كاريكاتور از: حسين كاظم
خبرنگار، آگاهِ مظلوم روزت مبارک
اسماعیل حسین پورنامت همزاد قلم است، همراه قلم است.تو جان بر سر قلم نهادة این ملک و میهنی. فرزند صادق این خاک که ناراستیها و کژیها را بر نتابیده ای.«قلمت» را بیش از «قلبت» دوست داری .آن سالها که ما خاکباز کوچهها بودیم تو پاکباز عرصه های «خطر» و«خبر» بودی. تو سالهاست با قلمت بیدارمان داشته ای، راهمان نمایانده ای، سالهاست صبورانه چشمانمان را بر «درد» و« شادی»ها گشوده ای.
«روز»ت ميرسد و «روزی» ات نمی رسد.
تو در این شتاب روزگار باید در پی «قسط» و« بیمه» و «مسکن» و «مُسّکن» باشی.بااین همه درد، مرد ميخواهد رهرو راهت باشد،گام جای گامت بنهد.در این آشفته بازار «مکار»ی و بی«کار»ی، صادقی مثل تو کیمیاست که بیاید و بیرقی از بیداری را با هوشیاری بر دوش کشد. با این نبود امنیت شغلی، با این تنگ نظری برخی مسؤولین ناتوان و ناسپاس که از خود و خبر در هراس اند، راست نویسی تان هنر بزرگی است و دل شیر ميخواهد دراین روزگار کسی خبرنگار باشد.
در این عصر بیشتر داشتن و بیشتر خواستن و در این روگار قحطی قناعت ،بعضیها «ویلا»هایشان را ميشمارند و تو «واویلا» هایت را، بعضیها «باغ» دارند و تو«داغ» داری، بعضیها «بیم» ندارند و تو «بیمه» نداری، تو مرتب برای امرار معاشت «وام» بر ميداری تا «وامدار»هیچ کس نشوی، تو دریای عزت وآزادگی هستی، استغنا پیشه کردة لب تشنه مانده در کنار دریا که کرامتت را، حرمتت را عزیز ميداری. تو از صادق نویسیها و راست نویسی هایت بی هراسی چراکه «پاک»ی و«باکی» نداری. تو مثل خیلیها نیستی، نمی توانی چشم بر جامعهات ببندی، نمی توانی آرام باشی.
«تو»را و «روز»ت را در این روزگار عزیز ميداریم و بیدارگریها و آرمان خواهی های عزت آفرینت را برای سربلندی این مردم و میهن ارج مينهیم وصبوری هایت را ميستاییم و بر کتیبه ای از کرامت واخلاص بزرگ مينویسیم: خبرنگار،آگاه مظلوم، روزت مبارک باد!
قسم به قلم و آنچه که مينویسد
سید محمد هادی شریعتیقلم را که به دست ميگیرد هم درد نان دارد و هم ترس جان اما مينویسد از صدای فریادی که به گوش کسی نرسید ؛ ازبغضی که شکست ؛ دردی که درمان نشد یا حرفی که به زبان نیامد. رسالت او نوشتن است و قلم ابزارش؛ او خوب ميداند که گاهی چند خط نوشته هم در گرد و غبار جنجال و فریادهای گوش خراش گم ميشود سالها گذشته تا بفهمد ابزارش از آهن هم که باشد ميتوان آن را شکست. با ابن که ميداند که قلم قابل تعقیب و توقیف است اما باز این کلام مقدس را تکرار ميکند: قسم به قلم و آنچه که مينویسد. گاهی وسط یک بازی قرار ميگیرد. بازی ناعادلانه و نابرابر. آن وقت است که کابوس توقیف؛ فیلتر؛ لغو مجوز و ...سایه به سایه؛ شب و روز به دنبالش ميآید. این بازی تاوان سنگینی دارد. شاید بهای آن همه زندگی و آینده او باشد.
لبه پرتگاه ایستاده است به عقب نگاه ميکند. تهمت؛ نگاههای تیز و حرف های تلخ باورش را خدشه دار ميکند. اما قلبش مطمئن است پس رو به جلو گام بر می دارد. ایمان دارد به پاهایش ؛باور دارد که قلم مقدس است که قلم ميتواند عدالت باشد؛ ميتواند حق باشد؛ اگر او بخواهد که ميخواهد.
عشقی که با حق پیوند خورده باشد شکست ناپذیر است ؛خطی که جوهر آن شجاعت باشد جاودان است؛ صداقتی که عدالت همراه دارد ؛دادرس است ؛چشمی که درد را ميبیند مرهم است و او که همه این غمها را ميشنود سنگ صبور است.
امروز روز تو است؛ روز خبرنگار؛ برای یک بار هم که شده بیا جایگاهمان را عوض کنیم؛ بیا این قاعده را بر هم زنیم؛ این بار ما فقط ميشنویم تا تو لب بگشایی. بگو؛ از همه 365روز طاقت فرسا از همه ترسها و طردها؛ از غم معاش و نداشتن ها؛ بگو که با همه آنچه که بر تو در این چند سال گذشت هنوز ایستادهای و مثل همیشه استواری؛ بگو ميخواهی نگاهها تغيير کند؛ که خواستهای اعتماد جایگزین بی اعتمادی شود لب بگشای بدون هیچ نگرانی امروز ما سنگ صبور هستیم.