*مصطفی داننده
مرگ چارهای ندارد. درد بیدرمان است. پزشکان راه به دنیا نیامدن را میدانند اما مسیر در دنیا ماندن را بلد نیستند و شاید تا آخر الزمان هم کسی آگاه به این طریق نشود.میدانستیم دیر یا زود دست عجل، محمدرضا شجریان را که به حق صدای ایران بود از میان ما خواهد برد اما مرگ در زمانه کرونا، حق خسرو خوبان نبود. الان زمان خوبی است که این شعر عارف قزوینی که شجریان به زیبایی آن را اجرا کرده است را با هم زمزمه کنیم:« چه کج رفتاری؛ ای چرخ / چه بدکرداری؛ ای چرخ»مرگ در عصر کرونا، خیلی غریبانه است. در گوشه و کنار شهر، اقوام و آشنایان هستند اما غریبانه تشییع میشوی و بدتر از آن مظلومانه به خاک سپرده میشوی تا دیگران دچار کرونا نشوند. خانواده در میان تنهایی خود گریه میکنند و با مرور خاطرات میسوزند.این حق شجریان نبود؛ همانطور که حقش نبود افطارهای ماه رمضان بدون ربنای او سحر شود. حقش نبود به خاطر کج سلیقگیها در رسانهای که نام ملی را یدک میکشد اما میلیترین رسانه ایران است، ممنوع الصدا شود.البته که اشتباه فکر میکردند که با پخش نشدن صدای شجریان او از یادها خواهد رفت. استاد آواز ایران در ذهن ایرانیها ماند. چه ایرانیهایی که خود دست به کار شدند و به لطف پیشرفت علم، ربنای شجریان را مهمان سفرههای افطار خود کردند، بدون اینکه احتیاجی به لطف صداوسیما داشته باشند.هنوز که هنوز است وقتی باران میآید، درست مثل همان ساعتهایی که خبر درگذشت شجریان دست به دست شد، مردم« ببار اِی بارون ببار!! با دلم گريه کن خون ببار!! در شبای تيره چون زُلف يار…!» را زمزمه میکنند و چه زیبا که در شب رفتن او باران آمد و مردم صدای هق هق آسمان را شنیدند.استاد موسیقی سنتی به مردمش یک آقازاده تحویل داد.
آنهم در زمانی که آقازادهها هزار حاشیه دارند و هزار حرف پشت سرشان است. دلممان برای صدای شجریان تنگ میشود اما دلخوش به نوای همایون هستیم. نوایی که کم از پدر ندارد و به حسابی دلبری میکند.شاید امروز زمان خوبی باشد که برخی از هنرمندان یکبار زندگی شجریان را مرور کنند. ببینند او چگونه زندگی کرد که وقتی مردم خبر رفتنش را شنیدند، بغض کردند و آه کشیدند و زیر لب گفتند«حیف شد»امروز زمان خوبی است که بدانند و بدانیم تنها راه در دل مردم ماندن، کار زیاد و دیده شدن نیست. لازم نیست به هر قیمتی روی آنتن تلویزیون باشیم. میشود مثل شجریان بود و از صداوسیما دیده نشد اما همچنان عزیز دل مردم ایران بود.میشود شجریان بود اما همه نسلهای ایران را درگیر خود کرد. امروز دهه هشتادیها هم غصه گوشه دلشان خانه کرده و میگویند:« دل ز دستم رفت و جان هم/ بی دل و جان چون کنم»شجریان لایق خداحافظی دلنشینی بود اما چه میشود کرد؛ کرونا سبک زندگیمان را عوض کرده است. باید از دور با او وداع کنطم و بگوییم:« خداحافظ؛ ای شعرِ شب های روشن»امیدوارم به زودی راهمان به توس بیفتد. سری به فردوسی و اخوان ثالث بزنیم و بالای مزار شجریان بایستیم و صدایمان را آزاد کنیم که مرغ سحر ناله سر کن....
*عصر ایران