ظهر پنجشنبه ۵ شهریور، گزارش مرگ پیمان به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. از آنجایی که عامل این درگیری مرگبار دستگیر شده بود به دستور بازپرس رحیم دشتبان از زندان به دادسرای امور جنایی پایتخت منتقل شد تا تحقیقات درباره این جنایت صورت گیرد.متهم جوان در تحقیقات اولیه مدعی شد که فقط قصد ترساندن مقتول را داشته و هدف او قتل نبوده است. به دستور بازپرس شعبه دهم دادسرای امور جنایی پایتخت، متهم جوان در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد و تحقیقات به دستور بازپرس جنایی ادامه دارد.
گفتگو با متهم
درگیری به خاطر چه بود؟
من اصلاً مقتول را نمیشناختم و نمیخواستم او را به قتل برسانم. یک درگیری اتفاقی بود. تازه دو روز بود که از زندان آزاد شده بودم. به قمارخانه قدیمی که در محل مان بود رفتم. قبل از حبس هم به آنجا میرفتم. آن شب هم برای قمار و دیدن دوستانم به آنجا رفتم. مقتول و سه نفر از دوستانش هم آنجا بودند. من تا به حال آنها را ندیده بودم ساعتی گذشته بود که اختلافمان سر قمار شروع شد و کار به دعوا و چاقوکشی رسید. درگیریمان از قمارخانه به خیابان کشیده شد و مقتول و دوستانش روی سرم ریختند. من هم چاقویی را که همراهم بود بیرون کشیدم. فقط برای اینکه آنها را بترسانم، اما چاقو را به سمتشان پرتاب کردم که از شانس بدم چاقو به مقتول اصابت کرد.
چرا زندان بودی؟
سابقه زندان که زیاد دارم، اما سالها قبل در زمینه واردات لوازم یدکی خودرو فعالیت و به کشورهای مختلف سفر میکردم. در یکی از سفرهایم به تایلند با مردی آشنا شدم که قاچاقچی حرفهای مواد مخدر بود. او وسوسهام کرد که از ایران برایش مواد مخدر شیشه بیاورم. سود خوبی از این کار گیرم میآمد و من هم با خودم گفتم میتوانم بعد از مدتی زندگی مرفهی برای خودم دست و پا کنم. با این فکر راهی ایران شدم و در کار خرید و فروش شیشه وارد شدم.
خودت جنس میبردی؟
نه. من سابقهدار بودم و ریسک این کار زیاد بود. افرادی را برای این کار انتخاب میکردم. افرادی که این کار را انجام میدادند مسافران مالزی و تایلند بودند و مواد را داخل چمدانهایشان جاسازی میکردم و در ازای مبلغی پول مواد را قاچاق میکردند و به همدستم در این کشورها میرساندند. گاهی هم افرادی را که عشق رفتن به خارج داشتند، اما پول نداشتند شناسایی میکردم من هزینه سفرشان را میدادم و آنها هم برایم مواد را منتقل میکردند.
چطور دستگیر شدی؟
سال ۸۹ مأموران وارد خانهام شدند و با کلی مواد مخدر شیشه دستگیرم کردند. دادگاه به حبس ابد محکومم کرد، اما بعد از مدتی به حکمم اعتراض کردم. حکم شکسته و به ۱۶ سال تبدیل شد. دوباره به حکم اعتراض دادم. ۱۰ سال از حبسم میگذشت که دادگاه اعتراضم را قبول کرد و برایم ۸ سال زندان و مجازات نقدی تعیین کرد. من که بیشتر از ۸ سال زندان بودم، با صدور حکم از زندان آزاد شدم، اما دو روز بعد به خاطر قتل بازداشت شدم.
جای چاقو روی صورتت کار کیست؟
خودم. در زندان که باشی و بدانی حبس ابدی روزگارت سیاه است از طرفی باید به بقیه زندانیها نشان میدادم که آدم قدرتمندی هستم تا از من حساب ببرند. همه اینها باعث شد که با چاقو بدنم را خط بیندازم بچهمحلهایم اسم مرا «ببر» گذاشتهاند و کلی از من حساب میبرند. اما خلاف من هرگز قتل نبود و ناخواسته دست به این جنایت زدم.