علی میرزامحمدی
نگاهی به یادداشتهای مختلف روزنامهها و رسانههای مجازی درباره نقد جریان اصلاحطلبی نشان میدهد که برخی نویسندگان به عمد یا سهو، ناامیدی از این جریان را فریاد میزنند. نویسندگان این یادداشتها را در قالب فراتحلیل به سه دسته اصلی میتوان تقسیم نمود:دسته اول مخالفان جریان اصلاحات هستند که در جراید وابسته به جناح اقتدارگرا قلم فرسایی میکنند. این نویسندگان با کلید واژه «حفظ ارزشهای انقلاب» خواستار حفظ وضعیت کنونی ساختار قدرت در کشور هستند. آنها اصلاحات را به زعم خود به عنوان پروژهای طراحی شده از ناحیه دشمنان و معاندان نظام بر نمیتابند.دسته دوم افرادی هستند که در داخل مجموعه اصلاح طلبی، در پی نقد درونی و خود انتقادی هستند. به ویژه نسل جدید اصلاح طلبان که انتقادهای جدی بر استراتژیهای ابقای قدرت اصلاح طلبان مسن و کنار گذاشته شدن ایدئولوژی و آرمانهای اصلاح طلبی دارند.
دسته سوم افرادی هستند که با خستگی و افسردگی سیاسی در نتیجه ناامیدی از جریان اصلاحات در جستجوی حرکتهای رادیکالی تحول خواهانه هستند. در تبارشناسی نامیدی یا القای ناامیدی از جریان اصلاحات دو دوره زمانی متفاوت را میتوان از همدیگر متمایز نمود:الف- دوره زمانی اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80: القای ناامیدی در این دوره محدود به رسانههای مخالف جریان اصلاح طلبی بود چراکه هنوز نقد درونی و خود انتقادی اصلاح طلبان شکل جدی نگرفته بود. همچنین در این دوره ناامیدی از جریان اصلاحات به معنای رجعت به جریان اصول گرایی بود تا جستجوی حرکتهای رادیکالی تحول خواهانه. رسانههای مخالف با جریان اصلاحات در این دوره زمانی در تحلیلهای خود مدعی بودند دولت اصلاحات با غفلت از اقتصاد، معیشت و خواستههای ملموس طبقات پایین به شعارهایی چون آزادی، مردم سالاری و جامعه مدنی میپردازد که هیچ توافقی بر سر آنها وجود ندارد.
آنها القا میکردند که این مباحث با مشکلات اصلی و اساسی مردم ارتباطی ندارد. اما واقعیتهای موجود آن است که تنزل اوضاع اقتصادی اقشار پایین در دوره اصلاحات بیشتر از آنکه با واقعیتها تطابق داشته باشد ساخته و پرداخته رسانهها و دستگاههای مخالف جریان اصلاح طلبی بوده است. هدف اصلی رسانههای اقتدارگرا از پروژه القای ناامیدی از جریان اصلاحات در این دوره آماده کردن مردم برای رجعت دوباره به دامن اصول گرایی و کاهش حساسیت مردم به حذف برنامه ریزی شده نیروهای اصلاح طلب بود. همین رسانه هایی که در برابر به باد دادن سرمایههای اجتماعی و اقتصادی کشور در دوره دولت رابین هودی احمدی نژاد نه تنها سکوت نکردند بلکه تصویری واژگون و آرمانی از آن جلوه نمودند.
نتیجه پروژه القای ناامیدی از جریان اصلاحات در نیمه اول دهه 80 روی کار آمدن دولت پوپولیستی احمدی نژادی بود که بنیان اقتصادی و فرهنگی کشور را ویران نمود.ب- دوره زمانی نیمه دوم دهه 90: این دوره را میتوان دوره «رقابت جناحهای سیاسی برای مدیریت القای ناامیدی در مردم» تلقی نمود. بر خلاف دوره اصلاحات، در این دوره مشکلات اقتصادی طبقات مختلف مردم، واقعیتی غیر قابل انکار است که حتی خود دولتمردان نیز به آن اذعان میکنند. به رغم همه این موارد، مردم اقشار مختلف در انتخابات اردیبهشت 96 دوباره در دام پوپولیسم گرفتار نشدند اما روحانی با عبرت گیری از تجربه جریان اصلاح طلبی در دهه 70 و در نظر گرفتن امکانات موجود جریان اقتدارگرا مجبور به کار بست استراتژی سیاسی متفاوتی شد که نتیجه آن برآورده شدن انتظارات مردمی به شیوه دوران اصلاحات نبود بلکه نتیجه آن انفجار اطلاعات و پرده برداشتن از واقعیتهای تلخ قدرت سیاسی کشور بود. این استراتژی موج دیگری از ناامیدی را در کشور خلق نموده است.
در این میان رسانههای وابسته به جریان اقتدارگرا در پی انتساب این ناامیدی به ناکارآمدی دولت و جریان اصلاحات هستند اما این ناامیدی بسیار فراتر از القائات مسموم جناحی است. واقعیت تلخ این است که مدیریت القای ناامیدی در میان مردم از دست جناحهای سیاسی کشور خارج شده است و روندی دیگر را میپیماید. روندی که موجودیت کل نظام را تهدید میکند. این روند به تولد فعالان سیاسی جدیدی منتهی شده است که جریان اصلاحات و جریان اصول گرایی را دو روی یک سکه و ماحصل بازیهای سیاسی داخل نظام میدانند که در نتیجه آنها تحول مثبتی در اصلاح امور کشور شکل نخواهد گرفت.درباره خودانتقادیهای داخل مجموعه اصلاح طلبی و نقدهایی که با ناامیدی از جریان اصلاحات در جستجوی حرکتهای رادیکالی تحول خواهانه هستند باید تاکید نمود که اگر در تحلیلهای خود به نقش تاثیرگذار عوامل زیر نیز بپردازند شاید موفقیتهای جریان اصلاحات را به این سادگی کم ارزش جلوه نکنند و به این سهولت در پی القای نسخههای جایگزین نباشند:قدرت جریان اقتدارگرا: اشکال مهم برخی از این تحلیلها آن است که تحولات دهههای مختلف کشور را با دوره اصلاحات، به ویژه نیمه دوم دهه 70 مقایسه میکنند؛ بدون انکه به غافلگیری جریان اقتدارگرا در مواجه با اصلاحات به علت نو بودن آن توجه کنند!؟
آنها در نظر نمیگیرند که اتاق فکری جریان اقتدارگرا در سالهای کسب تجربه شیوههای مهار جریان اصلاحات را فرا آموخته است و به این سادگی فرصت جولان به آنها را نخواهد داد. چنانچه بازخوانی تاریخ مجلس ششم نیز نشان میدهد قوانین پیشنهادی این مجلس در حوزههای حساس یا رد شده یا با اصرار مجلس، سر از مجمع تشخیص مصلحت نظام در آورده است.تاثیر تحولات بین المللی: جریان اصلاحات هم در اوایل دهه 80 و هم دهه 90 با بدشانسی در تحولات بین المللی مواجه شده است. در دوره اول ایده «گفتگوی تمدنها» با حادثه یازده سپتامبر به حاشیه رانده شد. در دوره دوم نیز تشدید پدیده داعش و به قدرت رسیدن جمهوریخواهان به ویژه قدرت طلبیهایترامپ دستاورد مهم جریان اعتدال و اصلاحطلبی یعنی «برجام» را که با نتایج اقتصادی خود میتوانست در نفوذ جریان اصلاحات در میان مردم موثر باشد با تهدید مواجه نمود. ساختار ناهمگون جریان اصلاحات: گاهی فراموش میشود که در داخل جریان اصلاحات، احزاب با خواستهها و تقاضاهای اجتماعی و سیاسی متفاوت و حتی متناقضی حضور دارند که گاهی تلاشهای همدیگر را خنثی میکنند.
میزان همراهی مردم با جریان اصلاحات: تا زمانی که طبقات مختلف مردم نخبههای سیاسی اصلاح طلب را همراهی نکنند این جریان موفقیت چندانی نخواهد داشت. چنانچه اصلاحات مورد نظر نخبههای سیاسی در دوره اصلاحات با نبود فشار مردمی بر جناح اقتدارگرا عقیم ماند. در صورتیکه در دهه 90 با توسعه شبکههای مجازی با ایجاد موج شفافیت طلبی در میان اقشار مختلف مردم پشتوانه قوی برای فشار در جهت اجرای اصلاحات مورد نیاز کشور شکل گرفته است. نتایج ناامیدی از جریان اصلاح طلبی: باید پرسید که نتایج ناامیدی از جریان اصلاحات برای کشور ما چیست؟ آیا جایگزین مناسبی برای جریان اصلاحات و یا بدل آن وجود دارد؟ با تضعیف این جریان چه کسانی بهره خواهند برد؟ آیا خروج از جریانهای منتقد اما مجوزدار داخل نظام، به نفع این نظام و مردم تمام خواهد شد؟ در کنار دعوت تحلیلگران جوان به در نظر گرفتن ابعاد فراموش شده، لازم است دلسوزان نظام (چه اصول گرا و چه اصلاح طلب و اعتدال گرا) در نتایج ناامیدی از جریان اصلاحات از جمله جستجوی حرکتهای رادیکالی تحول خواهانه بیشتر تامل کنند.مساله تنها حذف یا تضعیف یک جریان سیاسی خاص نیست. مساله تهدید کلیت نظام و بقای آن است. در معنایی دیگر تحقق مطالبات به حق مردمی در قالب جناحهای سیاسی داخل نظام به بقای آن کمک خواهد کرد. اما اگر مردم از تحقق مطالبات خود در قالب احزاب مجوزدار داخل نظام ناامید شوند زمینه فعالیت معاندان نظام تشدید خواهد شد.