محمد توکلی- روزنامه بهار
ساعت۱۸: ۲۰ روز ۱۹ دی ۹۵ چشمان «آیتالله» برای همیشه بسته شد و ایران را با دلی آرام و ضمیری امیدوار تنها گذاشت.حالا یک سال از آن روز تلخ میگذرد، روزی که انتشار خبر تلخ از دست رفتن او دشمنانش را هم چند هفتهای در شوک، غم وترس فرو برده بود. در ادامه به بهانه سالگرد درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی به چند نکته از زندگی پر فراز و نشیب مردی که میخواست «امیر کبیر» باشد میپردازیم.۱. یک خطبه میخوانی و میمانی: هنگامی که اعلام شد سخنران خطبههای نماز جمعه روز ۲۶ تیر ۸۸ هاشمی است بسیاری خود را آماده حضور در نماز جمعه کردند. چه آنان که از بصیرت دم میزدند و چه معترضانی که به فتنهگری متهم شده بودند. هر دو گروه کنجکاو بودند که ببینند یکی از ستونهای انقلاب قرار است ازتریبون نماز جمعه چه بگوید. آخرین خطبه نماز جمعه هاشمی ماندگار شد چون در آن از صدای ملت سخن گفت. از دلجویی از آسیبدیدگان، از آزادی بازداشت شدهها، از گشایش در صداوسیما و. . . خطبه آخر هاشمی خطبه آشتی نظام و مردم بود، پیشنهادهای مطرح شده در آن روز کلید حل هر بحرانی است و هر چه دیرتر بر اساس آن عمل کنیم بیشتر صدمه خواهیم خورد.
۲. تازگی نامه ۸۸ : هاشمی پس از مناظره تلخ ۱۳ خرداد۸۸ که در آن از سوی رییس جمهور وقت اتهامات بسیاری به او و دیگر بزرگان نظام و انقلاب زده شده نامهای را خطاب به رهبری نظام مینویسد. هشدارهای او در آن نامه این روزها بیشتر از هر زمانی خواندنی است. خلاصه آنچه «آیتالله» به «رفیق و همسنگر دیروز و امروز» خود نوشت در همان شعر پایانی است: «سر چشمه شاید گرفتن به بیل/چو پر شد نشاید گرفتن به پیل»
۳. مخالف هاشمی، مخالف تغییر: با نگاهی به زندگی هاشمی رفسنجانی میتوانیم تغییر و تحول نگاه او به جهان و جامعه ایرانی را به خوبی مشاهده کنیم. تغییری که از انتخابات۸۴ به بعد بیشتر از قبل دیده شد. منتقدان دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد هاشمی هم به موازات تغییرات او تغییر کرده و به پختگی رسیدند و در نهایت در نقطه «اعتدال» به یکدیگر پیوستند. نقطه مقابل اعتدال، افراطیگری است و طبیعتا تندروهایی که از تغییر گریزان هستند عَلَم مخالفت با «آیتالله» را در دهه پایانی عمر او برافراشتند.
۴. مادر یا دایه؟ : نسبت هاشمی با نظامی که برای به ثمر رساندن از جان و مال و آبروی خود گذشته بود نسبت مادر و فرزند بود. همین نسبت سبب آن میشد که در مقاطع مختلف زمانی از حق خود بگذرد و مصلحت نظام را بر منفعت شخصی خودترجیح دهد. دایههای دلسوزتر از مادر او را «رأس فتنه» نامیدند و خود را که جز هزینهسازی برای کشور در کارنامه نداشتند مدافع نظام!
۵. همراهترین منتقد: با نگاهی به زندگانی آیتالله هاشمی رفسنجانی شاهد آن هستیم که او چه در زمان رهبری مرحوم امام و چه در دوران رهبری آیتالله خامنهای همراهترین افراد نسبت به رهبران نظام بود اما همراهی او را نمیتوان یک همراهی از جنس تملق و چاپلوسی دانست.هاشمی چه در زمان رهبری «استاد» خود و چه هنگام رهبری «رفیق دیرین» خود هیچگاه آلوده به چاپلوسی نشد و همواره آنچه درست و به صلاح جامعه میدانست مطرح میکرد. او با دریافتی درست از نظریه ولایت فقیه، این نظریه را به «بله قربان گویی» فرو نمیکاهید و با حفظ جایگاه رهبر در نظام اسلامی دیدگاههای خود را مطرح میکرد.
۶. «مرا اعدام کنید» : در سالهای پایانی عمر آیتالله هاشمی بود که ناگفتهای شنیدنی درباره پذیرش آتشبس از سوی او منتشر شد. هاشمی میگوید به امام پیشنهاد داده است که خود به عنوان فرمانده جنگ آتشبس را بپذیرد و سپس از طرف نظام به اعدام محکوم شود تا پذیرش پایان جنگ که در ظاهر خلاف گفتههای پیشین بنیانگذار جمهوری اسلامی بود به نام امام در جامعه مطرح نشود. این پیشنهاد که البته با مخالفت روبرو شد نشانگر آن است که برای این بزرگمرد تاریخ معاصر ایران موضوع صلح و منافع ملی تا چه میزان از اهمیت برخوردار بود که حتی حاضر به مرگ خود در راه پایان جنگ شده است. همین روحیه را در حدود سه دهه بعد و پشتیبانیهای آشکار و پنهان «آیتالله» از مذاکرات هستهای که سایه جنگ را از کشور دور کرد شاهد بودیم. کوتاه سخن آنکه مرحوم هاشمی رفسنجانی نیز مانند هر انسان دیگر در زندگی پر ماجرایش اشتباهات و خطاهایی داشته است اما برآیند آنچه از او به یادگار مانده است ما را به این نتیجه میرساند که راه نجات ایران همان راهی است که «آیتالله» در آن گام نهاد.