گروه جامعه: روزنامه شهروند در گزارشی نوشت: چهار روزی میگذرد، از ناپدیدشدن دختر ورزشکاری که برای خرید هدیه از خانهشان خارج شد و دیگر هرگز بازنگشت. تصویر لیدا کاوه این روزها در فضای مجازی دستبهدست میچرخد و به یک شخصیت معروف در شبکههای مجازی تبدیل شده است. کاربران فضای مجازی و سلبریتیها همه دست به کار شدهاند و برای پیدا شدن لیدا تلاش میکنند. اما چهار روز گذشته و هنوز حتی یک سرنخ کوچک هم از این دختر جوان پیدا نشده است. دوربینهای مداربسته آخرین بار، این ورزشکار حرفهای را در مقابل مرکز خرید میلاد نور دیدهاند و دیگر از این دختر خبری نشده؛ لیدا درست چند دقیقه پیش از ناپدیدشدنش به خواهرش پیام داد و گفت که درحال آمدن به خانه است، اما دیگر از او خبری نشد. از روز یکشنبه بود که اسم و عکس لیدا در صفحات اینستاگرام پر شد، معروفهای اینستاگرام و سلبریتیها از مردم خواستند تا اگر نشانی یا ردی از این دختر پیدا کردند، به خواهر لیدا خبر دهند. خواهر لیدا که روزهای سختی را میگذراند، در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای ناپدیدشدن مرموز خواهرش را روایت کرد:
آخرین بار چه زمانی با لیدا صحبت کردید؟
جمعه ظهر بود. صحبت نکردم، فقط پیامش را خواندم. ساعت ٢:٥٧ بود که پیام داد و گفت: «من شارژ ندارم و ممکن است گوشیم خاموش شود، تا نیمساعت دیگر به خانه برمیگردم. نگران نباش.» وقتی پیام را خواندم، به او گفتم اوکی. اما دیگر از خواهرم خبری نشد.
خودتان حدس میزنید چه اتفاقی برایش افتاده باشد؟
خواهرم با هیچکس دشمنی نداشت. آرامترین شخصیتی که بشود در دنیا پیدا کرد، خواهرم است، برای همین میدانم که اصلا موضوع آدمربایی یا اخاذی در میان نیست. تنها حدسی که میزنم این است که خواهرم هنگام بازگشت به خانه سوار یک تاکسی و گرفتار رانندهای شده است، به غیر از این نمیتواند باشد.
لیدا آخرین بار کجا دیده شده است؟
او برای خرید به میلاد نور رفته بود. دوربینهای آنجا را چک کردیم، آخرین بار به سمت شهرک غرب میرفت، میخواست از آنجا سوار تاکسی شود و به خانهمان در سعادتآباد بیاید. دیگر از آنجا به بعد خواهرم ناپدید شد. دقیقا همان زمان هم به من پیام داده بود. همه اینها نشان میدهد که او بعد از تمامشدن کارش درحال بازگشت به خانه بوده که ناپدید میشود.
چرا به مرکز خرید رفته بود؟
میخواست برای کسی هدیه بخرد، برای همین رفته بود تا عکسش را روی شاسی چاپ کند. اتفاقا دو دقیقه قبل از پیامدادن به من، به دوستش هم زنگ زده و گفته بود که کار عکس را انجام داده است. گویا قبل از رفتن به شهرک غرب برای چاپ عکس به سعادتآباد رفته بود، اما چون بسته بود، به شهرک رفت. اینها را به دوستش گفته بود. اتفاقا لیدا آن روز بشدت مریض بود. آنفلوآنزا گرفته بود و حال خوبی نداشت، برای همین دوستش هم به او گفته بود که در خانه بماند و استراحت کند. اما لیدا چون عجله داشت، رفت تا کارش را انجام دهد.
لیدا با شما زندگی میکند؟
بله. من ازدواج کردهام و پدر و مادرم در ویلایی در خارج از تهران زندگی میکنند. برای همین لیدا به خانه ما آمد تا رفتوآمد برایش راحتتر باشد. خیلی وقت بود که در کنار خودم زندگی میکرد.
از چه زمانی ورزش را شروع کرد؟
لیدا در ابتدا رشته مورد علاقهاش دوندگی بود. در دوران دبیرستان بود که دوندگی را شروع کرد، از شمال تا جنوب تهران میدوید. سالها این کار را انجام داد. از طرفی به عکاسی هم علاقه زیادی داشت. کار پروژهای میگرفت و گاهی اوقات هم برای دل خودش عکاسی میکرد. تا اینکه از چند ماه پیش دوچرخهسواری را هم آغاز کرد و به صورت حرفهای این کار را انجام میداد. لیدا به محیطزیست علاقه زیادی داشت، برای همین به خاطر آلودهنشدن هوا به هیچ عنوان سوار خودرو نمیشد و رانندگی نمیکرد، معمولا با دوچرخه یا پای پیاده تردد میکرد، حتی خیلی کم پیش میآمد که سوار تاکسی شود، مگر اینکه خسته یا بیمار بود یا عجله داشت. او هر روز مسافتهای طولانی را پیادهروی یا دوچرخه سواری میکرد. دنبال قهرمانشدن یا مدال گرفتن هم نبود. این کار را بیشتر برای دل خودش انجام میداد.
شغلش چه بود؟
لیدا گرافیست بود و پروژهای کار میکرد.
چی شد که سلبریتیها برای کمک به پیدا شدن لیدا دست به کار شدند؟ آنها لیدا را میشناختند؟
ما دوستان زیادی داریم که با سلبریتیها در ارتباط هستند. از طریق آنها کار به پیج سلبریتیها رسید و عکس خواهرم دستبهدست چرخید تا شاید خبری از او شود.
هیچ سرنخی پیدا نشده؟
نه در این مدت چند نفر هم تماس گفتند، ولی هیچ کمکی نکردند و هنوز حتی سرنخی هم از خواهرم پیدا نشده. همان شب به کلانتری رفتم و موضوع را اطلاع دادم. پلیس آگاهی هم در حال جستوجو است، تا دو سه روز دیگر پرینت تماسهایش میآید، ولی فکر نکنم آن هم کمکی به ماجرا کند، چون میدانم خواهرم آن روز درحال بازگشت به خانه بوده و فقط با من و دوستش تماس داشته است.
همراه لیدا طلا یا پول زیاد بود؟
نه، اتفاقا لیدا اصلا به طلا علاقهای نداشت، حتی لباسهایش هم همیشه ساده بودند. او عاشق ورزش بود و به جز ورزش به هیچ چیز دیگری فکر نمیکرد. طلا یا پول زیادی همراهش نبود که بگوییم قربانی سرقت شده است.