به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۶ - ۲۰:۱۶
 
۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۰ ساعت ۱۰:۴۴
کد مطلب : ۲۳۸۶۵۴
روایت‌های دردناک مرگ

آن چه که در کانال مانش غرق شد، رویای «ما» بود

آن چه که در کانال مانش غرق شد، رویای «ما» بود
گروه جامعه: قایق که غرق می‌شود پدری ۳۵‌ساله زیر آب می‌رود و بر اثر خفگی جان می‌دهد، در همین حین همسر و دو فرزند بزرگ‌ترش دچار ایست قلبی می‌شوند و طفل خردسال آنان هم در تنهایی و بی‌پناهی گم می‌شود؛ این تازه‌ترین خبر از سرگذشت پناه‌جویان بی‌پناه در آبراه مانش است و این‌بار قرعه به نام خانواده سردشتی ایران‌نژاد خورده است.خبر بهت‌آور مرگ پنج عضو یک خانواده؛ رسول ایران‌نژاد ۳۵‌ساله، همسرش، شیوا محمدپناهی ۳۵‌ساله، آنیتا ایران‌نژاد ۹‌ساله و آرمین ایران‌نژاد شش‌ساله و آرتین ۱۵ماهه، بار دیگر وجدان عمومی را به درد آورده و مقامات کشورهای درگیر این ماجرا کرده و همچنین رسانه‌های مهم دنیا را به واکنش واداشته ‌است. اخبار می‌گوید که این خانواده از سردشت در ایران به امید روزگاری بهتر در انگلیس و در کنار خانواده فامیل خود تن به آوارگی دادند که پس از تحمل و طی راهی دشوار سرآخر به خاک انگلیس نرسیدند و در آب‌های کانال مانش با زندگی وداعی تلخ کردند. آنها اولین جان‌باختگان این آبرا‌ه و سیاست‌های مهاجرتی دنیای امروز نیستند و در ماه‌های گذشته بارها اخباری از مرگ انسان‌ها در همین کانال منتشر شده است.

کانال مانش، بین فرانسه و بریتانیا یکی از پررفت‌وآمدترین آبراه‌های جهان است و عبور از آن با شناورهای کوچک به‌خصوص در فصل زمستان و روزهایی که دریا توفانی است، بسیار خطرناک است اما پناه‌جویان و مهاجران گاهی از سر استیصال تن به این مسیر سخت و کانال آبی می‌دهند. مرگ بهت‌آورر خانواد‌ه ایران‌نژاد بار دیگر تراژدی مرگ‌های خانوادگی مهاجران و بدتر از آن، بازماندگان تک‌و‌تنها را زنده کرده‌ است؛ اخباری که هر چند ماه یک‌ بار رسانه‌های دنیا را در بر می‌گیرد، هرچند تغییری اساسی در شرایط حاکم بر دنیا و قوانین مهاجرت ایجاد نمی‌کند.
خانواده رسول ایران‌نژاد، روز سه‌شنبه، از طریق دوستی در کمپ فرانسه از مرگ رسول ایران‌نژاد و همسرش شیوا محمدپناهی به همراه سه فرزند خردسالشان در کانال مانش باخبر شدند. آنها سوار بر قایقی بادی شدند، تا رؤیای نهایی‌شان یعنی رسیدن به انگلستان، برای داشتن زندگی بهتر را عملی کنند. اما این‌بار هم رؤیای‌شان نیمه‌کاره ماند. آنها که پیش‌تر بیش از سه بار تلاش کرده بودند سوار قطار شوند و خودشان را از دانکرک به بریتانیا برسانند، این‌بار دلشان را به دریا زدند و از دریا بازنگشتند. تا لحظه نگارش این گزارش، جسد آرتین 15‌ماهه، فرزند آخر خانواده ایران‌نژاد همچنان مفقود است.تماس برای گفت‌وگو با برادر رسول ایران‌نژاد، به جایی نرسید. اما سلام ابراهیمی، دوست نزدیک رسول ایران‌نژاد که تلفن برادر او در دستش بود، با اعلام اینکه خانواده ایران‌نژاد از رسانه‌های داخلی به‌ خاطر پوشش‌ندادن این فاجعه دلخور هستند، به نمایندگی برادر به سؤالات ما پاسخ داد. او با بیان اینکه خانواده ایران‌نژاد روز سه‌شنبه متوجه این حادثه شده‌اند به شرق گفت: «جنازه آرتین، فرزند 15‌ماهه خانواده هنوز پیدا نشده. ما در حال تلاشیم که اجساد را برای خاک‌سپاری به کشور بازگردانیم. با نماینده سردشت در منزل هم صحبت کردیم و قول‌هایی داده‌اند، اما نماینده گفته، حدود 300 میلیون برای انتقال اجساد لازم است و این هزینه برای این خانواده که تمام دارایی‌شان را برای انتقال بچه‌ها به خارج از کشور خرج کرده بودند، غیرممکن است».

ابراهیمی درباره وضعیت مالی خانواده ایران‌نژاد و دلیل مهاجرتشان می‌گوید: «رسول کارگر بود. کارگر ساختمانی و هر کار دیگری که می‌توانست بکند. همان‌طور که می‌دانید این روزها زندگی سخت شده، خصوصا برای یک خانواده کارگر که یک روز کار دارند و یک روز ندارند. خانم رسول خانه‌دار بود. رسول 35 سال داشت و سه ماه پیش کارهایشان را کردند و از کشور خارج شدند، می‌خواستند از کمپ فرانسه خودشان را به انگلستان برسانند،‌ هدف نهایی‌شان پناهندگی در انگلیس بود». او در پاسخ به این پرسش که چرا فرانسه نماندند، گفت: «خب هدف نهایی‌شان انگلستان بود. شرایط پناهندگی و دادن اقامت در فرانسه سخت است. قانون فرانسه پیچیدگی‌های زیادی دارد. آنها چند سال پول جمع کردند و از فامیل و خانواده قرض كردند و یک خانه و زمینی داشتند که فروختند و از کشور خارج شدند. قرار بود کار که گرفتند پول مردم را بدهند که حالا جنازه‌شان پیدا شده».او درباره نحوه وقوع سانحه می‌گوید: «آنها چند بار تلاش کرده بودند تا از طریق قطار به انگلستان بروند، اما چون مهاجر غیرقانونی بودند، تلاش‌شان به جایی نرسید. به خاطر همین دیگر دل را به دریا زدند و خطرات را پذیرفتند. قاچاق‌برها 23 نفر را سوار قایقی کردند که 16 نفر ظرفیت داشت و قایق اسیر توفان می‌شود و برمی‌گردد و زندگی این خانواده و ما بر باد می‌رود. ما از طریق یکی از اقوام که در کمپ بود متوجه این حادثه شدیم». به گفته ابراهیمی، اکنون دو قاچاق‌بر که هر دو ایرانی بودند هم دستگیر شده‌اند. او با اشاره به اینکه منتظر کمک دولت است، می‌گوید: «مادر رسول قبلا سکته کرده و الان توان شنیدن این خبر را ندارد. این روزها امام جمعه سردشت و اعضای شورای شهر برای مجلس ترحیم آمدند. ما در تلاش هستیم که از فرانسه به خاطر قانون تبعیض‌آمیزش که اجازه می‌دهد مهاجران در این شرایط غیرانسانی از خاکش خارج شوند، شکایت کنیم».

همچنین جمشید پرویزی، رئیس اداره کنسولی وزارت امور خارجه در غرب کشور، در گفت‌وگو با «شرق» تصریح کرد: «این داستان یک تراژدی تلخ است و باید به ابعاد مختلف آن پرداخت. انتقال اجساد هزینه‌ای بسیار بیشتر از بلیت‌گرفتن و سفرکردن دارد، چراکه نیازمند این است که اجساد میکروب‌زدایی شوند و بعد شرکت‌های کفن و دفن وارد می‌شوند و تابوت‌های مخصوص را فراهم می‌کنند، سپس شرکت‌های هواپیمایی باید اجساد را ببرند و فکر می‌کنم هزینه‌ای که به خانواده گفته‌اند دقیق است. ولی اطلاعی از قیمت اصلی ندارم، اما زمانی در مأموریتی بودم و هزینه‌ای که برای انتقال اجساد پرداخت شد، آن زمان 500 یورو هزینه بلیت شخصی بود، اما هزینه انتقال جسد پنج هزار یورو بود».‌او در پاسخ به این پرسش که کنسولگری و وزارت خارجه چه کمکی به این خانواده می‌تواند بکند گفت: «همکاران ما در خارج از کشور در مرحله شناسایی اجساد و تشخیص هویت، همراهی می‌کنند. اما از لحاظ منابع مالی کمکی نمی‌توانند بکنند، چون منابعی ندارند. آنها فقط می‌توانند مراحل اداری را انجام بدهند و کارهای اداری حمل اجساد به ایران را انجام دهند. زمانی وضعیت بهتر بود و ما بودجه‌ای به نام بودجه درراه‌ماندگان داشتیم که آن هم به افراد زنده می‌رسید که شرایط ناگواری داشتند که باز هم این درگذشتگان در این دایره قرار نمی‌گرفتند. حالا یا خانواده باید مبلغی را بپردازند یا در کمال تأسف اجساد در همان محل دفن خواهد شد».محمدحسین مهدویان، کارگردان سینما هم، در صفحه اینستاگرامی‌اش تصاویری از آنیتا ایران‌نژاد منتشر کرد. آنیتا برای بازی در آخرین فیلم مهدویان یعنی درخت گردو تست داده بود. مهدویان در صفحه خود در این باره نوشته است: «پارسال به دنبال یافتن بازیگرانی برای نقش‌های کودک فیلم سینمایی درخت گردو جست‌وجوی محلی مفصلی انجام دادیم. بچه‌ها باید به زبان کردی سورانی حرف می‌زدند که زبان و لهجه مردم سردشت است.فقط چند شهر ایران در شمال کردستان و جنوب آذربایجان غربی به این لهجه خاص حرف می‌زنند و این کار را سخت می‌کرد. یکی از نقش‌هایی که در پی بازیگرش بودیم، نقش شهین دختر شش، هفت‌ساله فیلم بود. به دختر عکس دوم نگاه کنید؛ به چشم‌هایش. ترکیبی است از رنج و در‌عین‌حال زیبایی و امید. این دختر یکی از چند گزینه نهایی ما بود، در کنار چند دختر زیبا و معصوم دیگر که هرکدام به امیدی خودشان را به ما می‌رساندند تا شاید با به‌رخ‌کشیدن استعدادشان برای چند نفری که از تهران آمده‌اند آینده‌ای برای خود جست‌وجو کنند. او در نهایت انتخاب نشد و نقش به ژینا رسید؛ اما اگر تصویر دختر برایتان آشناست حق دارید.

روایت‌های دردناک مرگ
در روایت‌های تلخ مهاجرت گاه تصویر کودکی مرده بر ساحلی در ترکیه و گاهی قصه‌ای از بازماندگان در رسانه‌های محلی خبرساز می‌شود و تا چند روز واکنش مردم عادی و مقامات کشورها را برمی‌انگیزد. در این بین البته خانواده‌هایی برای همیشه از بین می‌روند و حتی این مرگ‌های تراژیک هم پایانی بر قصه‌های تلخ مهاجرت و نحوه برخورد با مهاجران نمی‌شود. سال‌هاست که ایرانیان زیادی هم مانند ساکنان برخی کشورهای همسایه دار و ندار خود را می‌فروشند و تن به شرایط دشوار مهاجرت غیرقانونی می‌دهند. از این مهاجرت‌ها البته در برخی موارد قصه‌هایی بهت‌آور رسانه‌ای می‌شود و در مواردی حتی خبر این مرگ‌ها به رسانه‌ها هم راه پیدا نمی‌کند.ماجرای «هستی» یکی از این موارد است که خبر آن ۱۲ بهمن سال ۹۲ در بخش استانی یک خبرگزاری داخلی منتشر شد. در آن روز شعبه خوزستان خبرگزاری ایسنا در خبری با تیتر «هستی به ساحل می‌رسد؟» به روایت تلخ یکی از این مهاجرت‌ها پرداخته بود. در آن خبر آمده بود: «شش ماه پیش فاطمه دهقان‌مدیسه كه پس از جدایی از همسر، سرپرستی دخترش را بر عهده گرفته بود و سال‌ها به‌عنوان منشی و تایپیست در مطبوعات آبادان كار می‌كرد، به ‌همراه «هستی» هشت‌ساله قصد مهاجرت به استرالیا كرد. یكی از روزهای نخست مرداد‌ماه بود؛ فاطمه و دخترش سوار قایق كوچكی شدند و به دریا زدند ولی پس از حركت از اندونزی به‌ سوی استرالیا، قایق كوچك توسط قاچاقچیان انسان سوراخ شد و این مادر و دختر به ‌همراه 152 مسافر دیگر، طعمه امواج توفانی اقیانوس شدند.در این میان، فاطمه و هستی نجات می‌یابند ولی چند روز بعد از این ماجرا مادر به ‌دلیل بیماری در بیمارستان جان می‌سپرد و هستی می‌ماند و آینده‌ای مبهم. هستی در اندونزی به خانواده‌ای ایرانی سپرده شد و یك ماه پیش با تلاش‌های مقامات ایرانی و خانواده فاطمه، پس از پنج ماه جسد فاطمه كه در این مدت در سردخانه‌ای در اندونزی نگهداری می‌شد، به ایران بازگشت و در خاك آبادان آرام گرفت. یك ماه بعد، هستی نیز (10 بهمن) به همراه یك نماینده از سازمان ملل به ایران بازگردانده شد. نماینده بهزیستی خوزستان نیز برای بازگرداندن هستی به زادگاهش یعنی آبادان در تهران حضور یافته است. پس از همه این ماجراها، هنوز آینده «هستی» گرفتار امواج است، پدر او تمایلی به تحویل‌گرفتنش ندارد و باید دید دخترك بازگشته از توفان، سرانجام به سرمنزلی آرام می‌رسد؟».
مرجع : روزنامه شرق
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها