* فوتبالت را از موزامبیک شروع کردی؟
بله، تیم راهآهن نامپولا. پدرم هم در این تیم در کنار ماتاتئو بازی میکرد.
* ماتاتئو؟
بله، ماتاتئو.
* اسم پدرت چه بود؟
خولیو کیروش.
* اما به پسر خولیو کیروش اجازه بازی در پستهای جلوتر را نمیدادند.
درست است، آنها اجازه نمیدادند من در خطهای جلوتر بازی کنم و میگفتند بهتر است درون دروازه بایستی ولی من میخواستم که در پستهای جلوتر بازی کنم.
* الگویی هم در فوتبال داشتی؟
بله، الگوی من کاستا پریرا، دروازهبان بنفیکا بود که با این تیم به عنوان قهرمانی اروپا رسید. زمانیکه من در تیم اول راهآهن نامپولا بودم او هدایت این تیم را به عهده گرفت.
* کمی بیشتر از شهر نامپولا بگو!
یک مجله انگلیسی زبان آنجا بود که فیلم بازیها هم ضمیمهاش بود، فیلمهایی که کامل بودند.
* خب!
مسئولان این نشریه، مجله خود و فیلمهایش را به هر کجای دنیا که از آنجا درخواست داشتند، ارسال میکردند. ما یکسری دوست بودیم که با شور هر چه تمام این فیلمها را تماشا میکردیم.
* فیلم چه بازیهایی را تماشا میکردید؟
بیشتر بازیهای پرتغال در جام جهانی 1966 را میدیدیم.
* این فیلمها از طریق پست به دست شما میرسید؟
ما این بازیها را از طریق پست دریافت میکردیم و از همین طریق نیز ارسال میکردیم. در واقع فرصتی کمی برای لذت بردن از تماشای این بازیها داشتیم.
* جالبه!
بله، برای نسل ما نه باشگاهی بود، نه سرگرمیهای خاص ورزشی! نسل ما عاشق ورزش بود و ما در چنین محیطی بزرگ شدیم.
* چه زمانی به پرتغال مهاجرت کردید؟
سال 1967. درست یک سال پس از جام جهانی 1966 انگلیس.
* و فوتبال...
بله، به عنوان یک دانشآموز سال دوم علاقه شدیدی به بازی فوتبال داشتم و در مدرسه آمریکاییها با دانشآموزانی از ملیتهای مختلف بازی میکردیم.
* و سپس؟
سپس به مربیگری روی آوردم و در دیدار بلننسز - استوریل در لیگ دسته اول پرتغال اولین تجربه را کسب کردم.
* چه کسی تو را به همکاری دعوت کرد؟
ماریو ویلسون، سرمربی بلننسز. من به عنوان دستیار و مربی تمریندهنده در این تیم کار میکردم.
* این تیم که میگویی اصلاً خوب بود؟
تیم بدی نبود ولی جای تاسف داشت که ما تنها به خاطر تفاضل گل کمتر به دسته دوم سقوط کردیم. از آن دوره نام بازیکنانی همچون آمیلکار، باروس، تیائو، اوریکو، آبرانتس و فرناندو سانتوس را به یاد دارم. هنوز هم فرناندو سانتوس را میبینم که در حرفه مربیگری موفق است.
* آیا میتوانیم او را هم در برزیل ببینیم؟
بله، فرناندو سانتوس با یونان شانس صعود به جام جهانی 2014 را دارد. امیدوارم یونان و پرتغال هم به این تورنمنت معتبر صعود کنند. حضور 3 مربی از پرتغال در جام جهانی مربیان این کشور را به عنوان الگو و مرجعی برای مربیگری دوباره بر سر زبانها خواهد انداخت و فرصتی برای خودنمایی مربیان دیگر این کشور فراهم خواهد شد. برای هر دوی این مربیان آرزوی موفقیت میکنم. اگر این اتفاق بیفتد ما در جام جهانی 3 تفنگدار خواهیم شد.
* و مربیگری شما در رده ملی در سال 1989 کلید خورد...
قهرمانی با پرتغال در رقابتهای جام جهانی زیر20 سالهها 1990 که در ریاض عربستان برگزار میشد هم برای من هم برای نلو وینگادا نقطه عطفی بود. شب قهرمانی بود که در اتاقم به صدا در آمد، با خودم گفتم این موقع شب، یعنی چه کسی میتواند باشد؟ در را که باز کردم دیدم یک خبرنگار پرتغالی است که یک سری اطلاعات در مورد این مسابقات میخواهد. 10 دقیقه نگذشته بود که خبرنگار بعدی به سراغم آمد و واقعاً حس جالبی بود.
* و بعد؟
وقتی به پرتغال برگشتیم گفتند که حالا باید خودتان را برای جام جهانی زیر 20 سالهها که در لیسبون پرتغال برگزار خواهد شد، آماده کنید. جشن قهرمانی را در آنجا ادامه خواهیم داد.
* و 2 سال بعد...
شرایط خیلی متفاوتی بود. ما به عنوان قهرمان به شدت از سوی برنامههای تلویزیون در کانون توجه بودیم و مردم حمایت بیقید وشرطی از تیم داشتند.
* آیا برای زدن ضربات پنالتی مقابل برزیل در بازی فینال آن رقابتها آمادگی داشتید؟
بله، همه بازیکنان در آن رقابتها به وظایف خود آشنا بودند ولی زدن ضربه پنالتی در مقابل 120 هزار هوادار کار سادهای نبود. درست است که حضور پرشور تماشاگران به ما کمک میکرد ولی از طرفی فشار زیادی روی ما بود. در جریان بازی وقتی برزیلیها به سمت دروازه شوت میزدند نفسهای ما در سینه حبس میشد. این اتفاقات در جریان بازی تاثیری روی بازیکنان نگذاشت، میدانید چرا؟
* چرا؟
پیروزی و پیروزیهای بیشتر. ما بازیهای خود را با برد پشتسر گذاشته و با هدف کسب عنوان قهرمانی به این مسابقات آمده بودیم. در نهایت این عنوان را هم در ضربات پنالتی از آن خود کردیم.
* در سال 1993 زمانی که تو هدایت تیم ملی پرتغال را در چارچوب رقابتهای انتخابی جام جهانی 1994 برزیل بر عهده داشتی تیم 3 بر صفر به استونی باخت. در مورد آن دوره بگو؟
ما در زمین خوب بازی نمیکردیم و شانس هم یارمان نبود. در نهایت با اختلاف یک گل مغلوب ایتالیا شدیم و از راهیابی به رقابتهای جام جهانی بازماندیم.
* پس از مربیگری در تیمهای اسپورتینگ لیسبون، نیویورک ردبولز، ناگویا، امارات، آفریقای جنوبی، منچستریونایتد و رئال مادرید در سال 2008 مجدداً هدایت تیم ملی پرتغال را عهدهدار شدی. از آن دوره بگو؟
ما در مرحله مقدماتی رقابتهای جام جهانی شروع خوبی نداشتیم ولی در سال 2009 با 9 پیروزی و 3 تساوی عملکرد بهتری از خود به نمایش گذاشتیم به طوری که نه تنها موفق شدیم به مرحله پایانی جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی برسیم بلکه در ردهبندی تیمهای ملی جهان که از سوی فیفا اعلام میشود به رده سوم صعود کردیم. در جام جهانی هم مغلوب اسپانیا، بهترین تیم جهان شدیم که در همان رقابتها قهرمان شد.
* پس از آن بازی چه اتفاقی افتاد؟
جالب این بود که پس از آن بازی برخی بازیکنان اسپانیا از جمله ایکر کاسیاس به اتوبوسمان آمدند و برای ما آرزوی موفقیت کردند.
* و در مورد کریستیانو رونالدو؟
من بودم که رونالدو را به فرگوسن معرفی کردم و با صحبتهایی که در خانهام با کریس انجام دادم او را برای پیوستن به منچستریونایتد که 6 سال در آنجا بازی کرد، متقاعد کردم. در ضمن در سال 2008 بود که رونالدو را متقاعد کردم پیش از اینکه به رئال مادرید برود یک سال دیگر در اولدترافورد بماند.
* از کار با فرگوسن بگو؟
(با خنده) روزهای اولی که به منچستریونایتد رفته بودم سرالکس فرگوسن با من صحبت کرد و گفت برو و خودت را به بازیکنان معرفی کن. گفتم من؟! ولی بچهها زبان انگلیسی من را متوجه نخواهند شد! کار من در این تیم دخالت در کار مربی تیم نبود و وظیفهام این بود که همانند لگدی که در کنار زمین به بطری میزنیم رسانههایی که قصد حاشیهسازی برای تیم را داشتند را از تیم دور کنم.
* و در فصل 04-2003 هدایت رئال مادرید را به عهده گرفتی؟
حضور در رئال مادرید شبیه به تجربه حضور در لیسبون بود. سال اول خبری از جذب بازیکن جدید نبود.
* و جدایی کلودیو ماکلله؟
دقیقاً، جدایی او هم اوضاع را بدتر کرد.
* اما با جدایی ماکلله هم فصل اول حضورت در رئال خوب بود و موفق شدید بعد از 20 سال بارسلونا را در نیوکمپ شکست دهید. در ضمن شما در 3 جبهه لیگ قهرمانان اروپا، لالیگا و جامحذفی اسپانیا مبارزه میکردید.
ما پاونها و زیدانهایی در تیم داشتیم ولی نمیخواستیم سیاستی را که سالها در این تیم پیاده میشد را دنبال کنیم چون راز موفقیت در فوتبال انتخاب زیدانها یا ژائو پینتوها نبود. هر روز صبح فوتبال جوانان پرتغال را دنبال میکردم به طوری که همسرم بین روزنامهها و مجلهها گم میشد. بازیکنی همچون جان پینتو نابغه بود. مشکل اینجا بود که انتخاب پینتوها انتخابی قوی نبود. اگر بازیکن 18 سالهای همچون کریستیانو رونالدو وجود داشت انتخابی به طبع بهتر از پاونها بود