زمانی هم که وارد شهر میشویم عموما به بلوارهایی برمیخوریم که در تمام شهرها تکرار شدهاند. حتی گاه نوع درخت کاشته شده در شمال و جنوب ایران با هم تفاوت ندارد و نخل وجه مشترک آنهاست.این در حالی است که در شهرهای گردشگرپذیر مسیرهایی برای پیادهروی و دوچرخهسواری درنظر گرفتهاند، تابلوهای راهنما، توریستها را به سمت این مسیرها هدایت میکند و آنها میتوانند گشت و گذاری در شهر داشته باشند. اما در ایران آیا چنین موضوعی محقق شده است؟ نقاشیهای دیواری، تنوع ساختمانها، شکل صندلیها، طراحی رستورانها و کافهها و... همگی میتوانند در احساس علاقه گردشگر به شهر نقش ایفا کنند و آن را به تصویری ماندگار تبدیل کنند.اما همچنان در این زمینه اقدام قابلتوجهی در ایران انجام نشده است. آنچه از آن برای جذب گردشگر صحبت میکنم البته بدان معنا نیست که شهر را دوباره معماری کنیم، بلکه ما نیازمند دکوراسیون مناسب برای آشنایی با شهر هستیم.
به عنوان مثال اوتریخت به واسطه جشنواره فیلم شناخته شده است. از این رو مسوولان شهری اثر کف دست بهترین بازیگران، کارگردانان و... را در مسیر قدم زدن گردشگران گذاشتهاند و از این امر به عنوان یک جاذبه گردشگری بهره گرفتهاند.ما در ایران هر ساله جشنواره بینالمللی فیلم فجر را برگزار میکنیم و کارگردانهایی داریم که در دنیا شناخته شدهاند. چه میشود اگر اثری از کف دست عباس کیارستمی، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی و... را در محلهای اکران فیلمهای جشنواره داشته باشیم، فکر میکنید برای چند نفر جذاب است که این آثار را از نزدیک ببینند؟کلام آخر اینکه باید بتوانیم دکوراسیون شهری را به شکلی تنظیم کنیم که گردشگر شهر را در آغوش بگیرد و آن را دوست داشته باشد. هنرهای تجسمی و خیابانی میتوانند در ماندگاری شهر در ذهن توریستها نقش اساسی ایفا کنند، به شرط آنکه دکوراسیون شهری و محصولات فرهنگی را جدی بگیریم.