اندر حکایت قدغن کردن انگلیسی
3 بهمن 1396 ساعت 11:48
علیرضا طالبزاده
پیش درآمد: اوایل آوردن نام واقعی و درستش مقدور نبود یعنی هوا برای نام بردن اسمش و نشان دادن تصویرش مساعد نبود برای همین به آن «زبان اجنبی» میگفتند. مدتی که گذشت و اندکی به خود آمدیم و عقل دوراندیش را آزمودیم اسم آن را به «زبان بیگانه» تغییر دادیم.بعدها برای همرنگ شدن با جماعت و آبروداری و خالی نماندن عریضه و برای اینکه بیشتر از اینی که هست از قافله علم و تمدن عقب نیافتیم به آن «زبان خارجی» گفتیم. تازه اسم و تلفظ درست این طفل نوپا را یاد گرفته بودیم و با هیجان و خوشحالی به آن میگفتیم «زبان انگلیسی» و تازه نمنم میرفت تا جایگاه واقعی خودش را پیدا کند که ورق برگشت و آمدیم سر خط شروع و بازی نامگذاری از نو! گروهی پیدا شدند و به آن «زبان اجنه» و «زبان جهل و کلک» نام دادند.
اما جدیدا مدیری از مدیران شاخص و برتر آموزش و پرورش، با اعتماد به نفسی مثال زدنی و با تواضعی کامل بر صفحه تلویزیون دولتی ظاهر شده و حرفهای نو در این باره زده و سخن تازهای آورده و دستپخت خود و همکارانش درباره این زبان و سن یادگیری آن را که حاصل سالها تحقیق و کاوش و پژوهششان بوده به اطلاع و سمع و نظر عموم و تشنگان و شیفتگانی که چشم به دهان مبارکشان دوختهاند رسانده است.
در نگاه اول و در یک تحلیل سریع میتوان گفت که تاکید بر ممنوعیت تدریس زبان انگلیسی در برنامههای فوقبرنامه مقطع ابتدایی در آموزش و پرورش جهتدار و بیشتر برای خوش آیند بالاسریها و کسانی است که قدرت واقعی دست آنهاست و فرمان آموزش و پرورش را آنها میچرخانند؛ نوعی خودشیرینی و تثبیت موقعیت و جایگاه است.مخصوصا بعد از حذف كامل برنامه اجرای سند آموزش 2030 یونسکو (هدف توسعه پایدار شماره 4) ، به طوری که عدهای از مدیران آموزش و پرورش سینه جلو دادند و با افتخار برای حذف آن و کنار گذاشته شدنش گوی سبقت را از یگدیگر میربودند و آن را به تلاشهای شبانهروزی خود نسبت میدادند تا آن را به نام خود و در رزومه خود ثبت کنند غافل از اینکه کشورهای همسایهای مانند عربستان در حال اجرای اهداف 17 گانه توسعه پایدار سازمان ملل (SDGs) مخصوصا آموزش و پرورش هستند تا خط مشی و سیاستهای آتی خود را با آن منطبق سازند.
وضعیت حرفهای و معیشتی معلمان، این مهمترین و حیاییترین رکن آموزش و پرورش در حالت بحرانی و غم انگیز قرار دارد و خود بحثی طولانی میطلبد. همانطور که اشاره شد گیر دادن به زبان انگلیسی در حالیکه آموزش و پرورش مشکلات و تنگناهای عدیده و اساسیتری دارد در زمانی نامناسب، نوعی خودشیرینی همان گروه و گرایش دوم است. گروهی که میانه خوبی با انگلیسی ندارند و اصلا آموزش آن را شکلی جدید از استعمار و وسیله جدید استعمارگران برای استثمار ملل ضعیف میدانند. به نظر با تاکید بر ممنوعیت آموزش زبان بالاخره وزیر آموزش و پروش ماهیت واقعی خود را نشان داد و شاید بتوان گفت برای راضی کردن منابع قدرت دست به اقداماتی این چنین میزند. اگرچه به اذعان خود برنامه ریزان و مسئولین آموزش و پرورش برنامه زبانآموزی در مدارس هیچ وقت موفقآمیز نبوده و انتظارات والدین را برآورده نکرده است. موسسات خصوصی تا حدودی این نقیصه را جبران کردهاند و به عنوان دست کمکی به آموزش و پرورش عمل میکنند. استدلالی که برای قدغن کردن زبان انگلیسی در مقطع ابتدایی آورده میشود سست و ضعیف مینماید.
اینکه زبان فارسی باید تقویت شود درست و منطقی است، اما آیا تنها راه تقویت زبان و ادبیات فارسی محروم کردن کودکان از یک زبان دیگر مانند انگلیسی است؟ . درباره زبان مادری گروه هایی از مردم چه؟ زبانهای دیگر که در کشور با آنها تکلم میشود نباید تقویت شوند؟ سیاستی که میتوان آن را با محروم کردن کودکان از تحصیل به زبان مادریشان مقایسه کرد. هیچ زبانی جای زبان دیگر را تنگ نمیکند. بد نیست گه نیم نگاهی هم به وابستهها و بخش فرهنگی سفارتهای خانه کشور در اقصی نقاط مختلف جهان بیاندازیم و ببینیم آنها برایترویج و تقویت زبان و ادبیان فارسی چه کار کرده اند. در این مقال قصد نداریم تا ویژگیها و این که چرا باید انگلیسی یاد بگیریم داد سخن برانیم چرا که همگان خود به خوبی واقفند که چرا باید انگلیسی یاد بگیریم. تنها به ذکر این نکته بسنده میکنیم که چه دوست داشت باشیم و چه خوشمان نیاید انگلیسی یک زبان میانجی واقعی (لینگوا فرانکا) در جهان است و برای عقب نماندن از پیشرفتهای علمی و صنعتی ناچار به یادگیری آن هستیم. واقعیت این است که گرایشی منفی به زیان انگلیسی در آموزش و پرورش همیشه بوده و هست و قدغن کردن ربان انگلیسی در دوره ابتدایی به نوعی نشان دادن مخالفت با این زبان است.
بی شک اگر در دوره ابتدایی دانش آموز تنها با بازی و سرگرمی الفبا و رسم الخط انگلیسی را یاد بگیرد در سالهای بعد یک پله جلو خواهد بود. مانند جدول ضرب که هر چه دانش آموز زودتر و سریعتر حفظ و یاد بگیرد در موفقیت ریاضی او در دورههای بعد سهم پررنگی را بازی خواهد کرد. اگرچه در خصوص سن شروع یادگیری یک زبان خارجی یا دوم ممکن است بین تئوریهای نظریه پردازان اختلاف نظر باشد، اما تئوری همانطور که از اسمش پیداست تنها تئوری است. با این حال نظریه غالب شروع یادگیری زبان خارجی یا دوم را قبل از «دوره سن حیاتی» میداند و معمولا سن شروع را 6 یا 7 سالگی میدانند. از طرفی از نقطه نظر روانشناسی و جامعه شناسی، جامعه ایران نشان داده است که وقتی از چیزی که از طرف حکومت نهی شود بیشتر به آن گرایش پیدا و از آن استقبال میکنند. کافی است که فیلم یا کتابی را قدغن یا توقیف کنیم یا به آن مجوز چاپ ندهیم کنجکاوی و اشتیاق مردم بیشتر میشود.
مردم مخصوصا در دهه اخیر به علم تبعیض و تناقضاتی که در رفتار و گفتار دولتمردان و افراد حکومتی مشاهده میکنند در برابر فرمانهای حکومتی جبهه گیری میکنند. زیان انگلیسی هم از این قاعده مستثنی نیست. بنابراین باید گرایش جامعه را هم در نظر گرفت. تاکید بر قدغن بودن آموزش زبان در دوره ابتدایی نوعی هشیار کردن مردم بر مهم بودن انگلیسی است. حتی شاید این تصمیم و اظهارنظر به گرایش بیشتر مردم به آموزش زبان انگلیسی به فرزندانشان دامن بزند. برای بعضی چیزها نیازی به رسانهای یا کلامی کردن نیست. یعنی هیچ نیازی نبود ما تو رسانهها جار بزنیم که آموزش زبان انگلیسی در مدارس ابتدایی قدغن است. فرزندان ما باید زبان انگلیسی بخوانند. آنها وقتی بزرگ شدند باید بتوانند به انگلیسی بخوانند و بنویسند. یادگیری زبانها را نمیتوان با فرامین تعطیل کرد. آنها باید حتی بر زبان سرسختترین دشمنانشان هم تسلط پیدا کنند. فرزندان ما باید بتوانند فردا به جای اینکه از روی کاغذی نطقشان را که کس دیگری با حروف فارسی نوشته با دهها اشتباه تلفظی و گرامری در نشست اوپک بخوانند و نگاههای شماتت بار حضار را تحمل کنند و باعث سرافکندگی و خجالت هر ایرانی شوند با تسلط و مانند بومیان آن زبان بخوانند و از حق و حقوق این مردم دفاع کنند.
فرزندان ما فردا نباید خبرنگارانی بشوند که زبان انگلیسی نمیدانند اما از کشوری انگلیسی زبان خبر مخابره میکنند. فرزندان ما باید زبان بخوانند تا به جای One minute more و شلیک خنده حضار در صحن سازمان ملل حرفهای و با اعتماد بگویند: One more minute, please. فرزندان ما باید زبان بخوانند تا بتوانند نظرات خود را در روزنامههای انگلیسی زبان چاپ کنند و فرهنگ خود راترویج کنند. مدارس قرآنی چیز خوبی است اما در کنار این مدارس، مدارس زبان و آزمایشگاه زبان هم ضروری است و برای آنها هم اندک بودجهای باید اختصاص دهیم. هیچ کدام جای آن دیگری را تنگ نخواهد کرد اگر عینک بدبینی را کنار بگذاریم. فرزندان ما باید زبان یاد بگیرند و در کنار آن قرآن و دستورات الهی را هم باید قلبا و عمیقا فرا بگیرند تا درترجمه اخبار و سخنرانیهای مقامات جهان خیانت و دخالت نکنند. ما به صدها شخص مانند محمدجواد ظریف نیاز داریم تا بتوانند در مجامع و رسانههای جهانی ایران را به زبان آنها به آنها بشناسانند. برای مدارس نمازخانه هم باید باشد اما باید برای کودکانمان رستوران هم در مدرسه داشته باشیم. و سرویس بهداشتی تمیز و استاندارد هم ضروری است.
فرزندان ما به اختیار خود میتوانند با راهیان نور همراه شوند اما اردوهای علمی و آموزشی هم جز جدایی ناپذیر از هر آموزش و پرورشی است. بر فرزندانمان که پستهای مهم کشور را بدست خواهند گرفت رحم کنیم و آنها در برنامههای غیرعلمی و غیردرسی شرکت ندهیم. فرزندان ما در مدارس نباید آلوده سیاست و سیاست بازی شوند. فرزندان ما باید در کنار جشن تکلیف جشن تولد و جشن نوروز هم در مدارس برگزار کنند. در کنار مراسم عزاداری مراسم جشن و پایکوبی هم داشته باشند و... برای حیات در دنیای امروز یادگیری زبانهای بین المللی مخصوصا زبان انگلیسی یک نیاز است. ما در آموزش و پرورش موفق نشدیم فرزندانمان را مذهبی بار بیاوریم و آنها را با افراط و اشباع مذهب زده کردیم اما لااقل به نیاز امروز مجهزشان کنیم.
کد مطلب: 142358