به گزارش ایسنا، علی شیرازی ـ خواننده، مدرس آواز و پژوهشگر موسیقی ـ در مصاحبهای میکوشد به اختصار، علل و عوامل ابتذال در آواز را واشکافی و بررسی کند. او همچنین از ابتذال در آموزش آواز سخن میگوید و در عین حال راه حل پیشنهادی خود برای رهایی از این امر را برمیشمرد.
نقد ناشدگی یکی از دلایل اصلی از بین رفتن اصالت موسیقی ایران
شیرازی در ابتدا درباره با بیان اینکه مدتها است همه از بیمخاطبی و کممخاطبیِ این هنر باخبر شدهاند، در عین حال میگوید: بگذریم که این سالها آواز چندانی هم عرضه نمیشود. اگر هم آوازی تولید و توسط شبکههای اجتماعی محدود و معدودی عرضه شود، رسانههای رسمی و مهم از کنار آن به سادگی میگذرند و نادیدهاش میگیرند. ریشه اصلی این امر هم ابتذالی است که رسانههای رسمی در آن نقش اساسی داشتهاند.شیرازی اضافه میکند: در پی اشتباههای تعمدی و آگاهانه و ناآگاهانه که البته ریشه در چند دهه دارد، عدهای جوان در دهههای ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ با کلی تبلیغات از سوی گروهی خاص معرفی شدند. بعد به جامعه اینگونه القا شد که این چند نفر، وارثان بر حق آواز ایرانی هستند. در ادامه آن چند جوان با خواندن چند تصنیف به شهرت رسیدند و در گامهای بعدی به وضوح مشخص شد که آوازخوان نیستند. همین چند خواننده در مراحل بعدیِ ورودشان به بازار، با رویکرد به موسیقی پاپ، مدعی شدند که آواز و تصنیف ایرانی دیگر مخاطب ندارد و این، مغلطهای آشکار بود. ضمن اینکه معرفیکنندگان و حامیان آنها در همه حال به حمایتشان ادامه دادند. نتیجه این شد که امروز هنر ملی آواز و تصنیف در موسیقی دستگاهی دیگر اصالت گذشته خود را ندارد و حتی نگاهها به آن مانند سابق نیست.
این خواننده درباره تأثیر نقد نشدن روند طی شده آواز در این سالها بیان میکند: بنبست سختی که در موسیقی و آواز ایرانی با آن برخورد کردهایم نتیجه محتوم نقدناشدگی آن است. در واقع هر قدر به دلایل تاریخی و اجتماعی، جامعه ما با «نقد» بیگانه است، موسیقی و آوازمان که بر پایه روابط «مراد ـ مریدی» و مدح و ستایش بیچون و چرای نخبگان و مدرسان و استادان توسط شاگردان، دوستداران و از همه مهمتر رسانهها بنا شده، بسی بیش از سایر ارکان بقیه جامعه با نقد بیگانه است. همین مسأله به طور تاریخی و مزمن باعث شده تا هر مدت و دورهای که سکان موسیقی به دست عدهای از هنرمندان میافتد و گروهی خاص با اقبال نسبی یا کلی جامعه روبهرو میشوند، فقط به شنیدن حمد و ستایش عادت کنند و آن را انتظار بکشند و بالطبع، از فرهنگ نقد به دور باشند.
او ادامه میدهد: این نقدناشدگی حالا به بدترین شکل خودش را به رخ میکشد. مدتی طولانی دیدگاههای حزبی، جناحی و ایدئولوژیک نیز همواره و بخصوص در دهههای اخیر پشتوانه هنرمندان و خوانندگانی خاص بوده که اصلاً نهادهای رسمی و جناحی اجازه نقد در رسانههای تحت مدیریت خودشان به «اینگونه آثار و سازندگان و عواملش» را نداده و نمیدهند. حتی دیدهایم برخی از کارگزاران این رسانهها از طریق رایزنی، نفوذ و تأثیری که در رسانههایی که با خودشان تفاوت ماهوی دارند فرصت نقد شدن را از آثار تحتالحمایه گرفتهاند.
ویژگیها و مظاهر ابتذال در آواز ایرانی چیست؟
او پاسخ میدهد: به راحتی صدایی با بالاترین عیار در خوانندگی را که صدای معیار است و بهترین محمل برای آموختن تکنیکهای آوازی از دور خارج کردیم. بعد هم دیدیم حلقهای مهم، مفقود شده و خب، هنرجو برای تولید صدا پرسشهایی دارد که باید در مقام جواب دادن به آنها برآییم. بنابراین با دست و پا کردن مقوله صداسازی شروع کردیم به تولید صداهای ساختگی و مصنوعی و اسمش را هم صداسازی برای فلان مکتب گذاشتیم. اکنون چند دهه است که ابتذال به بخش آموزش آواز هم سرایت کرده و اصلاً بخش مهمی از مقوله هنر آواز در سالها و دهههای بعدش از محل همین آموزشهای غلط ترویج پیدا کرده است.این مدرس آواز سپس اظهار میکند: همین که با احتمالی با درصد بسیار بالا بتوان کیفیت و لحن صدای کسی را که تا حالا صدایش را نشنیدهای تنها با دانستن نام استادش پیشبینی کنی، عین ابتذال است. مگر میشود از تکنیک در آواز حرف بزنیم و اسمی از بنان نیاوریم؟ اوج تکنیک توأم با گرمی و لطافت و حفظ وحدت تونالیته در سه جای مختلف صدا یعنی بم، میانه و اوج خواندن را در بنان میبینیم. قدرت شعرخوانی بنان هم که بینیاز از گفتن است و به همگان اثبات شده است. آن وقت ما فقط دودستی بچسبیم به یک شیوه که پس از چند دهه همه چیزش نخنما شده و مدام بخواهیم شیره آن را بدوشیم در حالی که نا و نفسی به آن نمانده است. تعجب من از برخی دوستان مدرس و مروج این شیوه غالب است، اینکه به چه چیزی دلخوش کردهاند که جلوی تداوم این مسیر اشتباه را نمیگیرند؟ حالا که دیگر همه چیز آشکار شده و چیزی بر کسی پنهان نیست.او بیان میکند که «شعرخوانی غلط همراه با غلطهای گفتاری ـ دکلاماسیون نادرست ـ و نیز غلطهای نحوی که ناشی از بیسوادی یا کماطلاعی ادبی است. اینکه موقع خواندن توجه نمیکنیم که دوستی در فلان مصراع از فلان بیت حافظ چگونه باید تلفظ شود. آیا «یا»ی آخر آن یای وحدت است به معنی یک دوست؟ یا منظور حافظ دوستی به معنای دوست داشتن و محبت کردن بوده است. نگاه پیش پاافتاده به مقوله شعر به عنوان یکی از دو بال پرواز در آواز ایرانی متأسفانه مسألهای دامنهدار بوده است. همچنین است ارائه آهنگ گفتاری غلط که نمونهاش را در تلفظ کلمه دوستی عرض کردم. متأسفانه دوستان سالهاست که دانسته یا نادانسته هنر گرانسنگ آواز را کوچک شمرده و کوچک جلوه دادهاند.»شیرازی از تقلیل دادن و فرو کاستن آواز به یک جمع و یک سلیقه محدود سخن میگوید و اضافه میکند: وقتی یک شاخه از درخت تنومند موسیقی و آواز را بخواهیم کلیت و تمام آن جلوه دهیم خود به خود وارد امر مبتذل و وادی ابتذال شدهایم. مدام باید برای اثبات دروغی که به خود گفتهایم دروغهای جدیدی دست و پا کنیم و به خورد خودمان بدهیم. وقتی هم دروغ خودمان را باور کنیم درصدد ترویج آن برمیآییم. مگر یک شاخه را چقدر میتوان بزرگ جلوه داد؟ شک نکنید که یک علت مهم سقوط امروز آواز، آویختن به شاخهای بوده که تمام موسیقی و آوازمان را به زور بارِ آن کردهاند. مگر یک شاخه چقدر توان و تحمل دارد که سنگینی بار یک درخت ریشهدار را تاب بیاورد؟
نادیده گرفتن هنر گرانسنگ تصنیفسازی
او این بار اینگونه شروع میکند: این مشکلات در مرحله بعدی نادیده گرفتن هنر گرانسنگ تصنیفسازی و تصنیفخوانی است. وقتی هم که ناتوانی ما در ارائه درست تصنیف روشن شد، بهانهتراشیهای مد روز و رویکرد به پاپخوانی در حالی که در اصل خود این آقایان توی گود اینکاره نبودهاند. اصل این انحراف هم از روزی شروع شد که تصنیف و ترانهخوانی را دست کم گرفتیم؛ یعنی بر اساس باوری غلط میگفتند فلانی، شما که آواز خواندن برایت سخت است بهتر است تصنیف و ترانه اجرا کنی که مشتری بیشتری هم دارد. در حالی که ارائه برخی تحریرهای تصنیفی از تحریرهای آوازی هم سختتر و تکنیکیتر است. نمونهاش تحریرهای «من از روز ازل» و «کاروان» با صدای استاد بنان و برخی تحریرهای تصنیفی ایرج، گلپایگانی، افتخاری و بسطامی است.شیرازی اضافه میکند: نوع دیگر ابتذال در تدریس آواز هم بسنده کردن به ردیف خوانی و ردیفآموزی و غفلت از آموختن هنر خوانندگی است. در حالی که ردیف مهمترین پایه موسیقی ما است؛ چه در ساز و چه در آواز. ولی صرف آموختن آن نوازنده و خواننده تربیت نمیکند؛ یعنی ردیف شرط لازم است اما کافی نیست. کوچک و بیاهمیت شمردن مقوله زیبایی صدا و تأکید غلط یا دست کم نابسنده بر خوب خواندن. خوب خواندن موقعی در کمال ارائه میشود که یک خواننده خوشصدا مطلب آوازی، تصنیفی و موسیقایی را بخواند. بقیه، فقط میخوانند؛ یعنی همین وضعی که امروز میبینیم و چون همین افراد امکانات ماندن را دارند آن وقت برای توجیه خود و بالا کشاندن خودشان میگویند که موسیقی ایرانی مخاطب ندارد. در واقع درست هم میگویند؛ یعنی آن «موسیقی ایرانی»ای که آنها تبلیغش را میکنند و سنگش را به سینه میزنند مخاطب ندارد.او درباره ابتذال در تدریس میگوید: یعنی اینکه یک مدرس آواز، تمام دانستههای خود را وحی منزل بداند، در تکمیل و تصحیح آنها برنیاید و خاستگاه آوازی خودش و مرادش را بینقص و بری از نقد بداند. این تازه در صورتی است که یک مدرس، صلاحیت تدریس را داشته باشد. اکنون متأسفانه بسیاری از جوانانِ با صداها و شیوههای خام و ناپرورده را داریم که بیآنکه خود به درستی مراحل آموزش آواز را گذرانده باشند، در فضاهای مجازی و حقیقی به تدریس مشغولند و به تبع آن تمامی نقایص صدا و آواز خود را به هنرجو منتقل میکنند. آدم وقتی این به اصطلاح آموزگاران آواز را میبیند به این فکر میکند که اینان به جای اینکه به فکر تدریس آواز باشند، فقط به فکر مدرس شدن و پول درآوردن و کسب نام از این راه هستند. یعنی به آموزش آواز بیش از هر چیزی به چشم یک حرفه مینگرند.شیرازی ادامه میدهد: کار بسیاری از این مدرسان ترویج باریکخوانی و مقلدپروری است. طبیعی است که هنرجو وقتی راه درست تولید صدا را که به واقع بهینهترین، در دسترسترین و سادهترین روش تولید صداست نیاموزد همواره در تولید صدایش با مشکل فیزیکی، جسمی و پزشکی و بهداشتی روبهرو خواهد بود. در واقع ـ بیشتر ـ کسانی دم از مقوله صداسازی میزنند که خودشان هم با تولید صدا مشکل دارند.او تصریح میکند: ابتذال در تدریس به جایی رسیده که هر جوان ناپخته و گاه فاقد شغلی به خودش اجازه میدهد در فضای درندشت مجازی دکانی برای خودش راه بیندازد. نمونۀ صداهای ناپختهای را که ادعای تدریس و استادی دارند به راحتی میتوان در شبکههای اجتماعی و کانالهای این استادان و مدرسان خودخوانده دید. «امروز با کوهی از اشکال در جامعه آوازی و موسیقاییمان طرفیم. یکی از مهمترین دلایل رکود موسیقی و آواز ما نیز بیتوجهی به آسیبهایش بوده است.ما با مشتی آدم اشتباهی طرفیم که راه را برای هنرمندان و مدرسان راستین تنگ کردهاند. چرا که امروز در نبود فرصت و فضای برابر برای همه آدمهای بالقوۀ موسیقی و آواز، هر کسی که بیشتر دیده شود خود را به عنوان هنرمند هم جا میزند.ابتذال در آواز و تدریس آن یعنی اینکه هنرجو نداند و نتواند صدایش را سالم به بیرون از دهان هدایت کند. یعنی صدا در گلو و دهان گیر داشته و تولید آن با فشار و انقباض گلو و دهان همراه باشد. حتی میبینیم که نادانستگی تکنیکها به فشار بر سر هنرجو که همان خوانندۀ آتی است میانجامد. همچنین است بیگانگی با شناختن حجم مفید صدا و رسیدن به تکنیکهای درست و دقیق ارائه این حجم مفید که در صدای هر شخص با توجه به فیزیک و شکل اندام و سر و سینه او متفاوت است. اصلاً هر کسی حنجره خاص خودش را دارد و به همه نمیشود یک نسخه و یک الگو و مدل را تجویز کرد.»
ساختار جزیرهمانند میان صاحبان و وارثان سبکها
به اعتقاد این پژوهشگر موسیقی «در سالهای منتهی به امروز ساختار جزیره مانند میان صاحبان و وارثان سبکها و مکتبهای آواز، از جمله موارد کاسته شدن از اصالت آواز ایرانی است.» او ادامه میدهد: متأسفانه هر کدام از باورمندان و دوستداران این مکتبها، سبکها و نامهای آوازی در اوج تعصب، فقط خود و پیشینیانشان را برحق میدانند. هر کدام خود را در جزیره تنهاییشان در این برهوت دنیای مدرن که هیچکس به هیچکس نیست زندانی کردهاند و به خیال خودشان دارند به آواز مطلوب و برتر میپردازند.شیرازی اضافه میکند: وقتی میگوییم فلان استاد یا خواننده بیهمتا است که خب هر خوانندهای باید بیهمتا باشد؛ یعنی شبیه کسی نباشد، این اشکالی ایجاد نمیکند ولی وقتی هدف از این بزرگنمایی، تحقیر و تخفیف بقیه استادان و هنرمندان باشد ناپسند و مخرب خواهد بود. برخی دیگر هم داشتن صدای زیبا را لازمه آواز خواندن نمیبینند، حال حسابش را بکنید فقط همین یک قلم را از آواز کسر کنیم. چه چیزی از آن باقی خواهد ماند؟ از طرفی افرادی هم پایبندی به ردیف را چندان لازم نمیدانند.او تصریح میکند: کسی حواسش نیست که آواز و موسیقی ایرانی در بدترین دوره حیات خودش در دوران معاصر به سر میبَرَد. انگار کسی نمیداند که اگر اختلافها و تعصبهای خانهبرانداز را کنار بگذاریم میتوانیم با همدلی دوباره آواز را روانۀ هر کوی و برزن کنیم و از آن غبارزدایی به عمل آوریم.«در این میان آنچه جایش به واقع خالی است نگاه واجد حقیقت و واقعیت است. خب معلوم است که داشتن نگاهی حقیقی و واقعی به هر عرصه و زمینهای ـ در اینجا رشتههای هنری موسیقی و آواز ایرانی ـ نتیجه نقد مدام آن رشته آن هم توسط اهل فن و افرادی به دور از نگاه سلیقهای و متعصب و متصلب خواهد بود. اما راستی راستی چه کسی در این دیار از نقد خوشش میآید؟ کیست که فقط خودش را آماده شنیدن مدح و تعریف و ستایش نکرده باشد و با کوچکترین انتقادی نگاه اخمآلودش را روانه روح و جسم شخصی که انتقاد کرده نکند؟»
نامهارت چیست؟
او واژه نامهارت برای تبیین و توجیه ابتذال پیشنهاد میکند و توضیح میدهد: برای توضیح «نامهارت» لازم است قدری درباره چیزهای دیگری توضیح دهم. خب مهارت را که همه میدانند و در موسیقی آوازی زمانی است که هنرجو از ابتدا به شکل تئوریک و عملی با آن آشنا شود و در پی کسب آن با بهترین کیفیت ممکن در خودش باشد.
این مدرس آواز در ادامه درباره شبه مهارت میگوید: آن است که کسی به شکل ضمنی هنری را دنبال کند. مثلاً همه ما کسانی را میشناسیم که در یک رشته واقعاً به مهارت رسیدهاند. مثلاً دوبلوری در اندازههای استاد منوچهر اسماعیلی یا زندهیاد ژاله کاظمی. ضمن اینکه همین دو عزیز در رشتههای دیگری هم گاه و بیگاه فعالیت میکردند. از هنر دومی و فرعی میتوان با عنوان شبه مهارت یاد کرد. ولی نامهارت، مهارتی اشتباهی است که معمولاً شخص ناماهر فقط در اثر تکرار و روزمرّگی به آن رسیده است. یعنی یا در بخش تئوریک یا در بخش عملی و گاه هر دو لنگ میزند. فقط اصرارش در تداوم یک کار باعث رسیدن او به مهارتهایی ظاهری که حتی شبه مهارت هم نیستند و همان نامهارتاند، شده است.شیرازی ادامه داد: در هنر آواز هم وقتی به شکل طوطیوار مطلبی را یاد بگیریم و نخواهیم یا نتوانیم به کُنه آن برسیم، پس از مدتی با انبوهی نامهارت همراه و دمخور خواهیم شد. وقتی هم این نامهارتها را در مسیری توأم با ابتذال به کار بگیریم و به هر شکلی از اقبال نسبی و کلی روبرو شویم، امر بر ما و دوستداران فرضی ما مشتبه میشود که ماهر و کاربلدیم. اینگونه است که پس از چند دهه آواز و موسیقی ما اصالت خود را از دست میدهد. در واقع تقلید صوری و ظاهری یا همان طوطیوار که با تقلید در قالب فرم و تقلید از فرم متفاوت است، نوعی از نامهارت را شکل میدهد و نامهارت هم از جمله به خلق محصولات هنر سطحی میانجامد. امروز شاهد نوعی از موسیقی پاپ هستیم که با صداهای باریک و غیرطبیعی هنرجویانی که قبلش کوشیده بودند آواز ایرانی بیاموزند و با توجیه نداشتن مخاطب موسیقی آوازی و تصنیفی کوشیدهاند با زدن نعل وارونه و در اصل، ناتوانی در آن نوع خوانندگی به این نوع موسیقی پاپ رو کنند.او در پایان درباره راه حل پیشنهادی خود برای این امر گفت: باید آنقدر شجاعت و جسارت داشته باشیم که به نوعی نقد از درون برسیم. از تعصب و فرومایگی در هنر دست برداریم و واقعیت را عریان ببینیم. مطمئن باشید که اگر اهل موسیقی و آواز به همدلی برسند مشکلات رسمی و موانعی که نهادها بر سر راه این هنر گذاشتهاند رفع میشود. اصلاً بسیاری از این موانع و مشکلات تا امروز مشمول مرور زمان شده و تمام شدهاند و رفته پی کارشان! اما کینهها هنوز سر جایشان نشستهاند. ولی خب قرار نیست که کینهها ابدی باشند! باید ابتدا مدرسان و پیشکسوتان و استادان بپذیرند که هر شیوه و صدای قدیمیای در آواز، حسنهای منحصر به خودش را دارد. بعد باید این حسنها را به هنرجویان تجویز کنند. نه تمام خوب و بد یک صدا و شیوه یا بنا به آن قول قدیمی آش با جایش را. برای نجات آواز ایرانی هنوز دیر نشده، هنوز فرصت هست، اگر بخواهیم و فقط اندکی همت به خرج دهیم.