گروه سیاسی: احمد زیدآبادی (فعال ملی- مذهبی) در یادداشتی نوشت: من از صمیم قلب آرزو دارم بخشی از نیروهای با سابقۀ "اصلاحطلب" اعتبار اجتماعی خود را به دست آورند و در جغرافیای سیاسی ایران نقش طبیعی خود را بازی کنند. این را نه از باب ارادتم به آنها اینطور علنی میگویم و نه از بیم حملات نیروهای مخالف، حاضر به کتمان آن هستم. این چیزی است که به نفع توسعۀ احتمالی ایران درآینده است و فعلاً چیزی مهمتر از این برای من وجود ندارد.
با این حال، به نظرم چهرههای اصلی اصلاحطلب، جز تعداد انگشت شماری، از زاویۀ حفظ اعتبار اجتماعی به موقعیتشان نمینگرند. آنها سیاست را که امری پیچیده، سیال، چندوجهی و متناقضنماست، در حد یک کمپین انتخاباتی ساده و ملالانگیز تنزل دادهاند و اکثر اوقات خود را به آن اختصاص میدهند. در همین مورد نیز، دادههای مورد اتکای آنها سطحی و گزینشی و دستگاه تحلیلیشان معیوب است! طبعاً وقتی دادههای ناقص و غیردقیق وارد یک دستگاه تحلیلی معیوب شود، برونداد آن، نسبتی متوازن با واقعیتهای محیط پیدا نمیکند و نهایتاً به بیراهه ختم میشود. گمان من بر این بود که تجربۀ دولت دوم حسن روحانی به آنها تکانی داده است، اما اکنون پس از پیروزی جو بایدن در انتخابات آمریکا، آنها در حال ترویج این تصورند که اشکال عمدهای در رویکردهای پیشینشان نبوده و همۀ مشکلات جاری ایران به موجودی به نام ترامپ مربوط میشود که او هم با شکست در انتخابات روزگارش به سر آمده و اینک با حضور دمکراتها در کاخ سفید، باید به نقطۀ همیشگی بازگشت و سیاست را در همان قالب تلاش برای کسب پارهای از قدرت اجرایی از سر گرفت. خلاصه روز از نو، روزی از نو!
وقتی اغلبِ اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدهاند یا برسند طبعاً کوشش کسی مثل من برای تغییر نگاه آنان نافرجام خواهد ماند و تنها اثرش این خواهد شد که اگر انتخابات را ببازند، با هر تصمیم نادرستِ طرفِ برنده، هدفی سهل و آسان و بیپناه برای شکستن تمام کاسه - کوزهها بر سر او، در اختیارشان خواهد بود! این اتفاق در سال 1384 هم رخ داد. در آن سال من به جدّ، بر این باور بودم و امروزه هم صادقانه بر همان باورم که اگر مرحوم هاشمی رفسنجانی در آن سال به ریاست جمهوری میرسید، در چنان باتلاقی از مشکلات فرو میرفت که دورۀ دوم ریاست جمهوری روحانی در قیاس با آن کاملاً موفقیتآمیز تلقی میشد! بر همین اساس، در آن سال من هم یکی از کسانی بودم که نه فقط از هاشمی حمایت نکردم بلکه نسبت به پیامدهای پیروزی او در انتخابات هشدار دادم.
به محض پیروزی احمدینژاد در انتخابات آن سال، اما من در هر محفلی حاضر شدم نخستین انتقاد حاضران این بود که با بیتفاوتی و انفعالِ خود نسبت به انتخابات، زمینهساز پیروزی احمدینژاد شدهام و باید در برابر تک تک اقدامات او پاسخگو باشم! من با تکیه به چه ابزار و توسل به چه نوع استدلالی میتوانستم آنها را مجاب کنم که اگر هاشمی هم پیروز میشد، اوضاع حتی میتوانست از جهاتی برای آنها سختتر باشد؟ طبعاً هیچ ابزار و استدلالی در کار نبود چرا که تاریخ فقط به یک صورت اتفاق میافتد و صورتهای موازی و بدیل آن، فقط با تکیه بر استدلالهای صوری و منطقی قابل تصور است! همان اتفاق سال 84 در سال 96 هم تکرار شد. در سال 96 به دوستان اصلاحطلب به شدت هشدار دادم که اگر روحانی دوباره پیروز شود، با توجه به چشمانداز آینده، دولتش در مشکلات غرق خواهد شد و تمام سرمایه و اعتبار اصلاحطلبان هم خواهد سوخت. اصلاحطلبان اما این نگرانی را بی پایه و اساس دانستند و آن را به خیالات انتزاعی و مجرّد نسبت دادند. حالا اگر به فرض روحانی رأی نیاورده بود و به جایش رئیسی و یا قالیباف رئیس جمهور میشد، طبعاً بیشتر مشکلات کنونی همچنان گریبانگیر جامعه میشد و فقط تصوری رؤیایی از موفقیت روحانی در دورۀ نخست ریاستجمهوریش به جا میماند. در آن صورت مگر امکان داشت که اصلاحطلبان را قانع کرد که اگر روحانی هم پیروز شده بود، توفیری نمیکرد؟ ولی این بار خدا به من رحم کرد!
به هر حال این داستان باز هم در حال تکرار است! من افق سیاسی ایران را همراه با مشکلاتی بسیار طاقتفرسا میبینم مگر آنکه جناح اصولگرا به این مشکلات واقف شود و ریل سیاست را به سمت درست آن بچرخاند! اگر این اتفاق نیفتد، از هیچ اصلاحطلبی در پاستور کاری ساخته نیست! با این حال، این را هم میدانم که اگر کاندیدای مورد حمایت اصلاحطلبان به پاستور راه نیابد، از فردای آن روز مرا مسئول تمام مشکلات معرفی خواهند کرد! با این وضع بهتر نیست من پایم را از این گلیم بیرون بکشم و به دوستان بگویم هر چه خود صلاح میدانید! من نظری ندارم!
اصلاح طلبان همان ملی گراها بودن و بس (369971)