گروه سیاسی: حجتالاسلام مسیح مهاجری مدیر مسوول روزنامه جمهوری اسلامی در اردیبهشت ماه سال 1391 (8 سال قبل) جزییاتی از دیدارش با آیتالله سیستانی در عراق را اینگونه شرح داد كه به دلیل پر رنگتر شدن نقش مداحان در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران، بازنشر میشود:
«به آیتالله عرض کردم: ایران، گرفتار خرافات است و انحراف عقیده و سستی اعتقادات به دلیل میداندار شدن افراد کمسواد و سودجو بیداد میکند...»
آیتالله سیستانی، مهلت ندادند من همه مطالبم را در این زمینه بگویم و با روحیهای آماده و البته مشتاق و مسلط نسبت به این مقوله، شروع کردند به اظهارنظر کردن و گفتند: «شما خودتان این وضع را به وجود آوردهاید. هی گفتید آقای بهاءالدینی اینطور است و آنطور است. هی کرامات گفتید. من خودم در قم بودم و این چیزها را میدانم و اینجا هم که هستم کتابهای زیادی میخوانم و این حرفهای کرامات را که میزنند و مینویسند میخوانم و معتقدم شما خودتان، کشور را به روزی انداختهاید که این گرفتاریها پیش آمده و جمکران را آنطور بزرگ کردهاید و منبریها آن حرفها را میزنند. من منبرها را هم گوش میکنم.»
گفتم: و مداحها.
گفتند: آنها را هم همین کارهای شما اینطور کرده است.
گفتم: ما خودمان در مقابل آن دسته از منبریها و مداحهایی که مطالب سست و نادرست و خرافاتی را به خورد مردم میدهند قرار داریم و علیه
آیتالله سیستانی: وقتی در قانون اساسیتان برای مراجع فقط مسائل غسل و طهارت باقی گذاشتهاید و بقیه چیزها مربوط به حکومت است، ما چه بگوییم؟
آنها مقالات و مطالب زیادی نوشتهایم و انتظار ما از شما اینست که شما هم موضعگیری کنید و به ما در این زمینه کمک کنید، چون موضعگیری شما خیلی اثر دارد.
گفتند: اینها را میدانم و از قول من هم چیزهایی علیه اینها گفتهاید و منتشر شده است، ولی من بنای دخالت در ایران را ندارم. ایران مهندسی شده است و سر مهندس هم دارد و من نباید دخالت کنم.
گفتم: منظورم این نیست که در مسائل حکومتی دخالت کنید، ولی در امور اعتقادی اظهار نظر شما مؤثر است. اعتقادات مردم در خطر است و برای حفظ دین و اعتقادات، ورود شما به این مسائل لازم است. گفتند:
شما که گفتید «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» چطور میتوانید اینها را از همدیگر جدا کنید؟ همانآقای بهشتی که شما با ایشان رفیق بودید، قانون اساسی را تدوین کرده و آن را طوری ترتیب داده که برای مرجع فقط مسائل غسل و طهارت باقی مانده و بقیه چیزها مربوط به حکومت است. بنابراین، ما چه بگوییم؟
این قسمت، به نظرم رسید برای آیت الله سیستانی بسیار مهم بود، زیرا دوباره به آن برگشتند و گفتند:
وقتی در قانون اساسی برای مراجع فقط مسائل غسل و طهارت باقی گذاشتهاند و بقیه چیزها مربوط به حکومت است، ما چه بگوییم؟
گفتم: شما به آقای بهشتی کاری نداشته باشید و به عقیده خودتان عمل کنید. گفتند:
ما نمیتوانیم در ایران دخالت کنیم، وقتش را هم نداریم. کار مرجعیت و عراق و بحرین و خواندن آنهمه مطالب، زیاد است و دیگر وقتی باقی نمیگذارد که به این چیزها برسیم.
گفتم: من به وظیفه شرعی خودم عمل کردهام که گفتن این مطالب و درخواست اظهارنظر از شما بود، حالا شما میدانید و تکلیف شرعی خودتان. این جمله را که گفتم، آیت الله سیستانی سکوت کردند و به نظرم رسید این مطلب برای ایشان قابل تأمل بود