به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۶ - ۱۱:۲۰
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۸ ساعت ۱۲:۱۶
کد مطلب : ۱۳۸۵۰۳
یک داستان نویس:

بازار کتاب ايران به برکه تبدیل شده‌ است

گروه فرهنگی: محمد قاسم‌زاده می‌گوید: بازار کتاب ما به برکه تبدیل شده‌ است و شاید ژانر بتواند موج و یا لرزشی در این برکه ایجاد کند. تحرک و جنبش زمانی ایجاد می‌شود که دریا و اقیانوس داشته باشیم. رکود بازار کتاب ما به خاطر این است که ما تغییر فضا داده‌ایم و تغییر فضای اجتماعی شکل‌های خود را می‌خواهد.
بازار کتاب ايران به برکه تبدیل شده‌ است
این داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا درباره ضرورت و اهمیت ژانرنویسی با بیان این‌که ژانرنویسی مانند کارهای دیگر می‌تواند مفید و یا مضر باشد، اظهار کرد: ژانرنویسی در صورتی مضر است که نویسنده توسط موج به سمت آن برود و شناخت کاملی از ژانر نداشته باشد. ژانر باید متناسب با ذهنیت نویسنده باشد تا بتواند مثمرثمر واقع شود. نویسنده طی مطالعات، تجربه‌های زندگی و زیست اجتماعی متوجه می‌شود که ذهنیتش با یک ژانر هماهنگ است و سراغ آن برود؛ نه این‌که دیگران برایش تعیین کنند. او افزود: ژانرنویسی نیازمند آگاهی عمیق است و نمی‌توان با ذهن خالی دنبال ژانر رفت.  به طور مثال برای نوشتن  در  ژانر علمی‌ تخیلی باید از جهان علم آگاهی داشته باشید، جهان داستان را بشناسید و تخیل قوی داشته باشید یا برای ژانر پلیسی باید از قوانین دادگستری و قوانین پلیس خبر داشته باشید و  حتی اطلاعات پزشکی داشته باشید.

 قاسم‌زاده با اشاره به مجموعه «رمان ژانر» گفت: چند نفری شروع کرده‌اند به نوشتن ژانر. برخی از آن‌ها را  می‌شناسم و می‌دانم قابلیت‌هایی دارند و برخی را نمی‌شناسم.  نه می‌توانم آن‌ها را تأیید و نه رد کنم. اما ترس من از این است که جریانی در ذهن‌ها بیفتد و هرکسی که آگاهی دارد یا ندارد، شروع به نوشتن کند و سریع به سمت ابتذال برود؛ مانند داستان مینیمال که برخی فکر می‌کردند مد شد و شروع کردند به نوشتن مینیمال، درصورتی که مینیمال  یک تعریف دارد و هرکسی نمی‌تواند داستان مینیمال بنویسد.  سرانجام مینمال ایرانی به مضحکه تبدیل شد.  

او با تأکید بر این‌که هیچ ژانری نیست که ما به آن نیاز نداشته باشیم، اظهار کرد:  ما به همه ژانرها نیاز داریم اما زمینه برخی در ایران مهیا نیست. به طور مثال زمینه داستان علمی‌ تخیلی در ایران آماده نیست، زیرا کسانی که علم می‌دانند از ادبیات بی‌خبرند و کسانی که از ادبیات می‌دانند از علم خبر ندارند. در ایران بین ادبیات و علم دره عمیق، گسترده و وحشتناکی وجود دارد. داستان علمی‌ تخیلی در جایی می‌تواند ریشه بزند و گسترش یابد که علم زایش دارد. در کشورهای دیگر که علم وارداتی است، نمی‌توان داستان علمی‌ تخیلی نوشت، یا نمی‌توان داستان جاسوسی در ایران نوشت، زیرا جاسوس در دستگاه دولتی نفوذ می‌کند. آیا می‌توانید چنین چیزی بنویسید که جاسوس در دستگاه دولتی نفوذ کرده؟ قاعدتا نمی‌شود. داستان کارآگاهی نیز نمی‌توان نوشت زیرا ما کارآگاه نداریم. همه چیز از  تعقیب مجرم، یافتن مجرم و  تحویل او  به دادگاه  در اختیار پلیس است و به همین دلیل است که نویسندگان بیشتر به سمت داستان‌های عاشقانه می‌روند.

این نویسنده با اشاره به کتاب خود با عنوان «رقص مرغ سقا» گفت: این کتاب من در ژانر پلیسی است. من در این کتاب با ذهنیت مجرم حرکت کرده‌ام، افرادی  آدم‌ربایی کرده‌اند و حالا گرفتار فرد ربوده‌شده‌ شده‌اند. زیرا این آدم‌ها، خام هستند و به طمع پول آدم دزدیده‌اند اما این فرد ربوده‌شده شارلاتان است و با آن‌ها بازی می‌کند. می‌خواهم بگویم داستان پلیسی، جاسوسی و علمی تخیلی می‌شود نوشت اما آن‌ها موردی است و این‌که بخواهیم به عنوان ژانر در جامعه جا بندازیم کمی بعید است.

او خاطرنشان کرد: بین مردم و ژانرها فاصله وجود دارد، در حالی که تمام ژانرها در حوزه ادبیات عامه‌پسند  قرار دارند، یعنی نویسنده باید به‌گونه‌ای بنویسد که به توده مردم مربوط می‌شود؛ کسانی که داوطلب سرگرمی هستند و ادبیات با جدیتی را که طبقه خواص می‌خواند، نمی‌خوانند. نویسنده ژانر برای الیت و طبقه خاص نمی‌نویسد. محمد قاسم‌زاده درباره فایده‌های ژانرنویسی نیز اظهار کرد: ژانرنویسی ما را با تجربیات جدید آشنا می‌کند.  ما در ادبیات‌مان به  تجربیات گسترده  نیاز داریم و رنگین‌کمانی از  تجربیات می‌خواهیم نه تجربیات محدود. یکی از مسائلی که ادبیات ما از آن رنج می‌برد تجربیات محدود است. شعرها و داستان‌هایی که نوشته می‌شود،  شبیه به‌ هم است در حالی‌که  در جاهایی که ادبیات رونق دارد، این‌گونه نیست. معمولا نویسنده‌ها در یک نهضت و موج همسان هستند نه در نوع نوشتن. ادبیات برخلاف علم است و  فردیت در آن بسیار مهم است.

او ادامه داد: اگر چهار نویسنده مانند هم بنویسند حتما  سه‌تای آن‌ها شکست می‌خورد، زیرا نویسنده‌ها نمی‌توانند شبیه به هم بنویسند. به طور مثال جلال آل احمد و ابراهیم گلستان دو دوست صمیمی‌ و نویسنده بودند که داستان رئالیستی می‌نوشتند. اما جهان داستانی  آل احمد  و ابراهیم گلستان با هم فرق می‌کند. آل احمد آدمی عصبی است و جملات کوتاه کوتاه دارد، اما ابراهیم گلستان فرد خونسردی است که گاه یک جمله او  دو سطر است. از طریق سبک  و نوع نوشتن می‌توان شخصیت نویسنده را تشخیص داد. زمانی که  چهار نفر  مثل هم بنویسند یعنی سه‌ نفر  تقلب کرده‌اند،  به همین دلیل می‌گویم ژانر مفید است زیرا باعث می‌شود طیف رنگین‌کمان‌مان گسترده‌تر شود البته به شرطی که تقلیدی در آن نباشد.

 این نویسنده همچنین درباره جایگاه ژانر در ادبیات کشورمان بیان کرد: ما ژانرنویسی خیلی کم داریم. مثلا ما چند داستان پلیسی داریم؟ همیشه نادر مثل معدوم است؛ امر نادر با امر به‌وجودنیامده یا امر معدوم‌شده مساوی است و نمی‌توان استثنا را قاعده گرفت. امیدوارم کوششی که دوستان دارند، موفقت‌آمیز باشد زیرا وقتی موفق ‌شوند به سود ادبیات است. فقط امیدوارم به موج تبدیل نشود که هرکسی بخواهد بدون آگاهی سراغ آن برود و با این قضیه بازی کند.

او سپس درباره این‌که آیا ژانر می‌تواند در بازار کتاب ظرفیت ایجاد کند، گفت: بازار کتاب ما به برکه تبدیل شده‌ است و  شاید ژانر بتواند موج و یا لرزشی در این برکه ایجاد کند. تحرک و جنبش زمانی ایجاد می‌شود که دریا و اقیانوس داشته باشیم.  رکود بازار کتاب ما به خاطر این است که ما تغییر فضا داده‌ایم و تغییر فضای اجتماعی شکل‌های خود را می‌خواهد. در کشور ما کتاب زیاد چاپ می‌شود اما کتابِ خوب کم  است.  ما سازوکار ارئه کتاب را بلد نیستیم. در اروپا ناشر چند ماه قبل از چاپ کتاب ۵۰ نسخه چاپ می‌کند و آن را به دست منتقدان می‌رساند و از آن‌ها می‌خواهد مطالب و نقدهای خود را آماده کنند تا همزمان با چاپ کتاب منتشر شود. زمان انتشار کتاب ۵۰ مقاله و نقد آماده است که باعث می‌شود هیاهو راه بیفتد و این کتاب را در جامعه جا می‌اندازد. ناشران از این منتقدان حمایت می‌کنند و خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها منتقد استخدام می‌کنند این درحالی است که در کشور ما چنین حمایت‌هایی از منتقدان نمی‌شود. سازوکار توزیع  مدرن کتاب را نداریم و می‌خواهیم به  شکل ۶۰ سال قبل کتاب منتشر کنیم.
او در پایان متذکر شد: دوران کتاب‌فروشی ۲۰ متری نیز  گذشته است و کتاب‌فروشی با فضای بیشتر نیاز داریم. در  کلانشهری مانند تهران کتاب‌فروشی‌ها کم است. ما ۱۴ هزار ناشر داریم و ۱۵۰۰ کتاب‌فروشی؛ در حالی که باید برعکس باشد. به این دلیل کتاب دچار رکود می‌شود.