گروه سیاسی: عباس عبدي در یادداشتی درباره حوادث آبان در روزنامه اعتماد نوشت: سال گذشته در چنين روزهايي شاهد خطيرترين اتفاقات در چهل سال گذشته بوديم. از همان آغاز پيروزي انقلاب درگيريهاي گوناگوني آغاز شد، در كردستان، گنبد، آذربايجان، جنوب، خوزستان، بعدها در مازندران و سپس جنگ و درگيريهاي مسلحانه داخلي و ترورها، همه و همه وجود داشت. در مقاطعي نيز شاهد اتفاقات محدود در سطح يك شهر يا استان بوديم.
بعدها برخي رويدادها نيز مثل سال 1388 به اين مجموعه حوادث اضافه شد. ولي به عنوان كسي كه در تمام اين مدت ناظر و شاهد اين اتفاقات بودم، با اطمينان ميگويم كه نوع رويداد سالهاي 1396 و 1398 به كلي متفاوت از گذشته بود و بسياري را نسبت به سرنوشت جامعه و اينكه به كجا ميرويم، نگران كرد. شايد برخي افراد نتوانند تصور كنند كه در تابستان سال 1360 كه كشور از يك سو درگير جنگ تمامعيار بود چقدر ترور انجام شد و دهها نفر از مسوولان كشور نيز از سوي مخوفترين سازمان تروريستي ترور شدند، ولي كمتر كسي نگران بود كه اين اقدامات تخريبي، جامعه را از نظر امنيتي دچار مشكل غيرقابل حلي كند.ولي از ديماه سال 1396 و سپس آبان 1398 مساله به كلي تفاوت كرد، زيرا اين اعتراضات واجد هيچ يك از ويژگيهاي اتفاقات قبلي نبودند. حوادث و درگيريهاي قبلي خودشان مساله بودند، اگر حل ميشد، مساله تمام ميشد. در حالي كه اعتراضات سه سال اخير، خودشان مساله نيستند و حتي مطلوبيتي براي عوامل خود ندارند و اين برخلاف گذشته است كه ترور مقامات و مردم مطلوب و هدف افراد و گروههاي تروركننده بود، در حالي كه اين اعتراضات چنين نيست. مساله چيز ديگري است و اعتراضات نمود آن مساله است. مثل تب كه بروز بيروني بيماري و عفونت است و اتفاقا بايد از آن استقبال كرد، چراكه علامت خوبي براي پيشگيري و درمان است.
شكستگي استخوان بيماري و نقص است و بايد همان را درمان كرد ولي تب بيماري نيست، حتي اگر لازم باشد كه درجه آن را با دارو و پاشويه كم كرد، ولي فقط علامت بيماري است كه بايد مركز توليد عفونت و ريشه تب را شناسايي و به درمان آن پرداخت و الا بيماري پيشرفت خواهد كرد.با اين مقدمه انتظار ميرفت كه حوادث دي ماه سال 1396، آغازي باشد براي شناخت مركز توليد عفونت و درمان آن، ولي آن تب به علل گوناگوني خفيف تلقي شد و به سرعت اقدام به رفع آن كردند. در نتيجه گمان كردند كه بيمار درمان شده است، در حالي كه فقط علامتش كنترل شده بود. دو سال گذشت و اين بار تب با شدت بيشتري خود را نشان داد. تقريبا و با اطمينان ميتوان گفت كه در فاصله اين دو سال، اقدام عملي و ريشهاي براي شناخت و درمان صورت نگرفت، هر چند مطالعات و گفتوگوهاي غيرعلني يا عمومي درباره آن انجام شد، بدون اينكه يك گزارش جامع و كامل از علل و چگونگي شكلگيري اين رويدادها و نيز اقداماتي كه براي حل ريشهاي آنها بايد انجام داد، ارايه شود.در غياب اين درسآموزي، زمان زيادي نگذشت كه شاهد اعتراضات آبانماه بوديم. شورشي كه به ظاهر تحت عنوان اعتراض به افزايش قيمت بنزين رخ داد. اگر چه درباره نحوه عمل دولت در افزايش قيمت بنزين انتقادهاي فراواني وجود داشت و دارد از جمله بنده مثل بسياري ديگر معتقد بودم كه افزايش قيمت بنزين نهتنها مشكل را حل نميكند، بلكه به اين نحو درست هم نيست. مشكل را حل نميكند، به اين دليل ساده كه اكنون و تا يكي، دو سال ديگر دوباره ميرسيم به همان جاي سال گذشته و شكاف قيمت بازار جهاني و داخلي زياد و زيادتر خواهد شد. درست هم نيست، زيرا منافع آن به جيب مردم نميرود و هدف تامين كسري بودجه دولت است. بنابراين از توزيع بنزين و ساير حاملهاي انرژي ميان خانوارها دفاع ميكردم كه كلا مساله قيمتگذاري انرژي از اختيارات و وظايف دولت خارج شود، ولي نپذيرفتند و آنچه شاهد بوديم، انجام دادند.
با وجود اين بايد گفت كه يك خطاي ديگر ديده شد كه ماجرا را بدتر ميكند. اينكه گمان كنيم اعتراضات فقط ناشي از افزايش قيمت بنزين است. بله اگر آن تصميم نبود آن اتفاقات در آبان سال 1398 رخ نميداد. همانطور كه اگر از انداختن يك كبريت روشن در انبار پنبه جلوگيري كنيم، آن انبار آتش نخواهد گرفت، ولي از آنجا كه ظرفيت آتشسوزي همواره وجود دارد، مساله حل نشده است و دير يا زود حادثه ديگري ميتواند اين انبار را شعلهور كند. بنابراين بايد به فراتر از آن تصميم رفت و از اين اعتراضات درس گرفت. تقليل اين رويداد به افزايش قيمت بنزين خطرناك است و نشان ميدهد كه بايد منتظر تكرار اين حوادث باشيم، چون با اين حد از رشد نقدينگي و كمبود توليد همچنان با افزايش قيمتها مواجه خواهيم بود.