دریافت لینک صفحه با کد QR
قتل، پایان هوسرانی شیطانی جوان ۳۰ ساله
روزنامه خراسان , 21 بهمن 1398 ساعت 10:56
گروه حوادث: جوان ۳۰ سالهای که با دستور قاضی احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد) و به اتهام قتل همسر رفیق ۲۰ ساله اش در مشهد دستگیر شد.
پس از پاسخ به سوالات سرهنگ نجفی (افسر پرونده) در تشریح سرگذشت خود نیز گفت: به خاطر این که برادر بزرگ ترم در یکی از سازمانهای امدادی و خدماتی استخدام شده بود.من هم بعد از گرفتن دیپلم، خدمت سربازی ام را در همان سازمان گذراندم تا این که در سال ۹۴ بعد از پایان خدمت نیز در همان سازمان استخدام شدم.از آن روز به بعد مادرم به دنبال یافتن دختری برای ازدواج با من بود تا رخت دامادی را بر تنم کند، اما من همه آن دخترها را رد میکردم چرا که اعتقاد داشتم باید با دختری ازدواج کنم که مرا از جان و دل دوست داشته باشد. بالاخره شبی خوابی درباره ازدواجم دیدم و همان زمان مادرم دختر دیگری را انتخاب کرده بود. به او گفتم اگرچه هنوز آن دختر را ندیده ام، اما فقط با همین دختر ازدواج میکنم.آن دختر ۱۰ سال از من کوچکتر بود. در شب خواستگاری به او گفتم من چیزی جز دوست داشتن از تو نمیخواهم! چرا که نمیخواستم مانند پدر و مادرم بدون عشق و عاطفه و تنها به خاطر فرزندان کنار هم زندگی کنیم. من هیچ وقت جمله دوستت دارم را از زبان پدر و مادرم نشنیدم و احساس میکردم آنها بدون مهر و محبت با یکدیگر زندگی میکنند.اگرچه آن دختر به من گفت که دوستم دارد، ولی بعد از آن که خطبه عقد جاری شد روبه رویم ایستاد و ادعا کرد مرا دوست ندارد و عاشق کس دیگری بوده است. هفت ماه گذشته بود و او مدام تکرار میکرد که مرا طلاق بده و با دختر دیگری ازدواج کن! او آن قدر این جملات را بر زبان راند که من هم دلگرمی ام را از دست دادم و پذیرفتم از یکدیگر جدا شویم، ولی در همین روزها مادر همسرم به دلیل بیماری جان سپرد و من به احترام مادر او یک سال دیگر را صبر کردم، ولی در همین مدت با یکی از دوستان هم محلهای ام که او نیز ازدواج کرده بود به معاشرت صمیمانه پرداختم به گونهای که همواره بیرون میرفتیم.
دوستم اعتماد زیادی به من داشت و من هم آرام آرام از خط قرمز حریمها عبور کردم تا این که بالاخره در کشاکش طلاق با همسرم دچار افسردگیهای روحی شدم چرا که همسرم در خانه پدرش بود و ما بر سر پرداخت مهریه اختلاف داشتیم. در همین روزها دوستم دوباره به یاری من آمد تا مرا از این تالمات روحی و روانی نجات بدهد.این گونه بود که من حتی در نبود او نیز به خانه اش رفت و آمد میکردم و همسر دوستم غذاهای مورد علاقه مرا تهیه میکرد و ما به صورت تلفنی و پیامکی در ارتباط بودیم. من دو سیم کارت جدید برای «سارا» (همسر دوستم) خریده بودم تا با آنها گوشی همسرم را هک کند و من مدارکی به دست بیاورم که بتوانم با استناد به آنها مهریه همسرم را ندهم. خلاصه ارتباط من و سارا آن قدر صمیمانه شده بود که مورد سوءظن همسرش قرار گرفتیم.
این در حالی بود که من دیگر از همسرم به صورت توافقی جدا شده بودم. وقتی سردی برخوردهای دوستم را احساس کردم و مطالبی را نیز از زبان همسرش شنیدم، سعی کردم کمتر با سارا در ارتباط باشم.در همین روزها حدود شش ماه برای یک ماموریت کاری به شهرستان سرخس رفتم، وقتی پاییز امسال دوباره به مشهد بازگشتم روزی به طور اتفاقی سارا را درون یک خودروی سواری مسافرکش دیدم و با همین بهانه به او پیامک دادم که چرا سوار خودروی جوانی غریبه شده است.
او هم که از این جمله عصبانی شده بود جواب سربالا به من داد. از سوی دیگر شنیده بودم او در این مدت با دوستانی ناباب رفت و آمد دارد و من نمیخواستم همسر دوستم با افراد دیگری معاشرت کند. این بود که صبح زود و در حالی که میدانستم همسرش سر کار رفته است، به منزل سارا رفتم. آن جا مشاجرهای بین ما آغاز شد که من در همان حالت عصبانیت گلویش را فشار دادم و او را خفه کردم که پس از آن هم مورد ظن قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفتم و دستگیر شدم.با وجود این، اگر با چشم باز ازدواج میکردم و در معاشرت خانوادگی نیز حریم عفاف و عفت را نگه میداشتم و اگر دوستم تا این اندازه به من اعتماد نمیکرد که در زمان مجردی به حریم خانه اش راه یابم شاید سرنوشتم به گونهای دیگررقم میخورد و ...
کد مطلب: 199957
بهار نیوز
https://www.baharnews.ir