گروه فرهنگ و ادب: روزنامه «گاردین» یکی از نخستین شاهکارهای ژانر وحشت را در رتبه هشتم از 100 رمان برجسته تاریخ ادبیات انگلیسی قرار داده است.
سال 1818 بود که «فرانکشتاین» هشتمین رمان برتر انگلیسیزبان از دید «گاردین» به قلم «مری شلی» - زنی از خانواده ادیب و فرهنگی - خلق شد.
داستان «فرانکشتاین» که بارها مورد اقتباس سینمایی، نمایشی و تلویزیونی قرار گرفته، دربارهی پزشکی است که با بههم دوختن پارههای بدن انسانهای مرده و شوک الکتریکی، موجودی عجیبالخلقه را وارد این جهان میکند که بعدها موجب مرگ خود او میشود.
برعکس آنچه عموم تصور میکنند، نام وحشتآور «فرانکشتاین» متعلق به دکتر است نه هیولای تنهای داستان شلی. «ویکتور فرانکشتاین» ضدقهرمانی است که با خودخواهی، موجودی را زندگی میبخشد و او را در جهانی بیگانه تنها رها میکند.
اما «فرانکشتاین» چگونه و کجا پا به دنیای کاغذی گذاشت؟ تابستان 1816 بود که «مری شلی» و همسرش «پرسی شلی» تعطیلات را در ویلای «لرد بایرون»، دیگر شاعر سرشناس رمانتیک انگلیسی سپری میکردند. مری که دستپروردهی پدر و مادری نویسنده و نظریهپرداز یعنی «ویلیام گودوین» و «مری وولستونکرفت» بود، دربارهی دوباره زنده کردن یک جسد با «پرسی بیشه شلی» صحبت میکرد؛ ایدهای که نخستین رمان مری شلی 19 ساله را شکل داد و نام وی را در تاریخ ادبیات وحشت حک کرد. برخی «فرانکشتاین» را نقطه آغازگر ژانر علمی-تخیلی میدانند.
داستان از آنجا شروع شد که بایرون که تحت تأثیر قصههای ماورالطبیعی قرار گرفته بود برای گذران وقت، از دو همکارش خواست که هر یک داستانی گوتیک بنویسند. مری شلی ابتدا نمیخواست این چالش را بپذیرد، اما پس از مدتی گفت خوابی دیده دربارهی دانشمندی که استخوانهای مردگان را جمع کرده و آنها را تبدیل به انسانی زنده کرده است. داستان این رمان از جایی روایت میشود که کاپیتان «رابرت والتون»، کاشف دریای قطب شمال، ماجرای عجیبی را برای خواننده نقل میکند و میگوید که دکتر فرانکشتاین را از سرمای مرگبار قطب نجات داده است. ویکتور فرانکشتاین هیولایی را خلق میکند که هیچ شناختی نسبت به دنیای بیرون ندارد و دارای قدرتی فوقالعاده و غیرقابل کنترل است. رخدادها آنگونه پیش میروند که مخلوق تنها، حادثههایی تراژیک را رقم میزند و اربابش درصدد کشتن او برمیآید. ویکتور تا قطب شمال به دنبال هیولایش میرود و آنجاست که مرگ هر دو، قصه را به پایان میرساند.
عنوان فرعی رمان «پرومته مدرن» است که به یکی از قهرمانهای اساطیر یونان اشاره دارد. پرومته یکی از تایتانها (غول) بود که در ابتدا از سوی «زئوس» خدای خدایان مأمور شد انسان را بیافریند. او که دلش برای انسانهای سرمازده میسوزد، آتش را از کوه المپیوس محل سکونت خدایان مقدس میدزدد و به بشر هدیه میکند. اما با این کار مورد غضب خدایان قرارمیگیرد و سخت تنبیه میشود. در حقیقت پرومته، قربانی قلب مهربانش است.
«فرانکشتاین» در گامهای نخست، مورد حملهی منتقدان قرار گرفت، اما پس از مدتی همچون شاهکارهای دیگری با این پیشزمینه مانند «دراکولا»ی «برام استوکر» و «دورین گری» نوشتهی «اسکار وایلد» جای خود را میان خوانندگان جویای فضای گوتیک پیدا کرد.
این رمان در سال 1822 راهی صحنهی نمایش شد و «والتر اسکات» نبوغ نویسنده و قدرت بیان او را تحسین کرد. کتاب «مری شلی» هیچگاه از چرخهی نشر خارج نشد. به تازگی نسخه صوتی آن با صدای «دن استیونز» روانه بازار شده است.
به گزارش گاردین، اولین نسخه «فرانکشتاین، پرومته مدرن» اول ژانویه 1818 بدون ذکر نام نویسنده در سه جلد به چاپ رسید. پس از موفقیت چشمگیر اقتباس نمایشی، دومین نسخهی این اثر در سال 1822 منتشر شد و سال 1831 سومین ویرایش آن به بازار آمد.
«مری شلی» در تقدیمنامهی این نسخه به همسر متوفیاش ادای احترام کرد و نوشت: به همراهم که در این جهان بیش از او نخواهم دید. «آخرین انسان» (1926) که انگلیس را پس از طاعونی نابودگر توصیف میکند، دیگر اثر شلی است. «لودور» (1835) که شخصیت "نجیب وحشی" را در بر دارد و «موریس» (1820) داستانی کودکانه، از دیگر آثار ادبی مری شلی هستند.