این روزها هیچ خبری حال مردم را خوب نمیکند
1 مهر 1399 ساعت 13:40
گروه سیاسی: روزنامه آفتاب یزد نوشت: این روزها جامعه دچار نوسانات شدید در بحث قیمتها میشود در حالی که کارگزارانی که وظیفه دارند مراقب معیشت و اقتصاد و سرمایههای مردم باشند خود را اسیر جلساتی کردهاند که مردم با آن به گونهای مطایبه گونه و طنزآلود برخورد میکنند و این پدیدهای که هر آشنا به علم جامعه شناسی و نیز روانشناسی را دچار هراس کند یعنی درست در جایی که درد تولید میشود، شاهد نوعی سکون و سکوت باشیم.برخی به این پدیده از زاویهای دیگر مینگرند یعنی میگویند چون میدانند اعتراضها در بهبود وضعیت تاثیری ندارد پس همان بهتر که سکوت کنیم اما قیمتها نه به سکوت و نه به اعتراض واکنشی هرچند اندک نیز نشان نمیدهند یعنی چند روزی به اصطلاح «نفس چاق» میکنند و دوباره روز از نو، روزی از نو.
این روزها هیچ خبر خوشحال کنندهای که حال مردم را خوب کند وجود ندارد حتی اگر وعده ی ارزانی نیز داده شود باز مردم با بیاعتمادی همچنان نگران و وحشت زده، روزهای نیامده را انتظار میکشند.این روزها، رسانهها و مطبوعات برای پرداختن به گرانی احساس میکنند در دور باطل گرفتار آمدهاند یا حتی این احساس به آنها دست میدهد که نکند دچار تکرار و دوباره و حتی چندباره گویی شده اند! این روزها نه حال بورس خوب است نه مردم؛ نه حال ارز و سکه و مسکن خوب است نه مردم؛ نه حال ارزاق عمومی خوب است نه مردم؛ نه حال حمل و نقل عمومی خوب است نه مردم؛ نه وضع سرمایهگذاری خوب است نه مردم؛ نه حال گردشگری و صنایع دستی خوب است نه مردم؛ این روزها حال همه شبیهِ هم دیگر شده است شبیه حالِ خیلی بد و شاید از حالِ بد به حال خیلی بدتر!این روزها مردم مسئلهای به نام گرانی مرغ و تخم مرغ همان اندازه برای شان بیاهمیت است که میلیاردی شدن مسکن و چند ده میلیونی شدن سکه و چند ده هزارتومانی شدن دلار و یورو، این روزها مردم ایران خود را شبیه هیچ کشوری نمیدانند چون این وضعیت در تاریخ این مملکت بیسابقه است. با امان الله قرائی مقدم به گفتگو مینشینیم تا موضوعات مرتبط با گرانی و تاثیرات آن بر روح و روان جامعه را از دریچه ی نگاه یک جامعه شناس بررسی کنیم.از قرایی مقدم میپرسیم: اخیرا شاهد گرانیهای جهت دهی شده هستیم یک روز طلا، یک روز دلار یک روز تخم مرغ و... که واکنشهایی ر ا در فضای مجازی خبرگزاری روزنامهها و حتی صدا و سیما شروع کرده و سپس فروکش میکند. و بعد با پدیده وحشتناکی رو به رو میشویم که مثلا با تخم مرغ شانهای سی هزار تومان کلی اعتراض صورت میگیرد سپس به 28 هزار تومان تقلیل مییابد و مجددا به چهل هزار تومان افزایش مییابد اما این بار کسی اعتراض نمیکند. به نظر شما این مسئله «مرگ حساسیت» است، بیتفاوتی است، یا چیز دیگر که مردم در مقطعی به گرانی واکنش نشان میدهند و در مقطعی دیگر رها میکنند؟ این جامعه شناس میگوید:« این مسئله دقیقاً همان مرگ حساسیت است. یعنی جامعه نسبت به مسائلی که اطراف او قرار دارد بیتفاوت شده است. و چون اقتصاد در تمام زمینههای دیگر اساس و پایه است، این چرخه ی معیوب همه چیز، از جمله اقتصاد را در بر میگیرد. یعنی جامعه بیاعتماد شده است.و به این نتیجه رسیده است که کاری از دست این دولت ساخته نیست. و به همین دلیل حساسیتی روی گفتههای آنان ندارد که مثلا فردا روز هر آنچه را که گفتهاند تحقق یابد یا نیابد. و اما مسئله مرگ حساسیت بسیار خطرناک است چون روی هم انباشته میشود و در واقع مثل فنری است که جمع میشود و زمانش که فرا برسد باز شده و همه چیز را فرو خواهد ریخت. و این انباشتِ مرگ حساسیت باعث یک نوع همفکری و انسجام علیه نظام و حکومت میشود.
قرایی مقدم اظهار میدارد:«بحثی که در کاپیتالیسم وجود دارد این است که حتی اگر چیز کوچکی هم گران شود روی بقیه اقلام هم تاثیر خواهد گذاشت به خصوص مواردی که نیاز جامعه است.
مبرهن است که شیوع این گرانی در جامعه باعث بالا رفتن شکاف طبقاتی خواهد شد. و به خصوص باعث متضرر شدن قشر متوسط شده است. در واقع میتوان چنین گفت این شکاف به قدری شدید شده است که دیگر طبقه متوسط وجود ندارد. یعنی امرور از دیدگاه جامعه شناسانی چون «وارنر» هم عقیده با «مارکس» باید شد که جامعه دو طبقه است طبقه بالا و طبقه زیرین دیگر نمیتوان مثل وارنر آمریکایی گفت بالای متوسط و پایین متوسط. الان طبقه متوسط اکثرا پایین متوسط هستند. همیشه طبقه متوسط نگه دارنده حکومت و دولت و پیش برنده است. و تعداد آنها تقریبا در مقایسه با طبقات دیگر بیشتر است. طبقه پایین تقریبا با مقدار زیادی محرومیت خو گرفته است. اما طبقه متوسط وقتی فرو میریزد یعنی پشتیبانهای دولت در هرم اجتماعی و اقتصادی فرو ریخته است.قرایی مقدم معتقد است:«هیچ جامعه شناسی به جز مارکس نمیگوید فقط اقتصاد. بلکه بیشتر جامعه شناسان میگویند این ذهن است که تغییر را به وجود میآورد. اقتصاد یکی از عواملی است که تغییر ذهنی به وجود میآورد. مثلا در هند که فقر بیداد میکند چرا انقلاب نمیشود؟چون ذهنیت جامعه هند را مساعد کرده اند. این مهم است که یک جامعه منفعل بار آوردهایم یا یک جامعه فعال؟ این تغییر ذهنیت در ایران به وجود آمده. نا امیدی نسبت به آینده، خشونتها و... همه نتیجه تغییر ذهنیت است.
و جامعه از دید دیوید رایزمن و ما از یک جامعه دنباله رو به جامعه خودمختار حرکت کرده است. جامعه پرسشگر شده چون پاسخی نمیشنود فعلا خود را سرکوب میکند. اما تا کی؟ و این جامعه خود مختار دچار نا امیدی نسبت به آینده شده و اعتماد خود را از دست داده است. سرمایه اجتماعی به شدت ضعیف شده است. و عوامل درون زای مخرب افزایش پیدا کرده است.
کد مطلب: 232899