مهدی خلیلی
یکی از مهمترین اهداف سند چشمانداز، تربیت اسلامی و اسلامیسازی مدارس است و البته با گذشت 39 سال از انقلاب اسلامی که به انقلاب فرهنگی و انقلاب تربیتی تعبیر شده بود و با گذشت چند سال از اجرایی شدن سند چشماندازو انجام اقداماتی چون، تغییر در محتوای آموزشی و به تعبیری اسلامیسازی درسها، ساخت مجتمعهای آموزشی حیات طیبه، ایجاد مراکز آموزش حوزوی در بدنه آموزش و پرورش و تاسیس مدارس قرآنی، اما به ضرس قاطع می توان گفت که آموزش و پرورش نتوانسته است کمترین توفیقی در مقولهی تربیتی و پرورشی و یا تربیت دینی و اسلامی دست یابد. واقعیت این است که اسلامی شدن مدارس از دو جنبه تاریخی و جامعه شناختی قابل تدبر و تامل است.
بعد تاریخی مساله اسلامیسازی مدارس از این حیث مهم است که از آموزش و پرورش انقلاب اسلامی، 39 سال میگذرد و مهمترین شاخصهی انقلاب اسلامی ایران، انقلاب فرهنگی بود تا در راستای آن فرهنگ انقلابی نیز تحقق یابد اما با گذشت 39 سال هنوز نه انقلاب فرهنگی به زعم مسوولان تحقق یافت و نه فرهنگ انقلابی. از سالهای نخست انقلاب، شور انقلابی غالب به مهمترین رکن فرهنگسازی کشورسرایت کرد تا قالب مدارس و دانشگاهها اسلامی و انقلابی گردند اگر چه در بعضی اوقات شعور برشور چیره میگشت تا شاید اوضاع نابسامان تعلیم وتربیت اندکی نظم و نسقی یابد و شعارهای اول انقلاب به گونهی تحقق یابد و با اصلاح تعلیم و تربیت کشور، نظام سیاسی و اقتصادی کشور نیز اصلاح گردد.
در واقع آنچه درباره تعلیم و تربیت پس از انقلاب اسلامی سخن گفته شد دو گونه است: گروهی که در پی تحقق مدینه فاضلهای در آموزش و پرورش بودهاند اما این گروه همخوانی چندانی با واقعیتهای جامعه و نظام آموزش و پرورش نداشته و هیچ برنامه مشخصی در این راستا نداشته و در چنتهشان جز ماده خامهایی مناسب نبود و مسوولانی که هر کدام در دوران زمامداری در حوزه تعلیم وتربیت ترجیح دادهاند به جای برنامه، طرحی مبهم و خیالی از اسلامی شدن مدارس ترسیم کنند و بسته به فهم و سلیقه –و نه الزاما تفکر و اندیشه شان- از فضل پیروان خود را با قصههای اساطیری مسحور نمایند. این گروه به گفتن حرفهای خوب کلی عادت کردهاند. حرفهایی که قابل مناقشه و چالش نیستند. حرفهایی که اساسا نه قابل ردند و نه قابل اثبات. فقط خوبند. و هم این خوبیشان راهگشاست. خوبی خوب حرف زدن این است که مطالبه و داوری و قضاوت ندارد. خوب خوب است دیگر باید بشود.
اما گروه دیگربر این باوربوده که تعلیم و تربیت بیش از هر زمان نیازمند واقعیتنگری است. واقعبینان و سیاستگذارانی که عینکی از تحلیل و تفکر بر چشم مینهند و به جای چشم بستن و سر در برف کردن و دل خوش داشتن به رویاهای مبهم، دیده بر واقعیتهایی که هست بیندازند. عدم موفقیت طرح عفاف و حجاب، افزایش آسیبهای اجتماعی و کاهش سن اعتیاد و موارد دیگری را میتوان نام برد که ناشی از ناکارآمدی آموزش و پرورش در حوزه تربیتی است. اما از منظر جامعه شناختی، اسلامیسازی مدارس ازجنبههای ساختارگرایانه و کارکردگرایانه مورد توجه و تامل است و این دو میبایست در خدمت مهمترین رکن مدارس یعنی دانشآموزان قرار گیرد تا دانشآموزانی با نگرش اسلامی و انقلابی پرورش یابند.
از منظر جامعهشناسان و روانشناسان نگرش از سه عنصر شناختی، عاطفی و رفتاری تشکیل میشود. بعد شناختی، همان بعد آگاهیبخشی و اطلاعاتی است. بعد عاطفی نگرش همان بعد احساسی و هیجانی است و در نهایت این دو به بعد رفتاری منجر میگردد. بنابراین نگرش زمانی تحقق مییابد که هر سه عنصر شناختی، عاطفی و رفتاری شکل بگیرد که متاسفانه مسوولان تعلیم وتربیت از آن غفلت نموده و به سطوح شناختی یا عاطفی بسنده کردهاند. البته این اصل مبرهن فراموش نشود که همه نظامهای تعلیم و تربیت دنیا در پی تربیت دانشآموزانی با خصوصیات اخلاقی و تربیت انسانی و اجتماعی هستند که افراد را مسوول، فرهنگساز، حساس به مسایل جامعه مینمایند.
بگذارید به نامهای که ابراهم لینکلن به آموزگار پسرش مینویسد اشارهای كنم: «به پسرم درس بدهید او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیق هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه رهبری جوانمرد هم یافت میشود...میدانم که وقت میگیرد، اما به او بیاموزید که اگر با کار و زحمت خویش یک دلار کاسبی کند، بهتر از آن است که جایی روی زمین 5 دلار بیابد. به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود، اما با تقلب به قبولی نرسد و ارزشهای زندگی را به پسرم آموزش دهید...»
براستی چرا در امرتربیت توفیقی بدست نیاوردهایم و هنوز در ابتدای راهیم و آغاز مسیر؟ آنچه در آموزش و پرورش و اسلامی کردن مدارس در این سه دهه گذشت صرفا بعد شناختی و عاطفی داستان است. در نهایت دانش آموز میتواند 90 درصد سوالات بینش اسلامی را پاسخ دهد اما آیا همان دانشآموز تغییری در رفتار او ایجاد گردیده و دیندارتر میشود؟ بنابراین از منظر جامعهشناسی عدم توفیق اسلامی کردن مدارس در مواردی چون ارایه حرفهای کلی و بدون نظم ونسق منطقی، حسیگرایی غالب دانشآموزان، عدم مرجعیت معلمان با تضعیف معیشت و منزلت فرهنگیان، تناقض شدیدگفتار و رفتار نظامهای اجتماعی، جهانی شدن و عصر ارتباطات را نام برد و بدون توجه به این مسایل هیچ توفیقی در این زمینه به دست نمیآید.