رضا صادقیان
بازنشر اخبار مرتبط با انتصاب مدیران قدیمی در جایگاههای جدید، البته با حفظ سمت پیشین همیشه حاشیهساز بوده است. بیتردید انتشار خبر مربوط به سی و هفت پست سازمانی تاثیرگذار، مشغول بودن در هشت موسسه فرهنگی و سازمان سیاستگذار و یا به دست گرفتن سکان هدایت مدیریت فرهنگی شهر تهران و مدیر کمیته المپیک مورد توجه هر مخاطبی خواهد بود. با این حال آنچه تا زمان حال و طی سالهای گذشته مورد توجه منصوب کنندگان و منصوب شوندگان از منظر شهروندان نبوده و نشده است؛ سنجش و در نظر داشتن بازتاب منفی و اثرات روانی آن بر روی اذهان مردم و مخاطبان اخبار کشور است.
در زمانهای که آمارهای رسمی در حوزه اقتصاد نرخ بیکاری را در اکثر نقاط کشور بالای 11 درصد اعلام میکنند و همین آمار در برخی از شهرهای کشور به بالای 30 درصد میرسد (بر اساس جدیدترین آمارهای منتشر شده در سایت آمار) ؛ انتشار این گونه خبرها باعث تخریب و دامن زدن به جو منفینگری در میان جوانان جویای کار و خانوادههای آنان میشود. تصور جوانی فارغالتحصیل دانشگاهی و موفق به کسب کارت پایان خدمت سربازی در لحظه شنیدن و یا دیدن چنین خبرهایی همراه با رضایت و شادمانی نخواهد بود.
حتی واکنش مدیرانی که براساس تجربه و دانش مرتبط موفق به دریافت پست مدیریتی شدند، خوشایند نیست. تجربه مدیران یک شغله ثابت کرده است؛ مشغله زیاد، مشغول شدن به کارهای متفرقه، شنیدن بخشی از دغدغهها و تقاضاهای به حق کارمندان، پاسخ گفتن یا نگفتن به فشارهای سیاسی برای جذب نیروی کار و صدها فعالیت دیگر فرصت پرداختن به حوزه مدیریتی دیگر را نمیدهد، با این حال و در دورانی که اکثر مشاغل به سوی تخصصی شدن میروند، فعالیت در چند حوزه کاری متفاوت و بسیار دور از همدیگر این پیام را به مخاطب میرساند که راه پیشروی مدیران چند شغله و فرصتندار سرانجام بهترکستان ختم خواهد شد.
از طرفی دیگر؛ بارها مسئولان مربوطه به ذکر وضعیت خویش پرداخته و از دلنبستن به مال دنیا و پشت کردن به چهره دلربای این جهان سخنها گفتهاند، با این حال نمیتوان این دوری جستن از مال، مقام و ثروت را با در اختیار گرفتن چند پست سازمانی توجیه کرد.شاید شما، به عنوان مدیری چند شغله و بسیار گرفتار، گمان کنید که با تکرار سخنانی مشابه که حکایت از بد بودن مال دنیا دارد مخاطبان و پرسش کنندگان از وضعیت خویش را توجیه و راضی نگاه داشتهاید، در صورتی که چنین نیست. سخن و کلامی که راه به عمل نگشاید و مسیری متفاوت را طی کند، بیشک از سوی مخاطبان باترد و نفی روبرو خواهد شد. شاید، البته، ممکن است و احتمال میرود، کنشها و واکنشهای ما به عنوان شهروندان کشور ایران از زمانی کجکارکرد شد که در حرف چیزی گفتیم و در عمل رفتاری دیگر پیشه کردیم.
آدرس راست دادیم، ولی خودمان به چپ پیچیدیم. آسمان آبی و زیبا را برای همگان تصویر کردیم، ولی خودمانترجیح دادیم در میان دود و غبار زندگی کنیم. در مذمت خودروهای تک سرنشین سخنها گفتیم ولی خودمان یکی از همان تک سرنشینها بودیم و هستیم. دم از شفافیت زدیم، ولی فقط برای دیگران و خلاصه اینکه هر چه گفتیم برخلاف آن عمل کردیم. هزینه تخریب صدها و میلیونها ذهن تخریب شده را میبایست همان کسانی بپردازند که با ولع بیپایان خویش راه به سوی پستهای بیشتر میپویند و نه ساختار سیاسی و قدرت کلان. از همینرو لازم است به جای تعارفهای نادرست در اولین فرصت جایگاههای سازمانی از آن فرد ستانده شود، پستهایی که اشغال کردن آن توسط مدیران چند شغله زخمی ماندگار بر جان بیکاران و عموم شهروندان برای مدت زمان طولانی باقی خواهد گذاشت. چنین باد.