سایههاي روانی سازمان و جامعه
6 اسفند 1396 ساعت 12:04
نرگس عابدینزاده
جامعه ای را ساختهایم و برایمان ساختهاند که ناکارآمدی در تمامی زوایای مدیریتی، اداری، فرهنگی و بسیاری دیگر از سیستمها چونان سیلی ویرانگر شیرازه و قوام سیستم را در معرض اضمحلال و فروپاشی قرار داده است. سیستم هایی که مدیران نسل اول انقلاب همچنان بر اسب مراد خویش سوارند و ميتازند و به پیش ميروند. مدیرانی که به دلیل کبر سن و ویژگیهایی روان شناختی دوران سالمندی با هرگونه خلاقیت و نوآوری و پویایی جوانان در سیستمهاي تحت نظارت خود را به هرقیمتی مخالفت ميورزند و تنها و تنها به حفظ وضع موجود بسنده مينمایند. و بازهم به خاطر همان ویژگیهاي سنی خودشان با رویکردهای تحولگرای سیستمهاي مدیریتی تحت امر خود با احتیاط و بسیار محافظه کارانه عمل مينمایند. مخالفت با خلاقیت و نوآوری مانند یک بیماری واگیردار درتمامی سیستم منتشر ميشود و افرادی را تربیت مينماید که باید همیشه گوش به فرمان مدیریت بالادستی خود باشند. همچنان زنجیره سرکوب ایدهها و دیدگاهها در سازمان تکرار ميگردد و هر زنجیره سرکوب خود زنجیرهایی دیگر را فربهتر و قویتر بازتولید مينماید و سیستم روز به روز ناکارآمدتر و گسیختهتر از پیش ميگردد.
اما علت چیست؟ علل و عوامل بسیاری را ميتوان بر معضلات فرهنگی سازمانها برشمرد و بسیار ساده لوحانه است که یک علت را مسبب تمامی ضعفها و مشکلات سازمانها بدانیم اما شاید یکی از علل را بتوان به عدم رشد روانی و ارتقاء روحی مدیران بالادستی و به طور خلاصه عدم رسمیت بخشی به شاخصههاي روانی استاندارد و عدم الزام و تعهد در به کارگیری شاخصهها برشمرد. افرادی که دارای تعارضات عظیم روانی با خود هستند، چگونه خواهند توانست در روابط بین فردی و مدیریت سازمان مربوطه خود صحیح و موثر عمل نمایند. مدیرانی که به خاطر سرکوب و انکار تمامی احساسات و عواطف خود که ناشی از عدم مدیریت هیجان در برخورد با روان خود ميباشد، عمل مينمایند چگونه خواهند توانست افراد دیگری با دیدگاههای کاملا متفاوت اما بدیع را در کنار خود بپذیرند و از خلاقیت و نوآوری آنان بهره مند گردند؟ هنگامی که به هر دلیلی، بخشهای تاریک و مبهم وجود خویش را به دلیل انتقاد والدین و جامعه و سنت و آیین سرکوب مينماییم و آن را به تاریکخانه ذهن و روان رهنمون ميگردیم، در تمام عمر مانند زندانبانی هستیم که با اینکه ميدانیم یک زندانی قوی و بزرگ در زندان روان خود داریم اما جرات رویارویی و مواجه با زندانی خود را نداریم و کوله باری عظیم و طاقت فرسا از این انرژی روانی را دائما با خود حمل مينماییم. و همیشه و در همه حال انرژی ذهنی خود را صرف پنهان نگه داشتن این زندانی مينماییم.
حال کوهی افراخته از تعارضات و تناقضات روانی را در دورن خود خلق کرده ایم و در یک کلام در تضادی ریشه ایی و عمیق با خود هستیم و نمی توانیم و نمی خواهیم با خود به صلح برسیم. چگونه قادر خواهیم بود دیگری را که شاید همان بخش تاریک یا «سایه» وجودی ما را زندگی ميکند، بپذیریم و در تعامل باشیم و مهمتر از همه افرادی که چنین در تعارض و تناقضات خود اسیر هستند در واقع خودشان زندانی «سایههاي روانی» خود هستند، دیگر هیچگاه نمیتوانند حرفی از تکثر و پذیرش باورها و عقاید مختلف در جامعه بزنند. نتیجه آنکه در سیستمهاي مدیریتی این تناقضات روانی هر گونه خلاقیت و نوآوری سازمانی را در مسلخ اقتدار و استبداد سازمانی قربانی ميگردد و در جامعه مردمان نیز، پذیرش هرگونه تکثر و تحول و نوخواهی و عقاید و باورهای مختلف با قوی ترین ابزار مخافت و سرکوب ميگردد و این است حال مردمانی که نخبه کشیها مينمایند و میرزا حسن خان رشدیهها را تهدید به اعدام و فنا مينمایند و از امیر کبیر و مقائم مقام فراهانی و هر بزرگمردی که دل در گرو توسعه و بهبود جامعه خویش دارند به علت وجود روح جمعی مردمان همه و همه را یک شبه و یکباره نیست و نابود ميگرداند. اما نکته اینجاست که چرا سیستمهاي مدیریتی و سازمانی به عنوان شاهد مثال این قصه تاریخی بیان گردیده است؟
شاید جامعه ایرانی سالیان سال است که در تناقضات و تعارضات روانی مردمان خویش اسیر گردیده است و باید صداقتی بی رحمانه و شجاعتی مضاعف از طرف تک تک مردم را در حل این معضل فرهنگی صرف نماید، اما آنچه که به نظر کاربردیتر و عملیاتیتر به نظر ميآید اصلاح سیستمهاي سازمانی بر اساس شاخصههاي استاندارد روانی و در نتیجه تربیت نیروی کاری سالمتر به لحاظ ویژگیهای روانی و تسری سلامت روانی و بهداشت روانی به بخشهای دیگر جامعه از جمله خانواده افراد و دیگر روابط بین فردی نیروهای کاری سازمان باشد.فردی که در چنین سیستم سازمانی که سلامت روانی افراد بر اساس استانداردهای بینالمللی مورد سنجه و ارزیابی قرار ميگیرد، در دیگر روابط بین فردی خود نیز از مهارتهای لازم و صحیح برخوردار خواهد بود. لذا جامعه آرام آرام و بتدریج از یک نقطه کوچک حرکت اصلاحی ملموس و عینی خود را آغاز خواهد نمود و چنین امیدهای کوچک و عینی هم بارقه تغییر و حرکت مثبت را در دلها احیا خواهد نمود و هم انگیزه حرکتهاي اصلاحی بزرگتر و موثر خواهد بود.
کد مطلب: 143825