علیرضا طالبزاده- روزنامه بهار
در کتابهای درسی تاریخ مدارس و دانشگاهها (مثلا تاریخ ایران و جهان، سال سوم نظری، ص 235 یا تاریخ معاصر ایران، ص 130) در ماجرای اعلام اصول شش گانه انقلاب سفید شاه و قرار بر ملاقات آیتالله کمالوند با شاه برای رساندن پیام علما و توضیح خواستن از شاه و جویا شدن انگیزه او درباره برگزاری همه پرسی میخوانیم:
آیت الله کمالوند در ملاقات با شاه موضوع اصول شش گانه انقلاب سفید را در میان گذاشت اما شاه به جای دادن پاسخ روشن به ایشان، از علمای ایران که مانند علمای دیگر کشورها دعاگوی شاه کشورشان نیستند، شکایت کرد. آیت الله کمالوند در پاسخ اظهار داشت: «آنها مأمورین رسمی دولتهاشان هستند و دعا کردنشان به پادشاه، روی انجام مأموریت است؛ مانند استانداران و فرمانداران ایران که دعا و نیایش و مدح و ثنای آنان برای پادشاه روی مراسم اداری است ولی علمای شیعه در تاریخ هزار ساله خود هیچ گاه مأمور حکومتها نبوده و نخواهند بود. باید حسابها را از هم جدا کرد.» (رجبی، محمدحسین، زندگینامه سیاسی امام خمینی، ص 263)
وقتی به این قسمت از تاریخ معاصر ایران میرسیم دانشجو یا دانش آموز آشنا به تاریخ معاصر و امور جاری کشور با یک شبهه و تناقض آشکار روبه رو میشود و مدام یک علامت سوال بزرگ در مقابل او جلوهگر میشود: چرا بعد از انقلاب و در زمانه حاضر بیشتر روحانیون دولتی شده و به خدمت حکومت درآمدهاند و برای کاری که به خاطر آن لباس روحانیت بر تن کردهاند از دولت حقوق و مواجب دریافت کرده و به جهت روحانی بودنشان از امتیازاتی ویژه برخوردار میشوند و حتی شغلهای اختصاصی برای آنها توسط حکومت در نظر گرفته میشود؟ چرا آنها مدام سنگ حکومت را بر سینه میزنند و به طرفداری از آن میپردازند؟ دانشجو و دانشآموز با توجیهات و توضیحات ما قانع نمیشود و اصرار دارد که روحانیون باید همچنان استقلال، آزادگی، وارستگی و عدم وابستگی خود به حکومت را حفظ میکردند و با حکومت همکاسه نمیشدند و خود را آلوده امور دولتی نمیکردند.
یکی از افتخارات بزرگ روحانیون در دوران قبل از انقلاب که همواره به آن مباهات میکردند این بود که از حکومتهای وقت جیره و مواجب دریافت نمیکردند و استقلال داشتند و همواره منتقد حکومتها بودند و دولتهای وقت هم به نوعی از آنها حساب میبردند چرا که از پایگاه مردمی قوی و سطح بالا برخوردار بودند و با وجهه مردمی که داشتند منشا خدمات زیادی برای مردم عادی بودند و از محبوبیت بین مردم هم برخوردار بودند. مردم هم خطی بین خود و آنها ترسیم نمیکردند و آنها را محرم خود میدانستند. چرا که معمولا مدافع حقوق مردم در مقابل دولت و مسئولین بودند و سطح زندگیشان هم با مردم عادی کم و بیش یکسان بود اما به نظر میرسد که بعد از انقلاب، روحانیون از نقشی که در قرون اخیر ایفا میکردند دور شدهاند. بیشتر روحانیون در ایران به نوعی و با درجاتی به سازمان ها، نهادها و ادارات دولتی متصل هستند و در بدنه حکومت ادغام شدهاند و برای کاری مقدس که برای آن در حوزههای علمیه تحصیل کردهاند از دولت حقوق میگیرند. نتیجه این عمل مدیون بودن به حکومت است. همانطور که اشاره شد اعضای این گروه به سازمانها، نهادها و ادارات دولتی متصل شده و با تریبونهای دولتی که صاحب شدهاند سطح خود را در حد حمایت از حکومتیان، یک گروه یا جناح یا شخص پایین آورده و بودجههای قابل توجهی برای سازمانها و نهادهایی که در آنها کار تبلیغی و مذهبی میکنند از دولت دریافت میکنند. آنها برای خود در داخل مراکز فرهنگی مانند دانشگاهها، آموزش و پرورش و وزارتخانهها دفتر و دستک دایر کردهاند و به نوعی به سمت اشرافیگری و فاصله گرفتن از سطح زندگی مردم عادی و کم رنگ شدن آن استقلال رای و اقتداری که داشتند حرکت کردهاند. ناگفته پیداست که وصل شدن به حکومت تبعات و عواقب زیانباری برای روحانیون دارد به طوری که شواهد و علایمشان را میتوانیم در جامعه مشاهده کنیم.
اصولا بر اساس تجاربی که در طول این سالها کسب شدهاست میتوان گفت که هر چیزی که دولتی شده یا سایه دولت بر سر آن بوده از اهداف اصلی و نقش فعال و سازنده خود دور شده است: اقتصاد دولتی، رسانه دولتی، فرهنگ دولتی و روحانی دولتی که از رصد کردن امور مملکت بازمانده و همان طور که اشاره شد نقش خود را به حمایت از حکومت، جناحها و شخصیتهای دولتی تنزل داده است. پرواضح است کسی به ولی نعمت خود یعنی آن که به شما حق و حقوق میدهد خیانت نمیکند. نگاهی مختصر به متن خطبههایی که در نماز جمعههای مناطق مختلف کشور ایراد میشود کافی است تا به مشابهت تم و محتوای آنها پیببریم. یعنی ایراد خطبه در تریبونهای حکومتی به صورت ماموریتی که از بالا دیکته میشود. جالب اینکه گروه اندکی از روحانیون هم که در همان نقش قبلی خود (منتقد حکومت بودن و آلوده نشدن به سیاستبازی) ماندهاند عموما مغضوب شدهاند. گریزی از این واقعیت نیست که بخشی از روحانیت در زمان حاضر دولتی شده و تریبون دولتی در اختیار دارند. همین جا ضروری است برای اجتناب از سوءتفاهم حساب روحانیونی که درست مانند مردم عادی بر اساس حقوق شهروندی به استخدام دولت درآمدهاند یا به کسب و کاری مشغولند جدا کنیم. بحث ما بر سر امتیازاتی است که به خاطر نقش آنها و لباسشان و حمایتشان از نهاد قدرت به آنها داده میشود و آنها را وامدار میکند.
همانطور که یکی از فلسفههای تاسیس سمنها (سازمانهای مردم نهاد یا NGOها) استقلال و عدم وابستگی آنها به حکومت در دریافت بودجه و سایر امتیازات برای فعالیت بهتر، بیطرفانه و منصفانه است، سازمانها و نهادهایی که روحانیون در آنها فعالیت تبلیغی و مذهبی میکنند باید به سیستم سمنها شباهت پیدا کند. شاید بتوان اداره مکتبخانهها در دوران مشروطیت یا قبل از آن توسط روحانیون را مثالی از این مقوله قلمداد کرد به طوری که دولت نقشی در اداره آنها بازی نمیکرد و این نهادهای مردمی توسط خود مردم و روحانیون اداره میشد.
به توجه به نقش برجستهای که روحانیون در پیروزی انقلاب ایفا کردند و به نوعی خود را صاحبان انقلاب میدانند به نظر بعد از گذشته چهار دهه از انقلاب زمان مناسب برای ماموریت و ایفا یا نزدیک شدن به نقش اصلیشان و کم کردن وابستگیشان به حکومت و مراکز، سازمانها و نهادهایی که اداره میکنند، فرا رسیده باشد؛ مخصوصا انتقاد روزنامه جمهوری اسلامی از بودجه حوزههای علمیه (نگذارید روحانیت رفوزه شود، 25/9/1396) و انتقاد اخیر آیتالله صانعی از بودجه حوزههای علمیه در لایحه بودجه 97 (شفقنا، 26/9/1396) قدمهای مثبت و تلنگری هستند برای حرکت به سمت بازیابی نقش اصلی روحانیون شیعه در جامعه و بازگشت به ارج و قرب و جایگاه قبلی. شاید بتوان نقشهای جدیدی هم برای روحانیت به غیر از نقش اصلیشان یعنی تبلیغی و مذهبی تعریف کرد مانند: رصد و مبارزه با فساد اقتصادی و تبعیض و مظهر مبارزه با فساد اداری شدن، انتقاد سازنده، بی طرفانه و بدون مصلحت و ملاحظهکاری از حکومت هر جا که لازم است، کم کردن وابستگی خود به امور دنیوی، آوردن سطح زندگی خود به پایینترین سطح زندگی مردم، رصد کار و خدماتی که در ادارات ارائه میشود، قبول نکردن رانتها، سهمیهها و امتیازات دولتی، الگو بودن مخصوصا در کردار و گفتار و دهان خود را به کلمات زشت نیالودن، هدایت و راهنمایی و آگاهی دادن به مردم در امور زیست محیطی، مطالعه و تحقیق در امور کشور و حمایت از حق و حقوق مردم.