اسفند سال 93 خبر درگیری بین چند جوان در پارکی در سعادتآباد به مأموران پلیس داده شد و زمانی که تحقیقات آغاز شد ،پلیس فهمید درگیری بین دو جوان ایرانی و سه جوان افغانستانی رخ داده و دراینمیان یکی از جوانان ایرانی به نام آرش با واردکردن ضربه چاقو به جوانی افغانستانی به نام یارمحمد، او را به قتل رسانده است.جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت و تحقیقات گستردهای ازسوی مأموران آغاز شد. دو جوان افغانستانی ادعا کردند دعوا بین مقتول و دوست متهم به قتل بود و آرش ناگهان بهسمت آنها رفت و با واردآوردن ضربه چاقوی یارمحمد را کشت.وقتی پلیس از آرش تحقیق و بازجویی کرد، او گفت: من تازه از محل کارم به خانه رسیده بودم که دوستم سهیل تماس گرفت و گفت سه جوان به او حمله کردهاند و قصد خفتگیری دارند. او از من درخواست کمک کرد بلافاصله بهسمت پارکی که گفته بود رفتم و دیدم هنوز هم سه جوان آنجا هستند؛ با یکی از آنها درگیر شدم و حین درگیری ضربهای هم به او زدم که باعث مرگش شد.
با شناسایی اولیایدم و صدور نظریه پزشکی قانونی و سایر مدارک موجود در پرونده، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده، کیفرخواست علیه متهم خوانده و ازسوی دادستان برای متهم درخواست صدور حکم قانونی شد. در ادامه پدرومادر مقتول در جایگاه حاضر شدند و درخواست صدور حکم قصاص کردند. آنها گفتند دیه نمیخواهند و چون پسرشان در جوانی و بدون اینکه قدرت دفاع داشته باشد، کشته شده است درخواست صدور حکم قصاص دارند.در ادامه متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: وقتی دوستم تماس گرفت و به من گفت سه جوان افغانستانی به او حمله کردهاند، برای کمک به او به محل درگیری رفتم. من آن سه جوان را نمیشناختم و اصلا نمیدانستم درگیری به چه دلیل است. دوستم ادعا کرد آنها قصد خفتگیری دارند. وقتی به پارک رسیدم درگیری ادامه داشت و من هم برای کمک به سهیل با چاقو ضربهای به مقتول زدم و ضربه هم به قفسه سینهاش برخورد کرد.
متهم گفت: من قصد کشتن او را نداشتم و اصلا فکر نمیکردم اگر ضربهای بزنم ممکن است منجر به مرگ او شود و خودم هم فکر میکردم ضربه او را زخمی کرده است اما بلافاصله بعد از اینکه ضربه چاقو به بدن مقتول برخورد کرد، او روی زمین افتاد و جانش را از دست داد.سپس متهم از اولیایدم درخواست کرد او را ببخشند اما آنها گفتند قصدی برای بخشیدن ندارند تا اینکه متهم با اجازه قضات بهسمت خانواده مقتول رفت. او به دستوپای مادر مقتول افتاد و درحالیکه بهشدت گریه میکرد، گفت: من از کرده خودم خیلی پشیمان هستم. کاری که کردم از روی عمد و تصمیم قبلی نبوده و نمیخواستم درگیری ایجاد کنم و پسر شما را بکشم. من میخواستم از دوستم دفاع کنم. از سالی که در زندان هستم خیلی عذابوجدان دارم مرتب داروی اعصاب میخورم و حال روحیام خیلی بههم ریخته است. برای آرامش روح فرزندتان دعا و نماز میخوانم. من جوانم و مادرم بیشتر از خود من در عذاب است. او در این سه سال به اندازه 30 سال پیر شده است. به شما التماس میکنم بهخاطر جوانیام به من رحم کنید.
او گفت: من روزهای سختی را میگذرانم و تنبیه شدهام. حتی نمیتوانم در زندان با کسی صحبت کنم و روزها هم مثل شب برایم سیاه است. هر کاری شما بخواهید انجام میدهم و هرچه بگویید قبول میکنم فقط درخواست دارم من را ببخشید تا از این سختی که گرفتارش هستم و عذابی که میکشم، راحت شوم.در نهایت پدرومادر مقتول که اوضاع متهم به قتل را دیدند تصمیم به گذشت گرفتند و گفتند از آنجایی که فرزندشان جوان از دنیا رفته و آنها عذاب زیادی میکشند، نمیخواهند این عذاب را به کس دیگری هم منتقل کنند و مادر آرش هم سختی بکشد ضمن اینکه نمیخواهند جوان دیگری از بین برود بههمیندلیل گذشت میکنند.با توجه به گذشت اولیایدم، متهم اینبار بهلحاظ جنبه عمومی جرم مورد محاکمه قرار گرفت. او اتهام را قبول کرد و خواستار بخشش از سوی دادگاه شد. بعد از پایان گفتههای متهم و وکیل او، هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.