گروه جامعه: زنی که از کروناویروس نجات پیدا کرده است از سختیها و تجربیاتش درباره آن به ما میگوید: «بیماری من در سطح متوسط بود و وضعیت وخیمی نداشتم؛ اما باور کنید به قدری بیماری سختی بود که به عنوان یکی از بدترین خاطرات در ذهن من باقی ماند». این زن خود را جزو افراد خوششانسی میداند که از کرونا نجات پیدا کرده است و میخواهد تجربیاتش را با مخاطبین به اشتراک بگذارد تا با آگاهی بیشتر با این ویروس برخورد کنیم و خانه نشینی را جدی بگیریم. «ایرنا زندگی» در ادامه این مطلب شما را همراهی میکند.
مواردی که کاش قبل بیماری کسی به من میگفت
کاش با جدیت تمام با این بیماری برخورد میکردیم و زمانی که اسم کروناویروس به گوشمان خورد دیگر به اتوبوس و مترو پا نمیگذاشتیم. دکترها میگویند کسی که یک مرتبه این بیماری را گرفته باشد دیگر ایمن شده است؛ اما من همچنان در مکانهای عمومی ماسک میزنم به این خاطر که دیگر نمیخواهم آن دردها را تجربه کنم، من یکبار شانس آوردم و از این بیماری جان سالم به در بردم، بار دومی قطعا در کار نخواهد بود. رسانهها آمار مبتلایان و جان باختگان را میگویند؛ اما نمیگویند چقدر بیماری کوید۱۹ سخت و دردناک است. حتی با وجود اینکه بیماری من متوسط بود ولی بهتر است بدانید خیلی دردناک و سخت گذشت. واقعیت این است که تا واکسن و داروی قطعی برای این بیماری به تولید انبوه نرسد باید در خانهها بمانیم و از خود و عزیزانمان مراقبت کنیم.
چرا بیمار شدم؟
او میگوید: «زمانهایی که دوران نقاهت را میگذراندم به اندازه کافی وقت بود به این موضوع فکر کنم که چرا و چطور بیمار شدم؟ به این جواب رسیدم، شبی که برای تولد خواهر همسرم به رستوران مکزیکی رفته بودیم و غذاهایمان را به اشراک گذاشتیم، من به کوید۱۹ مبتلا شدم. ابتدای رسانهای شدن کوید۱۹ در آمریکا بود و هنوز کسی آن را جدی نمیگرفت. ما هنوز با اتوبوس و مترو به محل کار میرفتیم، با دوستانمان بیرون میرفتیم و غذاهایمان را به استراک میگذاشتیم که یکی از علتهای شیوع کروناویروس است. من هم مانند دیگران فکر میکردم این ویروس برای هر کسی است به جز من و همیشه اتفاقهای بد برای همسایه میفتد. متاسفانه زمانی به کوید۱۹ مبتلا شدم همه زندگی و برنامههایم مختل شد و فهمیدم اگر ما نسبت به کروناویروس بی اهمیت باشیم، آن خیلی زیرکانه حواسش به ما است. اول همسرم علائم این بیماری از خود نشان داد و ما فکر میکردیم فقط یک سرماخوردگی ساده است. او در این مدت از خانه، دور کاری میکرد (کاری که باید از ۲ هفته پیش شروع میکردیم). او بدن درد و به مدت ۵ روز تب خفیف داشت و همچنان فکر میکردیم فقط یک سرما خورگی ساده است سپس من هم علائمی مشابه به او در خود مشاهده کردم.
چگونه این بیماری همه همکاران را درگیر کرد
من برای یک شرکت تولید محتوا کار میکنم و به همین خاطر در جریان اخباری که از چین میآمد بودم. بعد از اینکه من علائمی مشابه لوییس، همسرم، داشتم باز هم به سرکار میرفتم و همچنان معتقد بودیم که یک سرماخوردگی مقطعی است که باید دوره درمان خودش را بگذراند. نه نتها من، هر یک از همکارانی که با من کار میکردند و علائمی مشابه به سرماخوردگی داشتند باز هم به سرکار میآمدند. ما ناقلان بی علامت این بیماری نبودیم؛ بلکه علائم واضح داشتیم؛ اما فکرش را هم نمیکردیم به کروناویروس مبتلا شده باشیم. برایمان دور از تصور و باور بود. من کاملا احساس میکردم که ضعف بدنی دارم و خیلی بی حال شدهام و به علت عدم تمرکز و ضعف بدنی از رییسم آخر هفته را مرخصی گرفتم و در همین حین بود که کروناویروس سرتاسر نیویورک را گرفته بود.
از بد به بدتر
من و همسرم حدود یک هفته بود که مریض بودیم و هیچ علائمی از بهبودی را نداشتیم. تب من مدام بالای ۳۸ درجه بود و گاهی تا ۴۰ نیز میرسید. علائم بیماریمان به مرور زمان فقط شدت میگرفت و ما بهتر نمیشدیم. هرچیزی برای من دردناک بود از بدن درد گرفته تا دردهای داخلیای که در استخوانهای خود احساس میکردم. دستها و پاهایم مدام خواب میرفتند و بدنم حالی کرخت داشت. اینجا بود که تصمیم گرفتیم با یک پزشک مشورت کنیم. به نزدیکترین مرکز درمانی رفتیم و وقتی دکتر ما را معاینه کرد بدون هیچ شکی گفت که مبتلا به کوید۱۹ هستیم؛ ولی اگر میخواهیم میتوانیم تست کروناویروس هم بدهیم. ما تست دادیم؛ اما تا هفتههای بعد هم جوابش نیامد. اینجا بود که من متوجه شدم تستهای کسانی در نیویورک زودتر بررسی میشود که از بیمارستان اقدام میکنند. دکتر آن روز به ما گفت که هیچ کاری نمیتواند برای ما انجام دهد مگر چند توصیه پزشکی. به ما گفت مواد غذایی آبدار بخورید و در خانه بمانید.
خود را در خانه قرنطینه کردیم
ما در راه برگشت به خانه هر آن چیزی را که نیاز داشتیم برای قرنطینه خود از فروشگاه خریدیم و به خانه آمدیم. شنبه آن هفته من در بدترین حال بودم چون نه تنها تب بالایی داشتم؛ بلکه درد شدید در کمر و استخوانهای ران و مفاصل زانوهایم احساس میکردم. این موقعیتی بود که هیچگاه در زندگی برایش آموزش ندیده بودم. حس چشایی و بویایی خود را کاملا از دست داده بودم. هر روز به این امید زنده میماندم که تا شب دوام آورم. میترسیدم به بیمارستان بروم؛ زیرا میدانستم دکتر کافی آنجا برای همه بیماران کرونایی وجود ندارد. چهارشنبه تب من ۲ درجه پایین آمده بود و حس بهتری به خودم داشتم، همه چیز به نظرم رو به بهبودی بود به جز سرفههای خشکی که داشتم. آن روز بالاخره با من تماس گرفتند و گفتند که تست کرونای من مثبت است.