روزنامه بهار: از واقعه پلاسکو که سایهاي از التهاب و اضطراب در فضای شهر تهران و حتی دیگر شهرها انداخته بود، یک سال گذشت. سایهاي از ناامنی شهرهای مان، کمبود امکانات امدادرسانی مان و متاسفانه عدم مدیریت بحران مان. اینها مهمترین مواردی است از فکر و یادآوری واقعه پلاسکو و امثال آن به ذهن ميرسد. شهرداری تهران به مناسبت سالروز واقعه پلاسکو جان و باختن شهدای آتشنشان، نمایشگاهی گروهی از سه عکاس شهری در خانه هنرمندان برگزار کرده است. احمد آقاسیانی، یکی از عکاسان شهری است که آثارش در این نمایشگاه گروهی به نمایش در آمده است. او که خود را عکاسی شهری ميداند، یکی از عکاسان حاضر در روزهای امدادرسانی به حادثهدیدگان پلاسکو بود. آقاسیانی در کارنامه کاریاش با روزنامه ایران همکاری و به طور تخصصی از تهران عکاسی کرده است. با این هنرمند گفتوگویی درباره این نمایشگاه عکس و واقعه پلاسکو کرده ایم که در ادامه ميخوانید.
***
درباره نمایشگاه و آماده سازی آثار نمایش داده شده در آن توضیح بدهید. چرا سراغ این سوژه رفتید؟
این نمایشگاه گروهی، آثاری از عکسهاي من، شایان محرابی و سبحان فرج ون است. ما در حوزه شهری و اجتماعی برای آژانس عکس تهران عکاسی میکنیم. این نمایشگاه هم با همکاری آژانس عکس و مرکز ارتباطات و امور بینالملل شهرداری تهران با نمایشگاه گردانی و انتخاب عکس احسان رافتی که دبیر آژانس عکس تهران است در گالری زمستان خانه هنرمندان برگزار شد. اگر بخواهم مشخص بگویم باید اضافه کنم که عکاسی شهری، سبک کاری مورد علاقه من است به ویژه عکاسی از تهران. چون تهران چندین چهره متفاوت دارد که بیشتر روی سیاسی آن دیده شده است. عکاسی از ساختمان ترمینال جنوب گرفته تا درختهاي خشک شده توتستانهای طرشت ميتواند خیلی سریع به مسئلهاي سیاسی تبدیل شود. حتی اگر از زیباییهاي تهران عکاسی کنی، باز هم متهم به اینکه وارد بازیهاي سیاسی شده ای، ميشوی. عکاسی از تهران به قدری گسترده است که من تا قبل از آتش سوزی پلاسکو از داخل آن عکاسی نکرده بودم و همیشه فکر ميکردم که ساختمان هایی مثل پلاسکو حالا حالاها هست و وقت برای عکاسی از آنها خواهد بود. برای همین عکاسی از محلههاي قدیمی با ساختمانهاي مخروبه و کلنگی تهران یا حمامهاي قدیمی و بافت فرسوده تهران که هر روز در حال تخریب هستند، برایم در اولویت بوده است. واقعیت این است که تهران هر روز قیافهاش در حال عوض شدن است.
وقایع تلخ و بحرانی در کشور ما کم نیستند کما اینکه اخیرا هم شاهد غرق شدن کشتی سانچی و زلزله کرمانشاه بودیم. چرا واقعه پلاسکو در ذهن مردم تا این حد اثرگذار و التهاب برانگیز بود؟
ساختمان پلاسکو جدای از طراحی فضای داخلی و معماری مدرن آمریکاییاش و تاریخچه شنیدنی ساختاش، حسی نوستالوژیک برای جوانان دهه پنجاه و شصت داشت. بازار خریدی از برندهای نایاب کفش ورزشی و لباسهاي اسپورت خارجی، خصوصا برای بچههاي جنوب شهر خرید کردن از پلاسکو به تنهایی یک خرید لاکچری محسوب ميشد. من احساس ميکنم حس و حال بچههاي تهران نسبت به حادثه پلاسکو با دیگران متفاوت باشد. مثل احساسات مردم بوشهر به حادثه سانچی. واقعا من به عنوان یک شهروند تهرانی از غرق شدن یک نفتکش، آن حسی که یک شهروند بوشهری یا بچه بندری در مورد غرق شدن ابرکشتی دارد را ندارم چون تجربهاش نکردم. همین طور که فروریختن یک برج برای یک تهرانی فقط ریختن یک ساختمان نیست. ریختن همه ابهت پوشالی شهری مثل تهران است.
هنر در واکنش به وقایع بحرانی مثل واقعه پلاسکو یا غرق شدن کشتی سانچی یا زلزله کرمانشاه چگونه باید عمل کند؟
هنر در موارد این چنینی چند تا لایه را طی ميکند. ساخت فیلمهاي اولیه گزارشی، مستند و تهیه عکسهاي مستند محض برای ثبت شواهد برای تاریخ، مواجهه اولیه هنر و هنرمند با همچنین شرایط بحرانی است. بعد از مدتی هنرمندان نگاه شان به اتفاقات شخصی و احساسی ميشود، مثل نگاه آقای کیارستمی به زلزله رودبار در فیلم «زندگی و دیگر هیچ». اگر از عکاسی و فیلمسازی صحبت کردم چون این هنرها، هنرهای میدانی هستند و ماهیت شان بر حضور به موقع در وسط میدان حادثه و تصمیم گیریهاي درست است.
هنرمندان و چهرههاي شناخته شده به واقعه پلاسکو واکنش نشان دادند و چه بسا در طی واقعه زلزله کرمانشاه حضور موثر داشتند. هنرمندان چطور ميتوانند در بحرانهاي اجتماعی مثمر ثمر باشند؟
حضور اشخاص محبوب و نه صرفا معروف و شناخته شده در رسانهها در زمان حادثه پلاسکو برای آتشنشانهاي خسته و داغ دیده خیلی تاثیرگذار بود و از طرفی فراموش نکنیم که در همان روزها افرادی هم بودند که با دوربین و فیلمبردار اختصاصی برای گرفتن عکس یادگاری به فضای بحرانی و متشنج حادثه وارد ميشدند و این رویکرد به شدت روی روحیه خسته آتشنشانها و روند امدادرسانی آنها تاثیر منفی ميگذاشت. حتی خود عکاسان هم جلوی دست و پای آتشنشانها بودند و ناگفته نماند که واقعا آتشنشانها همیشه حواس شان به عکاسها بود تا در مکانهاي خطرناک قرار نگیرند. اگر از یک آتشنشان در حال اطفاء حریق عکاسی ميکردم وقتی برمی گشتم متوجه ميشدم که آتشنشانی پشت سرم مراقبم بوده تا اتفاق بدی برایم نیافتد. از همه تاثیرگذارتر محبت و عشق مردم به آتشنشانها بود. از لقمههاي نان و پنیر تا نذریهاي حلیم و آشی که مردم برای آتشنشانها ميآوردند، ميتوانم یاد کنم. در نهایت اینکه هنرمندان زیادی برای همدردی به محل واقعه آمدند و از عکاسان و فیلمبرداران خواهش کردند که تصویری از آنها منتشر نشود.
وقایع تلخ در کشور ما کم رخ نميدهند اما اغلب در هنرها بازتاب جدی و کارکردی ندارند. چراهنر ما نتوانسته بازتاب و یادواره این وقایع باشد؟
یکی از اشتباهات هنر و ادبیات ما اشاره مستقیم احساسی به موضوع یا حادثه اتفاق افتاده است، آن هم وقتی که هنوز ما به سوالات اولیه مخاطبان مان جوابی نداده ایم. مثلا در مورد حادثه کشتی تایتانیک چندین فیلم مستند ساخته شده و به دلایل وقوع آن حادثه جوابها داده شده و بعد از آن چندین فیلم دراماتیک بیگ پروداکشن ساخته شده که به احساسات انسان دوستانه مخاطبان جواب بدهد چون از نظر ذهنی مخاطب دیگر سوالی ندارد پس درگیری احساسیاش با موضوع حادث ميشود. ولی ما در مورد حوادث این چنینی اگر در استخدام جناح سیاسی بانفوذ، وزارتخانه یا سازمان مرتبطی نباشیم، تحقیق کردن و رسیدن به جواب بسیار سخت یا نشدنی است.
فکر ميکنید نمایشگاه شما یادی از قهرمانهاي آتشنشان است یا تلنگری دوباره برای بررسی واکنشهاي اجتماعی ما در مواقع بحرانی؟
این گونه نمایشگاهها را ميتوان نمایشگاه مناسبتی نام گذاری کرد که به همت شهرداری تهران برای یادآوری سالروز حادثه پلاسکو و شهادت ١۶ آتش نشان برگزار شد ولی این همه چیز در مورد پلاسکو نیست. نباید فراموش کرد که هنوز با گذشت این مدت، تجهیزات آتش نشانی تهران ناقص و حقیر است و هنوز شغل آتشنشانی جزو مشاغل سخت به حساب نميآید. هنوز تهران در برابر آتش سوزی، زلزله، سیل، گرفتگی آبراه، آلودگی هوای حاصل از وارونگی، مگسک سفید باله و... تنها است و هنوز هنرمندان ما ارتباط کمی با شهر و خیابانشان دارند.
اشاره کردید که هنرمند نسبت به وقایع جامعه رفته رفته نگاه شخصی و احساسی خودش را پیدا ميکند که اغلب هم این دیدگاه شخصی ماندگار ميشود. چطور یک نگاه شخصی ميتواند اثری فراگیر بر جمعی از مخاطبان بگذارد؟ آیا این ماندگاری به خاطر القای جهان بینی خاصی است یا به دلیل جلب همدلی و تجربههاي مشترک بین افراد است؟
در عکاسی و فیلمسازی مستند نگاه شخص به عنوان نباید در ارائه گزارش تصویری دخیل باشد ولی در آثار هنرمندان پیشرو مانند آقای کیارستمی، بهمن جلالی و احمد عالی نگاه شخصی را به اتفاقاتی مانند جنگ و زلزله و شهر را ميبینیم... همه این اساتید از مستندنگاری به تحلیلهاي شخصی و نگاه مولف خود رسیدند که گاه شاعرانه هم بود. در اصل همه آنها بر مستندنگاری رسانه خود متعهد بودند ولی به لحاظ نوع روایت و ارائه به علایق خود رجوع ميکردند. بهمن جلالی در عکاسی از جنگ، فضاهایی سورئال و بدون حضور انسان از نخلستان و ماشینهاي ایستاده در زمین و خرابهها به رسانهها ارسال کرد. در نهایت اینکه مخاطب بعد از دیدن مستند محض از هنرمند محبوب و مورد اعتمادش منتظر یک تحلیل یا حتی یک اشاره به اندیشیدن در عمق فاجعه یا حادثه را دارد.
ظاهرا شما در طی روزهای امدادرسانی به حادثه دیدگان واقعه پلاسکو در محل حضو رداشتید، از تجربه خودتان چه هولناکی واقعه، امدادرسانی آتش نشانها و چه هجوم مردم به آن محل بگویید؟
من از مانورهای زلزله که در سطح شهر تهران توسط شهرداری و هلال احمر و آتشنشانی برگزار ميشود، عکاسی کردم ولی اینکه پلاسکو بسوزد و بعد از چند ساعت اطفا حریق، فرو بریزد خارج از انتظار بود و مردم و مسئولان شهری تهران را شوکه کرد. من نميدانم چطور ميشد این واقعه را بهتر مدیریت کرد تا امدادرسانی بهتری صورت بگیرد ولی ما که عکاس بودیم با هزاران کلک و ترفند مثل جعل برگه عبور و قرض گرفتن کاور در ساعات آخر شب نزدیک به سحر که مامورین کمتر در محل حضور داشتند، وارد سایت ساختمان پلاسکو ميشدیم. باید بگویم که میدان عملیات، مدیریت مشخص نداشت و همین طور ورود به همه بخشها ممنوع بود مگر روبهروی ساختمان که خطرناک ترین محل برای عکاسان و فیلمبرداران بود. حضور عکاسان و خبرنگاران از طرف رئیس میدان که از سازمان آتشنشانی و ستاد مدیریت بحران شهرداری تهران بودند، بلامانع بود ولی به صورت سرخود نیروهای انتظامی با عکاسان وارد بحث و بازی دزد و پلیس میشدند. ماموران نیروی انتظامی و شخص رئیس پلیس تهران با حالتی عصبی که گویی در شرایط بحرانی توانایی تصمیم گیری نداشتند، شخصا با عکاسان و فیلمبرداران و خبرنگاران برخورد ميکردند.
در آن روزها همه نهادها و رسانهها به هجوم مردم به محل حادثه انتقاد داشتند، برخی ميگفتند که این ازدحام مردمی به دلیل ضعف فرهنگی است و بسیاری از عدم اعتماد مردم به رسانههاي عمومی ميگفتند. به عنوان یک شاهد عینی تحلیلتان از حضور مردم در محل چه بود؟
به نظرم رفتارهای خلاف استاندارد مردم در شرایط بحرانی و در مواقع امدادرسانی به کم کاری رسانهها برمی گردد. مگر کمپین ساعت ٩ شب برای بیرون گذاشتن کیسه زبالهها از طریق رسانهها و تلویزیون باعث فرهنگ سازی نشد. هر کسی که به حضور مردم در محل حادثه و ایجاد اختلال در امدادرسانی اعتراض دارد، کافی است که از خودش و رسانهاش این سوال را بپرسد چقدر در جهت آداب و رسوم امدادرسانی توسط مردم در چنین شرایط بحرانیاي آموزش داده یا اطلاع رسانی کرده است. روز اول حادثه وسط تهران آب معدنی نبود، عکاسان غذا نداشتند، دستشویی نبود. وقتی مردم متوجه این کمبودها شدند برای آتشنشانها لقمه ميآوردند. زنان آتشنشانها برای عکاسان و فیلمبرداران هم لقمه میگرفتند. یادم هست که همین مردم بستههاي خرما، نان و پنیر ميآوردند.