رضا صادقیان
نمایشگاه مطبوعات محلی برای نشان دادن چهره انسانهای شاد و خرم، بخوانید خبرنگار و روزنامهنگار فقط برای چند روز است، گویا عید اهالی رسانه همین چند روز است و نه اکثر روزهای دیگر. یک هفته، کمتر یا بیشتر اهالی رسانه گرد هم جمع میشوند و با برگزاری جلسات محدود و گپ و گفتهای ایستاده و نشسته در نمایشگاه وضعیت فعلی کشور را در حوزههای مختلف تحلیل میکنند، مطبوعات تخصصی نیز به ارایه شمارههای پیشین با تخفیفهای ویژه اقدام میکنند، دید و بازدید همکاران سالهای نه چندان دور نیز اتفاق میافتد.
به عبارتی، نمایشگاه مطبوعات اوج خوشحالی و شادمانی اهالی رسانه است. مکانی که حرفهای خودشان را بزنند، با مخاطبان خویش گفتگو کنند و بیواسطه با نقدها و نفیها درباره سیاستهای روزنامه و نشریه روبرو شوند. سالهای نه چندان دور، همان روزهایی که عدهای توانایی فهم مطبوعات جدید و غیردولتی را در ابتدای شکلگیری دولت هفتم را نداشتند و نمیدانستند کارکرد نشریات جدید و وابسته به بخش خصوصی چیست، تلاش کردند تفاوت روزنامهنگار، خبرنگار، تحلیلگر سیاسی، یادداشت نویس، گزارش نویس و غیره را به عموم مخاطبان یادآوری کنند و خبرنگاران را روزنامهنگار بخوانند و عملکرد بقیه را زیر سوال ببرند، گویا مسئله تحلیل سیاسی به همراه نقد برایشان خوش نبود.
در واقع گرفتاری این شخصیتها از جایی آغاز شد که روزنامهنگاران به دلیل فراهم شدن وضعیت سیاسی نسبتا آزاد در روزنامهها به تحلیل سیاسی و اجتماعی اقدام میکردند، یادداشتهایی که در برخی مواقع اهالی قدرت را مورد نقد قرار میداد، خصوصا با توجه به فضای سیاسی قبل از دوم خرداد شرایطی فراهم شده بود که بتوان از کاستیهای دولت سازندگی و سیاستهای اقتصادی، آزادسازی، نقد اجرا کردن برنامههای تعدیل اقتصادی، واگذاری صنایع به بخش خصوصی-دولتی و غیره انتقاد وارد کنند و این وضعیت برای کسانی که سالهای سال به غیر از تمجید و تجلیل در روزنامهها ندیده بودند گرآن آمد. اساسا بوجود آمدن و شکل گرفتن رسانههایی که اهل قدرت را مورد نقد قرار میدهند برای کسانی که همیشه به صورت یکسویه سخن گفتند و کسی خردهای از آنان نگرفته غیر قابل هضم جلوهگر خواهد شد.
حتی ناچیزترین، دلسوزانهترین و مهربانترین انتقادها. در همین ایام بود که از بد حادثه نقدها و انتقادها از دولت قبل و بخشهایی از حاکمیت آنقدر بیپروا شد که از دل نقدها «عالیجناب خاکستری» و «عالیجناب سرخپوش» و. . . تعطیلی روزنامهها، دادگاهی و بازداشت اهالی رسانه بیرون آمد و باعث تنگتر شدن عرصه فعالیت رسانهای برای نشریات و روزنامهنگاران شد، نقدهایی که دلیلی برای انتشار آنان در دست نبود. ولی، زمانه اندکی از منظر نقد گشودهتر شده بود و دلهره از پایان یافتن آن سبب شد عدهای در تندروی و انتشار نقدهای تند گوی سبقت را از همکاران خویش بربایند اما شرایط محدودیت تا حدودی تا امروز نیز امتداد یافت. با این حال نباید از نظر دور داشت که روزنامهنگاران نقش و وظیفهای بس سنگین و دشوار بر عهده دارند. همیناندازه که بتوانند نیازها و مطالبات شهروندان و مردم کوچه و بازار را به گوش مسئولان برسانند و نقش مترجم دلسوز را بازی کنند، به تنهایی وظیفه سختی است.
از سویی دیگر روزنامهنگاران بازگو کننده و انتقال دهنده پیام مسئولان و اهالی قدرت به شهروندان هم هستند، با این حال همیشهترس آن میرود که روزنامه نویسان در پی نزدیک شدن به اهل قدرت گوشی برای شنیدن نظرات و گرفتاریهای مردم نداشته باشند و بیش از آنکه صدای مردم باشند به بلندگوی قدرت تبدیل شوند. نمایشگاه مطبوعات در چشم برهم زدنی به پایان میرسد و همانند سالهای گذشته اهالی رسانه باقی میمانند با وضعیت خاص خود و استرسهای بلاوقفه در کار و به یاد داشتن التزامهایی که باید رعایت شود و کارکرد اصلی نمایشگاه در این دوران، جایست که اندکی از این خطوط میتوان دور و حداقل برای چند روزی کمتر به آنها دقت داشت.