مرجان یگانهپرست_ روزنامه بهار
ادبيات داستاني ايران با سيد محمدعلي جمال زاده پا به دورانی جديد گذاشت. داستان هاي مجموعه «يکي بود و يکي نبود» با نمونه هاي مشابه و پيشين خود تفاوت هاي بسياري در شخصيت پردازي، شيوه هاي روايي و زبان داشت. داستان نویسی کوتاه توسط جمال زاده پيش تر از دهخدا رفت. جمالزاده، آغازگر داستان نویسی مدرن بود و توانست در طی سفرها و زیست در کشورهای اروپایی و خاورمیانه با ادبیات غرب آشنا شود. تاثیر او از ادبیات غرب به سبک نوشتاری و کوتاه نویسی منتهی شد اما در محتوا همچنان به عناصر بومی و ایرانی در پیوند بود و این عناصر را به خوبی در آثارش به رشته تحریر درآورد. به مناسبت سالمرگ این نویسنده و پژوهشگر تاثیرگذار در ادبیات مدرن فارسی با علی دهباشی، نویسنده، ادب پژوه و سردبیر مجله فرهنگی «بخارا» گفتوگو کردهايم که در ادامه ميخوانید.
***
* چرا جمالزاده، مهمترین نویسنده داستان کوتاه محسوب ميشود؟ او چه تاثیری در ادبیات مدرن ایران گذاشت؟
بیش از صد سال از آن روزی که در برلن، چهارشنبه شبی که جمالزاده «فارسی شکر است» را برای سید حسن تقی زاده، علامه قزوینی، پورداود و چند تن دیگر خواند و بدین وسیله نخستین داستان مدرن فارسی نوشته شد، ميگذرد. راهی را که جمالزاده آغاز کرد اینک سه نسل بعد از او و به عبارت دقیق تر چهار نسل بعد از او به جایگاهی رساندهاند که آثار ادبیات داستانی ایران، به زبانهاي گوناگون ترجمه شده است. بدیهی است که جمالزاده برای نخستین بار موفق شد، شیوه داستان نویسی غربی را به کار بگیرد و برای اولین بار بود که ضرب المثلها و گفتارهای عامیانه مردم کوچه و بازار را وارد داستان فارسی کرد. آثار او هنوز بعد از گذشت چندین دهه خواندنی و ماندگار است. جمالزاده راهی را آغاز کرد که بدون تردید در تاریخ ادبیات و داستان نویسی ایران برگ زرینی است که برای همیشه خواهد ماند. در عرصه دیگر کارهای جمالزاده مانند پژوهشهاي ادبی و کتاب «گنج شایگان» باید در مجالی دیگر سخن گفت. اینک خوشبختانه همه آثار داستانی او زیر نظر هیات امنای چاپ آثار جمالزاده منتشر شده است.
* جمالزاده در طول زندگیاش بسیار سفر کرد و در خارج از ایران زندگی کرد، این سفرها و ارتباط مستقیم با فرهنگ غربی چه تاثیری در سبک نوشتاری او گذاشت؟
سفرهایی که او در طی زندگیاش به کشورهای مختلف اروپایی و خاورمیانه داشت، در پخته کردن نگاه و بینش او تاثیراتی جدی داشت اما زندگی و منش غربی در زندگی او اثر نداشت. او تا آخرین لحظه عمرش به آداب و سنتهاي ایرانی قطع نشد.
* چرا سبک داستان نویسی او را در مدرن سازی داستان نویسی ایران موثر ميدانند؟ به چه دلیل؟
سبک داستان نویسی او را به دلیل آغازگربودنش در داستان نویسی مدرن موثر ميدانیم. او بود که نهضت داستان نویسی مدرن ایران را بنا گذاشت و سبک نوشتاری روان و ساده را در آثارش پیش گرفت. او توانست راهی را بنیان بگذارد که پیروان بسیاری چون صادق هدایت، صادق چوبک، جلال آل احمد، سیمین دانشور و چند تن دیگر این سبک نوشتاری را ادامه دادند و راه او را دنبال کردند.
* جایگاه جمالزاده بین نویسندگان مهمی چون هدایت و آل احمد را چطور ارزیابی ميکنید؟ هر یک از این سه نفر چه تاثیراتی درداستان نویسی جدید ایران گذاشتند؟
در بین این نویسندگان، این جمالزاده بود که شیوه داستان نویسی مدرن را بنا کرد و از این رو آغازگر داستان نویسی مدرن محسوب ميشود اما افرادی چون صادق هدایت در ادامه این روند برجسته تر شدند. درست مانند نیما یوشیج که آغازگر شعر نو فارسی بود اما این احمد شاملو و اخوان بودند که در این سبک، صاحب نامتر و پیشتازتر از او شدند. جمالزاده یک نویسنده بینالمللی بود و تکیهاش به ادبیات غرب بود. آثار او بیشتر پرداخت به مسائلی بود که در روان و روح یک ملت و جامعه ميگذرد اما سبک کار نویسندهاي مثل آل احمد به این ترتیب بود که بیشتر به مسائل اجتماعی و سیاسی توجه داشت و به خوبی فضای سیاسی و اجتماعی را در آثارش ميگنجاند.
* امتیاز آثار جمالزاده به دانشگاه تهران رسید. این اعطای امتیاز با وجود یک بنیاد نميتوانست بهتر عمل کند؟
جمالزاده وصیت کرد که این آثار در اختیار دانشگاه تهران قرار بگیرد. طبق وصیت او، درآمد حاصل از فروش این آثار صرف چند مجموعه ميشود. بخشی از این درآمد به عنوان کمک هزینه به بورسیههاي ادبیات تعلق ميگیرد. بخشی دیگر برای تجهیز کتابخانههاي کشور هزینه ميشود تا به روز شوند. بخش دیگری از آن به یتیم خانهاي در اصفهان داده ميشود. به زودی نیز قرار است جایزهاي به نام جمالزاده طراحی شود تا به نویسندگان برتر در سال اهدا شود. در ظاهر این امتیاز این آثار به دانشگاه تهران رسید اما از آنجا که هیات امنایی در راس آن قرار دارد، به نوعی به روال بنیاد عمل ميکند.
* در حال حاضر داستان نویسی چه وضعیتی دارد؟ آیا نویسندگانی بودهاند که تاثیری جدی در ادبیات روز داشته باشند؟
داستان نویسی ایران نسبت به شعر فارسی پیشتاز تر بوده و خیلی رشد کرده است. در طی سی و چند سال اخیر این رشد قابل توجه هم بوده است و نویسندگان جوانی آمدند که به مسائل طبقه متوسط جامعه به خوبی پرداختند و انسان شهری را وارد رمان ایرانی کردند. در این میان ميتوان از داستان هایی چون «زمستان 62» و «ثریا در اغما» از اسماعیل فصیح و «رازهای سرزمین من» از رضا براهنی یاد کرد. این آثار خیلی مهم هستند و توانستند ادبیات ایرانی را رشد بدهند.
* اما در همین سالها نویسندهاي وارد عرصه داستان نویسی نشد که بتواند جریان سازی کند و به مانند نویسندگان دهه 30 و 40 در جامعه اثرگذاری باشد؟
به نظرم خاصیت دهههاي اخیر، جریان سازی نیست و در دوران فعلی به دلیل تعدد نویسندگان، پیشرفت صنعت چاپ و دیگر عناصر، مفهوم جریان سازی از بین رفته است. به نظر من در کل جهان، این گونه شده است و چنین مفهومی دیگر کاربرد ندارد. اگر به داستانهاي نویسندگان سالهاي اخیر نگاه کنید ميبینید که بسیاری از آنها به چاپهاي متعدد رسیدهاند و تعدد چاپ یعنی با مردم ارتباط گرفتهاند و دیده شدهاند البته نویسندگان ما در ادبیات جهان کمتر دیده شدهاند هر چند روند آن هم کمابیش راه افتاده است.
* داشتههاي فرهنگی ما که در ضعف کلام و داستان غبار گرفته بود و در تعامل با فرهنگ غربی رو به تحقیر شدن ميرفت، با آثار نویسندگان جدید ایرانی جلوهاي دیگر گرفتند. آیا این نویسندگان کمک کردند تا این منابع و آداب از دست نروند؟
برعکس تصور رایج که فکر ميکند باید به مانند نویسنده غربی بنویسد، جمالزاده این نوع نگاه را نداشت. به طور مثال شما اگر کتاب «صد سال تنهایی» گارسیا مارکز را بخوانید، ميبینید که تمام عناصر این رمان در دهکدهاي دور افتاده رخ ميدهد و عناصر اصلی آن بومی همان منطقه است اما پیام و بیان آن جهانی است. اگر نویسندگان ما بتوانند با سرچشمههاي قدیمی و بومی ایران رابطه برقرار کنند از حکایات و روایات گرفته تا تاریخ بیهقی و کلیه و دمنه و امثالهم، ميتواند به زنده کردن فرهنگ ایرانی کمک کنند. شاید این سئوال پیش بیاید که چرا باید از این نوع آثار تاثیر بگیرند اما باید گفت که هنرمندانه کار کردن این است که بتوانند از داشتههاي فرهنگی ایران بهره مند شوند. معتقدم نویسندهها برای موفق شدن باید به ریشههاي خود بازگردند. مثلا آداب و رسومی که در لرستان یا کردستان هست یا در کرمانشاه و در جنوب ایران ميتوانند به داستانها راه یابند و شوری تازه ایجاد کنند اما متاسفانه نویسندههاي ما به این امر توجه ندارند. نویسندهاي مثل منیرو روانی پور با کتابهايش چون «کولی در آتش» و «منیرو» به خوبی فرهنگ بومی جنوب را به مخاطب معرفی کرد. او به خوبی از این عناصر استفاده کرد. از این منظر جمالزاده هم در بهره گرفتن از عناصر بومی ایرنی، موفق ترین بود. او در درونی کردن عناصر بومی در داستان مدرن توانمند بود.
* نکته اینجاست که جمالزاده سالها در خارج از ایران زندگی کرد اما پیوند او با عناصر ایرانی قطع نشد.
بله از استثناها بود. نوشتههاي او نشان ميدهند که این پیوند قطع نشد و همواره عناصر بومی و فرهنگی ایرانی را در آثارش زنده کرد.