احمد دهقان، نویسنده صاحبنام ادبیات داستانی اخیرا بعد از برگزار شدن جشنهاي ادبی مختلف با نگارش یادداشتی ضمن تجلیل از رمان «برج سکوت» نوشته حمیدرضا منایی بهطور تلویحی از دیدهنشدن این رمان در جوایز ادبی کشور انتقاد کرد.این نویسنده در یادداشتاش ذکر کرده است که در این دوره و زمانه، واقعیت چنان از تخیل پیشی گرفته که کمتر اثری میتوان یافت که خواننده را شگفتزده کند.اما باز هم گاهی از زیر خاکستر ادبیات خاموش و نحیف این زمانه، شعلهای دیده میشود که آدمی را دلگرم میکند.در این گفتوگو با او درباره این یادداشت و نگاهش به جشنهاي ادبی صحبت کردهایم.
***
در یادداشت اخیرتان به نادیده گرفتن برخی از آثار قابل توجه ادبی اشاره کردید و از روند جشنهاي ادبی انتقاد داشتید.مایلم بیشتر بدانم که انتقاد شما از چه جهت بود؟
در سالهاي گذشته، رسم بر این بود جشنوارهها دو نگاه خوب و موثر داشتند: یک اینکه به سراغ بهترین کتابهایی که در سالهاي گذشته منتشر شده بود، ميرفتند و آنها را (برترینها را) در اختیار مخاطب ميگذاشتند.در این مسیر یک کار بسیار خوب دیگری که انجام ميشد این بود که میان آثار تازه منتشر شده، دنبال کتابهاي خوب ميگشتند و پیشنهادهای جدیدی را به ادبیات کشور و مخاطبان معرفی ميکردند، یعنی آن دسته نویسندگانی که تازه به وادی ادبیات گام ميگذاشتند را کشف ميکردند و این مهمترین کاری بود که جشنوارههاي ادبی انجام ميدادند.خیلی از نویسندگان امروزی حاصل کشفهاي گذشته هستند و مطمئنا اگر گذشتگان آنها را نميدیدند، آنها را به جامعه ادبی و جامعه مخاطب معرفی نميکردند، این نویسندهها معرفی نميشدند و ممکن بود به راه دیگری روند.«برج سکوت» هم ميتوانست و ميتواند یکی از پیشنهادهای امسال ما به مخاطب باشد.از ابتدای سال تا الان بیش از ده جشنواره برگزار شد و یکی از اعتراضاتی که من داشتم این بود که آثاری مثل «برج سکوت» و امثال آن باید دیده شوند و جشنوارهها معرف این آثار باشند.
ویژگیهاي ممتاز «برج سکوت» چیست؟ آیا سبک نگارش متفاوت است یا روایت داستانی آن تازه و قابل توجه است؟
باز اینجا تکرار ميکنم، طرح نام «برج سکوت» بهانهاي بود برای حرف بزرگتری.«برج سکوت» مجموعهاي سه جلدی با نگاه کاملا متفاوت و نو بود که به پدیده اعتیاد ميپردازد ولی پدیده اعتیاد موضوع اصلی آن نبود.در این اثر به حاشیهها پرداخته شده و این حاشیهها به خوبی در معرض دید قرار ميگیرند.از یک نظر دیگر هم این کتاب مهم بود و آن اینکه در دنیایی که همه نویسندگان جوان ما به داستانهاي آپارتمانی و داستانهاي دم دستی ميپردازند، این کتاب نشان ميداد که حاصل یک تحقیق طاقت فرسا است.یعنی تحقیق فراوانی شده تا این اثر نوشته شود.اصولا من از افرادی مثل همینگوی خوشم ميآید برای اینکه برای پیدا کردن سوژههایشان خودشان را پیدا کنند از آفریقا تا اسپانیا تا میدان رینگ مشت زنی ميروند.آنچه که در سالهاي کنونی کمتر دیده ميشود در نتیجه این کتاب سوژه و روند متفاوتی را برای نوشتن اختیار کرده بود.
نقطه نظرات شما در رابطه با اینکه چرا اینطور کتابها نادیده گرفته ميشوند، چیست؟
ما بیش از ده جشنواره داشتیم که به دلیل عدم اعتماد به کتابهاي نو یا عدم توجه به حوزه عقیدتی جشنوارهها موجب ميشود که برخی کتابهاي اثرگذار و قابل توجه دیده نشوند.تاکید ميکنم که جشنواره خاصی مدنظرم نیست.به عنوان مثال، یکی از خوشحالیهاي من در جشنوارههاي امسال دیده شدن نویسندهاي به نام داریوش احمدی است.نویسندهاي که با ادبیات اقلیمی جنوب رشد کرده و در یکی دو تا از جشنوارهها دیده شده است.این انتخابها موجب ميشود که نویسندگان جوانی که ميآیند به جامعه ادبی معرفی شوند و این توجه موجب ميشود که چه نوع داستانی ميتواند مورد توجه قرار بگیرد.همانطور که در دنیا نویسندهاي مانند کارور در دورهاي توانست خیلی زیاد چشمها را به خودش جذب بکند اما بعد از مدتی داستانهاي کهنه بودند که مورد توجه قرار ميگیرفتند.یا در دوره هایی نویسندههاي که به فرهنگ ما نزدیکتر هستند مثل جومپا لاهیری مورد توجه قرار گرفتند.به نظرم این طور نباید باشد که بازخورد ادبی در کشور ما خیلی دیر اتفاق بیافتد یعنی ما نشخوار کننده 20 یا 30 سال پیش جامعه اروپایی یا آمریکایی باشیم.افرادی مثل داریوش احمدی، داستان کوتاه امروز را ميتوانند مورد توجه قرار دهند و تغییراتی جدید در آن به وجود بیاورند.توجه به اینگونه نویسندهها ميتواند سرنوشت ادبی ما را هم تغییر دهد.مخاطب ما از اینکه کتاب خوب پیدا نميکند به سمت داستانهاي ترجمه ميرود.اینگونه ادبیات ميتواند موجب آشتی دوباره مخاطب ما با داستان ایرانی بشود.
در یک دورهاي کتابها اگر جایزه ميگرفتند چه جوایز داخلی یا خارجی مورد توجه مخاطب قرار ميگرفتند اما این روند در حال حاضر خیلی تاثیرگذار نیست.یا جشنوارهها دور از نگاه مخاطب عمل ميکنند یا قاعده بازی و معرفی کتاب و اثرگذاری روی مخاطب تغییر کرده است، این طور نیست؟
حتما قائدههاي بازی تغییر کرده است.نه در دنیا که در کشور ما.وقتی نویسندهاي جایزه نوبل را ميگیرد، کتاب هایش پر فروش ميشود یا وقتی جایزههاي بزرگ ادبی را که در دنیا ميگیرد حتی جایزه ادبی در ژاپن یا در هند، آن آثار مورد توجه قرار ميگیرند اما این اتفاق در کشور ما چند سالی است که نميافتد.دلایل خاص خودش را دارد اولا که جشنوارههاي ما نتوانسته اند کارکرد خاص خود را داشته باشند.ببینید در سالهاي دور جایزهاي مثل گلشیری ميتوانست جریان ساز باشد اما همان جایزه به ضد خودش تبدیل شد و این جایزه که در اوایل توانست مخاطب را جذب بکند پس از چند سال به دلیل انتخاب کتابهاي خاص از بین رفت.جوایز دیگر ادبی هم این روند را طی کردند و نتوانستند گستره نگاهشان را کمی بازتر بکنند تا مخاطب بیشتری را جذب کنند.الان وقتی به گذشته نگاه ميکنیم ميبینیم که کتابهاي خوب ما در چند سال گذشته هیچ گاه جایزه نگرفته اند یعنی در آن سالی که باید دیده ميشدند دیده نشدند و بعدها مخاطب به آن کتابها رو آوردند.چرا جایزههاي ما نتوانستند تاثیر گذار باشند؟ چرا نتوانستند رصد بکنند؟ جایزها باید دو نگاه داشته باشند، یک بهترین کتابها را انتخاب بکنند که اغلب این اتفاق نیفتاده است که دلایل خاص خودش را دارد.دوم اینکه پیشنهاد جدید به ادبیات کشور دهند که این کار را هم نکردند و پیشنهادهای گذشتگان به ادبیات هستند.کسانی که الان دارند جایزه ميدهند نتوانستند این کارکرد را داشته باشند.جوایز باید بروند به آن سمتی که بتوانند دوباره پیشنهادهای جدید داشته باشند.حرف شما را هم قبول دارم، قائده بازی عوض شده است اما چرا؟ چون جشنوارهها بد بازی کرده اند، قائده بازی عوض شده وگرنه در دنیا مخاطب حرفهاي هیچگاه از طریق اینستاگرام کتاب خودش را پیدا نميکند، کتاب خود را از محافل حرفهاي پیدا ميکند.البته من معتقدم که کتاب خوب در ایران فقط به صورت زبان معرفی ميشود یعنی فرد به فرد آن را معرفی ميکند و کتابی ناگهان پرخواننده ميشود و هنوز مهمترین روش معرفی کتاب خوب در کشور ما این روش است.
جشنوارهها در واقع باید معرف بهترینهاي ادبی سال ما باشند ولی اگر این اتفاق نميافتد ميتوانیم اینطور برداشت کنیم که جشنوارهها به خاطر اهدافی که دارند یا به دلیل گرایش به نخبه گرایی، از یک سری از کتابهاي مهم غافل ميشوند و از سطح جامعه دور ميشوند.در نتیجه جامعه آن کتاب را نميپذیرد؟
نه من کاملا مخالفم.جوایزی وجود داشت که در گذشته به سمت نخبه گرایی ميرفت اما جشنوارههاي کنونی، دیگر آن ویژگیها را ندارند و قصد ندارند کتاب متفاوت را انتخاب کنند.ببینید الان جوایزی که در کشور وجود دارد مثل جایزه ادبی اصفهان یا جایزه ادبی شیراز یا جوایز دیگری که وجود دارند و هیچ کدام از این جشنواره ها، داعیه روشنفکری ندارند.در دنیا این نوع نگاه در برخی جشنوارهها وجود دارد یعنی محافل ادبی کوچکی هستند که فرم خاصی را انتخاب ميکنند و آن را به مخاطب پیشنهاد ميکنند.اما در کشور ما این گونه نیست معمولا جشنوارههاي ادبی ما ميخواهند بهترینهاي کشور را معرفی بکنند و معرفی کردن این بهترین ها، فارغ از مسائل ساختاری است.در یک کلام معرفی کتاب خوب ملاک است و کتاب خوب تعاریف مشخصی دارد.اگر بهترین کتاب به مخاطب معرفی ميشود، مخاطب هم به جشنوارهها اعتماد ميکند و به گزینههاي انتخابی آنها توجه ميکند.جشنوارهها ميتوانند جریان ساز باشند و موجی از مخاطبان را به سوی کتابهاي برتر بکشانند اما این کارکرد در سالهاي اخیر از بین رفته است.
پس اگر جشنوارهها نخبه گرا نیستند آیا این نکته که درصدد اجرای اهداف و نگاه جشنوارهاي خود هستند، باعث ميشود که از آثار خوب غفلت کنند؟
بله این اتفاق افتاده است و جشنوارهها باید از سمت محفل به سمت مردم و مخاطب گرایش پیدا کنند.بعضی از جشنوارهها محافل خاص خود را دارند.بدون تعارف باید بگویم بعضی از کتابها بهترین کتاب نیستند که جایزه ميگیرند بلکه به دلیل گزینه محفلی بودن، انتخاب ميشوند.وقتی نویسندهاي مثل داریوش احمدی به جامعه ادبی معرفی ميشود اتفاق خوبی است اما این ضعف را هم باید اعتراف کنیم که بسیاری از جشنوارههاي ادبی ما محفلی عمل ميکنند.این جشنها ميتوانند گسترش پیدا کنند و نگاه شان هم بازتر باشد و تنها به یک نشر یا یک گروه و طیف خاص توجه نکنند.باید این جشنها از این نوع نگاه و فیلترها گذر کنند و فرصتهاي بهتری را برای جامعه ادبی پیشنهاد بدهند.
آیا جشنوارهها ميتوانند روی روند کاری یک نویسنده اثر بگذارند؟
حتما.وقتی یک جشنواره به نویسندهاي جایزه ميدهد باعث جلب نظر مخاطب به خواندن آثار او ميشود. جوایز جشنوارهها به کتاب ها، هم پیشنهادی برای مخاطبان است هم باعث ميشود نویسنده خود را دست بالا بگیرد و بفهمد که در ادبیات نحیف ما پیش برود.ما نویسندگان تک کتابی کم نداریم که برخی دیده شده اند و برخی دیده نشده اند.به عنوان مثال بهرام صادقی در ادبیات ما جزو نویسندگان تک کتابی است البته او تک کتاب نداشت اما آثارش کم است.اگر او در دوره خودش شناخته ميشد و دیده ميشد، ادبیات ما بیش از این ميتوانست از سبک و قلم او استفاده کند.خیلی از نویسندگان بوده اند که در دوره خودشان دیده نشدند و لازم است که این روند دیگر تکرار نشود.نویسندگان وقتی ببینند که در جشنوارهها دیده ميشوند و مخاطبان هم نام آنها را در گوشه ذهن خود نگه ميدارند، برای آثار بعدی خود و اثرگذاری بر جامعه ادبی تلاش بیشتری ميکند.تاکید من در آن یادداشت این بود که جشنهاي ادبی کمک کنند، سره از ناسره جدا شود و نویسندهاي که باید بماند، پرورش پیدا کند.جشنوارهها در کنار دهها اثر دیگری که باید داشته باشند، باید نویسندگان جوان را پر و بال بدهند تا به ادامه مسیر امیدوار شوند.اگر این روند رخ ندهد بعد از چند سال با کمبود نویسنده موثر روبهرو ميشویم.در جامعه ادبی ترکیه، اورهان پاموک به تنهایی رشد نکرد، جامعه ادبی ترکیه اعم از مردم و حکومت او را بزرگ کردند و او را به جهان هم معرفی کردند.جشنوارههاي ما، دولتمردان و همچنین نویسندگان ما باید یاد بگیرند که وقتی قدرت نگارش و استعداد نویسندهاي را دیدند، به پر و بال دادن او کمک کنند.اورهان پاموک را یک کشور بزرگ کرد و به خارج از مرزها شناساند، ما هم باید این رویکرد را یاد بگیریم.