وسیما داشتیم و پیشنهاد هایی نیز ارائه دادم که هنوز به آن ها پاسخ داده نشده است.
' یک هنرمند بیش از هر چیز نیاز به مخاطب دارد و اوست که به هنرمند تعالی ميبخشد. به عقیده او ارزش یک هنر شناس بیش از یک هنرمند است، هنرمند با دنیای درون خویش به گفت و شنود مينشیند که حاصلش آفرینش اثر است ولی درهمین راستا انسان های باهوش باید وجود داشته باشند که هنر اورا درک کنند. هنرمند اجازه ندارد به هر دلیل استعداد وهنر خود را به کناری بنهد و فراموش کند که در گذشته چه آثاری خلق کرده است. این شد که مصمم شدم در هر شرایطی به کار هنری خود ادامه داده و راه گذشته را کماکان پیمایم. ولی این فقط یک تصمیم بود و در راه اجرای آن، مشکلات فراوان مادی ومعنوی قد علم کردند.
در گذشته تمام امکانات بهره برداری از هنر هنرمندان فراهم بود و هنرمند تنها مسئول ارائه هنرش بود ولی در شرایط فعلی همه مسائل در تقابل با من است وتمام امکانات توسط خودم باید آماده شود.
**پرویز یاحقی به روایت هنرمندان
زنده یاد جوادبدیع زاده خواننده سرشناس در خاطراتش مينویسد: طبیعت هر چند قرن یک بار انسان های خارق العاده ای خلق ميکند که پرویز یاحقی یکی از آنان است. این هنرمند با بهترین تاثیر در روح و مغز انسان ها، در ماندگاری و جذابیت این هنر نقش دو چندانی داشته است. یاحقی با نوای جادویی ویولنش ثابت کرد که بیرون بردن این ساز از موسیقی اصیل ایرانی تاچه حد از جلال، ظرافت و قدرت این هنر ميکاهد.
زنده یاد حبیب الله بدیعی نوازنده نام آشنای ویولن و یار دیرین پرویز یاحقی بر این اعتقاد است که با بررسی اجمالی موسیقی ایرانی، به نقش غیر قابل انکار خانواده یاحقی بر ميخوریم که در این میان پرویز بیش از دیگران در زیبایی این هنر عرشی سهیم است.
استاد بدیعی با اشاره به اینکه همزمان با تاسیس رادیو و برنامه گلها، چهره های درخشانی درعرصه موسیقی وارد شدند که در جذابیت و شیوایی این برنامه تاثیر گذار بودند، اضافه کرد: پرویز یاحقی با پنجه های بی همتا و آثار ماندگار خود از جمله هنرمندانی است که در ماندگاری این برنامه نقش برجسته ای داشته است.
وی افزود: مجموعه گرانبهایی از چهار مضراب ها و قطعات گوناگون یاحقی در آرشیو برنامه های گلها ثبت و ضبط شده که گنجینه ارزشمندی برای دلبستگان هنر موسیقی است.
روانشاد ذبیح الله مقوم نوازنده پیشکسوت ویولن و از دوستان یاحقی از او به عنوان نابغه دوران و یکی از مفاخر تکرار ناشدنی موسیقی ایرانی یاد کرده ، ميگوید: او ضمن حفظ اصالت این هنر، با شیوه نوازندگی بی بدیلش تحول شگرفی در این سبک از موسیقی ایجاد کرده و بر شمار مخاطبان آن افزود.
' حتی آنان که موسیقی ایرانی را غمگین و مغایر با شور جوانی ميدانند، همواره از آثار و سبک نوازندگی این هنرمند لذت ميبرند. به جرات ميتوان گفت یکی از مواقع کثرت شنوندگان رادیو، زمانی بود که یکی از آثار به ویژه تکنوازی یاحقی از آن پخش ميشد.
استاد یاحقی هرگز خود را در حصار ردیف های آواز و کوک های تعیین شده مقید نمی کرد و با ابداع کوک های جدید و ابتکاری، تنوع و تازگی در کارش به وجود ميآورد کمااینکه در حال حاضر نیمی از کوک های رایج در بین نوازندگان ویولن ایرانی یادگار این نابغه موسیقی است. '
منوچهر همایون پور خواننده نام آشنای موسیقی ایرانی از خاطره و دیداری که برای نخستین بار با پرویز یاحقی داشت ، اینچنین ميگوید: برای فراگیری آواز به منزل استاد حسین یاحقی (دایی پرویز) ميرفتم. یک روز او میهمان داشت و فرصت تعلیم مرا نداشت. همان طور که مشغول پذیرایی از میهمان ها بود چند بار مرا که در انتظار نشسته بودم دید و بالاخره پرسید امروز ميبایست به شما درس بدهم؟
' من در پاسخ گفتم بله استاد، قرار بود امروز ابوعطا کار کنیم ولی اگر وقت ندارید من ميتوانم وقت دیگری خدمت برسم.
استاد گفت نه، یک لحظه صبر کن الان درست ميکنم. بعد از جوانی که در حیاط ایستاده بود پرسید:پرویز کجاست؟ جوان پاسخ داد در کوچه مشغول بازی است. حسین یاحقی گفت صدایش کنید، من کارش دارم. جوان نیز چنین کرد و پس از چند لحظه پسرکی ده یازده ساله در حالی که به خاطر بازی، عرق کرده بود به خدمت استاد آمد و در همان حالت که به تندی نفس ميکشید گفت بله دایی جان، با من کار داشتید؟
حسین خان یاحقی گفت بله پرویز جان، این آقا از هنرجویان آواز من است و امروز باید درآمد ابوعطا را یاد بگیرد ولی من میهمان دارم و نمی توانم به ایشان درس بدهم، از تو خواهش ميکنم جور مرا بکشی.
من که در بیست و شش یا بیست و هفت سالگی به سر ميبردم از حرف حسین خان به سختی رنجیدم و پنداشتم او مرا به سخره گرفته است. در دل گفتم آخه بچه ای که نصف سن مرا ندارد، چه در چنته دارد که به من بیاموزد؟ ميخواستم ضمن گله از حسین خان، خانه اش را برای همیشه ترک کنم ولی از آنجایی که وی از استادان بزرگ و صاحب نام کشور و بسیار قابل احترام بود این کار را نکردم و خود را تسلیم فرمان او و خواهر زادۀ نوجوانش کردم. از سوی دیگر پرویز کوچک به محض این که داییش چنین مسئولیتی را به او محول کرد، تغییر شخصیت داده و در حین بچگی ژست استادان بزرگ را گرفته و پس از آن که نگاهی عمیق به من کرد، به طرف یکی از اتاق ها رفته و به من گفت دنبالش بروم. روی یکی از طاقچه های اتاق ویولنی بود، آن را برداشت و کوک کرد و در آمد ابوعطا را با زیبایی وصف ناپذیری نواخت. من که تا آن روز پرویز را نمی شناختم، از تعجب زبانم بند آمده بود ولی او با خونسردی تعلیم را آغاز کرد و پس از نواختن و آموختن چند گوشه از آواز ابوعطا، به اتفاق نزد داییش رفتیم. پرویز گفت دایی جان درس دادم، دیگه امری با من نداری؟ ميخوام برم بازی. و دوباره با کارکتری بچه گانه به طرف کوچه دوید.
این واقعه تاثیر عجیبی در من گذاشته بود و تا مدت ها نمی توانستم باور کنم که چنین شخصی واقعی بود نه رویا. پختگی و شیرینی پنجه و تسلط بر روی سازی به این دشواری آن هم برای نوجوانی به این سن اتفاقی نیست که به آسانی بتوان از آن گذشت. '
بهزاد مقوم پژوهشگر موسیقی و مدرس ویولن ميگوید: اگرچه هریک از ویولنیست هایی که تا کنون در ایران ظهور کرده اند از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و به نوبه خود سهمی در ارتقاء موسیقی اصیل ایرانی داشتند، اما پرویز یاحقی در این میان از شهرت بسزایی برخوردار بوده و نامش با ویولن گره خورده بود تا جایی که هرگاه نامی از این ساز به میان ميآمد اغلب مردم به یاد او ميافتادند و به نوعی سراغش را ميگرفتند.
' ناله های سازش ویژگی خاص خود را دارد و 'گلیساندو' های پایان هر جمله اش (کشیدن انگشت بر روی سیم ساز، گلیساندو نام دارد) به منزله امضای معتبری بود که نوازنده اش را معرفی ميکرد تا جاییکه شنوده فاقد دانش موسیقی نیز در ميیافت که این ویولن پرویز یاحقی است.
** درگذشت
استاد پرویز یاحقی پس از سال ها تنهایی و انزوا در سیزدهم بهمن ماه 1385در هفتاد سالگی بر اثر ایست قلبی دارفانی را وداع گفت و با حضور هنرمندان و هنردوستان در قطعه هنرمندان بهشت زهرا آرام گرفت.
مرگ یاحقی در عزلت و انزوا از جمله رخدادهایی بود که جامه عزا بر قامت هنرمندان و هنر دوستان این مرز و بوم پوشانده و خبر اول بسیاری از رسانه های داخلی و خارجی را به خود اختصاص داد: 'پرویز یاحقی آهنگساز و نوازنده چیره دست ویولن بر اثر ایست قلبی درگذشت.' پس از سال ها یک بار دیگر نام اسطوره ویولن برسر زبان ها افتاد و دوستدارانش را برای وداع با پنجه های سحرآمیزش به تالار وحدت کشاند.
محمدرضا شجریان، فرهنگ شریف، مجید نجاهی، فضل الله توکل، پری زنگنه، معینی کرمانشاهی، همایون خرم ، امین الله رشیدی، ایرج و سایر یاران یاحقی و صدها تن از دوستداران هنرش گردهم آمده و با قلبی مالامال از اندوه از خاموشی او و ویولنش سخن گفتند.
**آثار
از زنده یاد استاد پرویز یاحقی بجز قطعات بیشمار بداهه، آثار فراوانی به جا مانده که آن میان ميتوان به 'ای امید دل ما کجایی'، 'پربسته'، 'موج'، 'مکتب وفا'، 'گردباد'، 'زمانه'، 'کلبه من'، 'در سکوت شب'، 'بهانه تو'، 'اشک بیگناهی'، 'بیداد زمان'، 'خواب نوشین'، 'میزده'، 'افسانه'، 'آهنگ محبت'، 'هدیه عشق'، 'با دلم مهربان شو'، 'مرا نفریبی'، 'مرا تنها نگذاری'، 'خدایا تودانی'، 'بهار نورسیده'، 'امید جان من'، 'همنفسم کو'، 'چه کنم ای خدا چه کنم'، 'شکایت دل'، 'یک قطره اشک'، 'خاکستر'، 'سراب آرزو' و... اشاره کرد.
انگشت سوم دست چپ زنده یاد پرویز یاحقی دوسال پیش از درگذشتش در اثر تصادف اتومبیل آسیب دید و به رغم تلاش پزشکان در داخل و خارج از کشور دیگر قادر به نواختن ویولن نبود. نزدیکان استاد بر این اعتقاند که عدم توانایی او در نواختن ساز، بیش از هر عاملی موجب مرگش شد.
خبرنگار:زهره کرمی ** انتشار دهنده: حسن فلاحتی - ايرنا
کد مطلب: 136344
بهار نیوز
https://www.baharnews.ir