به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۶ - ۱۳:۳۰
 
۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۹ ساعت ۱۲:۰۱
کد مطلب : ۱۴۱۸۱۵

یک دهه شصتی مغرور و حساس/طنز

طیبه رسول‌زاده- روزنامه بهار
 ما دهه شصتی‌ها به شرایط سخت عادت داریم.از همان روزی که به دنیا آمدیم و قنداقمان کردند معلوم شد در هر مسئله‌اي دست و پا بسته خواهیم بود.بعد هم در مدرسه از نشاطمان کم‌کردند و مجبور شدیم دست به سینه و گوش به حرف باشیم.وقتی هم آمدیم دانشگاه به جایی که حق با دانشجو باشد حق با رئيس دانشگاه و حراست و آموزش و استاد بود.این شد که جای هرکاری تصمیم گرفتیم سرمان به کار خودمان باشد و یک گوشه دنبال نیمه گم شدمان بگردیم و نان و ماستمانمان را بخوریم.ولی سرنوشت من با همه دهه شصتی‌ها فرق داشت.نه این که ژن خوبی داشته باشم.البته ژنم،‌اي بدک نبود.بیشتر شانس خوبی داشتم.البته دوستی با دکتر واعظی هم بی‌تاثیر نبود.اوایل که وزیر شدم خیلی خوش می‌گذشت.درست است که در جلسه هیات دولت هرکس در را باز می‌گذاشت من باید می‌بستم و برای وزرا برنامه نصب میکردم و سوالات اینترنتی‌شان را جواب می‌دادم.ولی این‌ها نمک وزارت است.ب

الاخره این عزیزان جای پدر من هستند.یادش بخیر.اولین روز که به هیات دولت رفتم، دکتر روحانی کنارم کشید و با یک بغضی در گلو گفت: تو رو خدا یک کاری بکن.این‌ها کل ترافیک خیابان پاستور را تمام کردند.من هم طاقت نداشتم رئيس جمهور را مکدر ببینم.فوری گوشی‌هایشان را گرفتم و گزینه دانلود اتوماتیک را غیرفعال کردم.از آن روز آقای روحانی خیلی تحویلم میگیرد.ولی تازگی‌ها کارم سخت تر شده.باید صبح تا شب با کلی پیرمرد که همه احترامشان هم واجب است چانه زنی کنم.مدت‌ها مقاومت کردم که تلگرام و اینستا فیلتر نشود.چند شبانه روز بالای سر دکمه فیلترینگ کشیک دادم.بی‌خوابی کشیدم.ولی نمي‌دانم چطور یکهو خوابم برد با سر رفتم روی دکمه.هر چه دوباره کلیدش را زدم فایده نداشت.از شانس بدم هرز شده بود.سیستم را که خاموش روشن می‌کنم چند دقیقه اول خوب کار می‌کند ولی بعد دوباره خراب می‌شود.نمی‌دانم پیچش دست کیست که هی شل و سفتش می‌کند.

می‌ترسم انقدر باهاش ور بروند که کل اینترنت خراب شود و برای همیشه فیلتر بمانیم.آن وقت من چجوری جواب مردم را بدهم؟ حالا هر چه می‌گویم کلید یدکش را بدهید یا لااقل نشانم دهید پیچش کجاست، پوزخند می‌زنند می‌گویند: برو بچه جان.برو دم وزارتخانه خودت بازی کن.رسانه‌ها هم من را مقصر می‌دانند.البته از آن‌ها چه توقعی می‌رود وقتی پدرزن و برادرزنم هم حرفم را باور نمی‌کنند.از وقتی تلگرام فیلتر شده پسورد وای فای‌شان را عوض کرده‌اند و به ما نمی‌دهند.پریروز همسرجان زنگ زد که چند ساعت است پای گاز ایستاده‌ام، غذا پخته‌ام، که عکسش را بگذارم در اینستا.فامیل می‌گویند چه شوهر کم دل و جراتی داری.پس تو آنجا چه کاره‌ای؟ خیلی بهم بر خورد.آخر آذری‌ها خیلی حساس و مغرورند.گفتم: منتظر باش میس که انداختم عکس را آپلود کن.

دوباره خاموش روشنش کردم که شرمنده خانواده نشوم.فوری از اینجا و آنجا پیام آمد که: تبریک! اینستا آزاد شد.رویم نشد بگویم موقتی است.گفتیم بالاخره خودشان می‌فهمند، تکذیب می‌کنند.چیزی نگوییم سنگین‌تریم.والا چند روز قبل توییت کردیم: فیلترینگ صحت ندارد و برای نارضایتی اجتماعی و بدبینی عمومی شایعه سازی کرده اند.نگذاشتن دوتا ریتوییت بخورد.فوری همه چیز را فیلتر کردند.ولی باز هم من نمی‌فهمم مردم چرا انقدر ناراضی‌اند.این همه صدا و سیما می‌گوید از وقتی تلگرام فیلتر شده همه چیز آرام شده و ما چقدر خوشبختیم و خانواده‌ها دوباره دور هم جمع شده‌اند؛ ولی باور نمی‌کنند.والا ما با دایال آپ و یاهو مسنجر ارتباط برقرار می‌کردیم.صدایمان هم در نمی‌آمد.حالا که خدا را شکر ایمیل و برنامه سروش وجود دارد.استفاده کنید و لذتش را ببرید.واتس اپ هم هست.

البته خیلی امنیتش بالاست قابل اعتماد نیست. من دلم برای مردم می‌سوزد وگرنه من که به فیلترشکن عادت دارم.یک اورجینال پرسرعتش را برایم از کشور دوست و همسایه آورده‌اند.چاره‌اي نبود.آخر هی باید به پاوول دوروف توییت بزنم بلکه از رو برود به خواسته‌هایمان تن بدهد.این کاربران ایرانی لوسش کرده‌اند از بس توی تلگرامند.یک سرور تلگرام مگر چیست؟ یک سرور هم به ما نداد خودمان تلگرام را اداره کنیم.البته حالا که فیلترش کردیم با ما مهربان تر رفتار می‌کند.این خارجی‌ها حتما باید زور بالای سرشان باشد‌.ولی ما دهه شصتی‌ها کم نمي‌آوریم.ما دهه شصتی‌ها کوه دردیم.