فرهاد، آزاد، ما مقصریم...!
نه تیر نه بهمن؛ فرهاد و آزاد را قانون کشت!
تابناک , 1 دی 1398 ساعت 13:33
گروه جامعه: آمارهای غیررسمی شمارشان را ۶۸ هزار نفر اعلام میکرد، پیش از آنکه دولت ایده بدهد و موافقان پرشمار این ایده کف و سوت بزنند و مرز باریک باقی مانده میان قانون و قانون شکنی را برچینند!
به گزارش تابناک، کولبری اگرچه اتفاق سن و سال داری نیست، اما آشنایی ایرانیان با آن خیلی جوان است. آشناییای که ریشه در تیر و بهمن دارد؛ دو کلیدواژه مرگبار برای کولبرانی که روایت جان باختن برخی شان به شدت فراگیر شد و حتی مرزهای کشورمان را در نوردید.شلیک به کولبرانی که برخی بر قاچاقچی بودنشان اصرار داشتند و کمینهای پیاپی برای دستگیری شان که منجر به عبور ایشان از کوهستانهای برف گیر میشد و گاه سقوط مرگبار بهمن بر سرشان را به دنبال داشت، برای مدتی روایت داغ شبکههای اجتماعی در کشورمان بود.البته در این میان سقوط برخی کولبران از کوه و اتفاقات پرشمار دیگری که جان و سلامت این افراد را تهدید میکرد هم کم نبود، اما نشانه روی و شلیک به ایشان و آوار شدن بهمن مرگبار بر سرشان کجا و لغزش پا حین کار کجا! واقعیتی تلخ که برای یادآوری اش میشود کمی به گذشته بازگشت و مطالب درج شده در شبکههای اجتماعی را مرور کرد!
هرچه بود، طی سالهای گذشته کولبری و شاغلان در این پیشه به مدد شبکههای اجتماعی به شدت در کانون توجه قرار گرفته و پویشی وسیع، اما غیرمنسجم برای جلب توجه مسئولان به معیشت ایشان شکل گرفت.تقاضایی که در نهایت مورد توجه دولت مردان قرار گرفت و به خلق قوانین و مقرراتی منجر شد که حالا مدتی است اجرایی میشود.درباره قوانین و مقرراتی سخن میگوییم که برای رونمایی از آنها از ترکیبهایی مانند «خبر خوش برای کولبران» استفاده میشد و دولت مردان و موافقانش، آنقدر بر فوایدش تاکید داشتند که هیچ نقدی به آن را بر نمیتابیدند و در نهایت جز تغییراتی کوچک، آن هم در افزایش جزیی سقف مجاز وارداتشان در سال، زیربار هیچ تغییری در آن نرفتند.
این در حالی بود که مدام جملاتی از رهبر انقلاب در این خصوص بازتکرار میشد که تاکید داشت «منظور از مبارزه با قاچاق کالا، مقابله با کولبرهای ضعیفی که در برخی مناطق اجناس کوچک را وارد میکنند، نیست، بلکه منظور قاچاقچیان بزرگی است که با دهها و صدها کانتینر، اجناس قاچاق، وارد کشور میکنند.»جملاتی که مورد تاکید دولت و همراهانش در قانون گذاری در این حوزه هم بود و در نهایت به بسته شدن گذرگاههای پرشمار مرزی و محدود شدن آنها به چند گذرگاه رسمی منجر شد که به رغم شاخ و برگهای فراوان دیگر از جمله دیدن بحث بیمه کولبران و ارائه کارتهای ویژه به مرزنشینان و...، توانایی دیدن فرهاد و آزاد را نداشته است!
این را مرگ دردناک و تراژیک این دو کولبر جوان نشان میدهد که روایت گرش کولبرانی بوده اند که با ایشان به کوهستان برفگیر زده بودند و زحمت بسط و انتشار این روایت دردناک را جمعیت کثیر روستاهای اطراف مریوان کشیده اند که کولبری مثل کشاورزش و دامداری برایشان آشنا و البته ناگزیر است. شغلی که در قانون عریض و طویل دیده نشده و تنها بر سختی هایش افزون شده است.قانونی که معابر راحتتر را بسته و معابر مرگبارتر را به روی شاغلان در این حرفه باز کرده تا نتیجه هرچه باشد، رهایی امثال فرهاد و آزاد از کوه و کولبری نشود و ثابت کند که قانون ساماندهی کولبری، بازارچهها و گذرگاههای مرزی، دست کم از باب درک بدنه اصلی این کسب و کار یعنی کولبران، شکست مطلق بوده و بس. قانونی که در مرگ فرهاد و آزاد نقش کلیدی دارد چراکه ایشان را ندید و ادعای دیدنشان را در بوق و کرنا کرد!
فرهاد، آزاد، ما مقصریم...!
داستان غم انگیزِ دو برادر کولبر کردستانی که شهیدان ِ نان لقب گرفتند"
✍حسین علیپور
مگر میشود دید، اما ندید و مگر میشود شنید، اما نشنید نان هایی که بهایشان جان است و جانهایی که به قیمت ِ بدست آوردن نان فنا میشوند را. نمیشود ندید زنده هایی که زندگی نکردند اما مردند تا بمانند، نمیشود دو برادر 17و 14 ساله یعنی" آزاد و فرهاد" را ندید که درس ِ انسانیت میدهند آنگاه که برای کمک به پدر و مادر ِ معلول شان برف و سرمای سوزان ِ کوههای سخت را به مبارزه طلبیدند. نمیشود ندید مشتان ِ گره کرده ی فرهاد را که به جای کوههای بیستون، کوههای غرب را میشکافد تا به شیرین ش برسد. نمیشود نشنید داستان فرهاد نوجوان را که در جستجوی نان، در سرما یخ زد و جان داد. نمیشود نشنید داستان دو برادر ِ کرد ِ کولبر را که دویدند اما "آنان و نان" به هم نرسیدند.
اینک ما مقصریم!
آنگاه که درد را دیدیم و دَم بر نیاوردیم، آنگاه که غم را شنیدیم و سر در گریبان فرونیاوردیم، آنگاه که گرگ ِ فقر را رها کردیم و مصلحت را در سیاست دیدیم و حقیقت را قربانی کردیم. اینک ما مقصریم، در سانسور ِ مرگ فرهادها و در لحظه های سخت ِ یخ زدنش، در رنجی که بُرد و در نانی که به بهای جان داد.
اما فرهاد!
قسم به نوجوانی ات، قسم به مهر ِ برادری ات، قسم به جنس ِ دوست داشتن ات، قسم به دستان کوچک ِ گره کرده ات، قسم به صورت ِ یخ زده ات، که روزی آفتاب ِ انسانیت بیشتر از امروز طلوع خواهد کرد اما چه حیف که نیستی تا ببینی...!
کد مطلب: 194359