گروه حوادث: بلاتکلیفی پسری که 16 سال پیش در حمایت از مادر خود ناپدریاش را به قتل رسانده بود، پایان یافت و حکم آزادیاش از سوی دادگاه کیفری استان تهران صادر شد. این مرد جوان که زمان ارتکاب جرم 22ساله بود، حالا به دلیل سالها ماندن در زندان دچار مشکلات شدیدی شده است. او درنهایت با رضایت اولیایدم و قبول درخواست اعسارش از سوی دادگاه کیفری استان تهران آزاد میشود. پرونده سیاوش 16 سال قبل تشکیل شد. آن زمان پلیس متوجه شد مردی حدودا 50ساله در خانهاش فوت کرده است. هرچند در ابتدا خانواده این مرد تلاش میکردند همه چیز را یک اتفاق نشان دهند اما تحقیقات مأموران از همسایهها نشان داد این مرد دقایقی قبل از اینکه حالش بد شود و او را به بیمارستان منتقل کنند، در خانه درگیری داشت.یکی از همسایهها گفت: سعید مرد بداخلاقی بود و همسرش را مدام کتک میزد، به همین دلیل هم همیشه در خانهشان صدای درگیری و فحاشی بود. آن روز هم دعوا بالا گرفت و من صدای سیاوش، پسر بزرگ مینا را هم شنیدم. سپس صدا قطع شد و بعد از چند دقیقه آمبولانس آمد و سعید را بردند.گفتههای این همسایه در حالی بود که مینا، همسر سعید، مدعی بود سعید دچار افت فشار شده و به زمین خورده است. وقتی جسد به پزشکی قانونی منتقل شد متخصصان گفتند سعید به قتل رسیده و ضربهای که به او وارد شده از ناحیه سر بوده است، اما آثار دیگری نیز روی بدن مقتول وجود دارد و این نشان میدهد او درگیر شده است.به این ترتیب، سیاوش بازداشت شد. او بعد از دستگیری به قتل اعتراف کرد و گفت: من اتهام را قبول دارم. ناپدریام را هل دادم و سرش با دیوار برخورد کرد. آن زمان ما با هم دعوا میکردیم.
متهم در ادامه اعترافاتش گفت: وقتی من بچه بودم مادرم از پدرم جدا شد و بعد از چند سال با مرد دیگری ازدواج کرد. سعید از همان کودکی با من رابطه خوبی نداشت و وقتی خواهرها و برادرهای دیگرم به دنیا آمدند این رابطه خیلی بدتر شد. البته او از ابتدا خیلی بدرفتار بود.با مادرم هم بدرفتاری میکرد. حتی وقتی خواهر و برادرم که فرزند خودش بودند، بزرگتر شدند آنها را هم اذیت میکرد. من از همه بزرگتر بودم و وقتی که قد کشیدم و جوان شدم دیگر زورش به من نمیرسید و بقیه را اذیت میکرد. روز حادثه هم به طرف مادرم حمله کرد تا او را بزند. من بارها دیده بودم سعید مادرم را میزند، این کارش خیلی من را عصبانی میکرد. به همین خاطر هم ناراحت شدم.
متهم در ادامه گفت: وقتی سعید به طرف مادرم رفت خیلی عصبانی شدم و او را هل دادم. قصدم این نبود که او را بکشم. من فقط او را هل دادم تا دیگر به سمت مادرم حمله نکند و با او کاری نداشته باشد؛ اما یکدفعه سرش به دیوار برخورد کرد و از حال رفت. بلافاصله با اورژانس تماس گرفتیم که کمک بگیریم اما بعد گفتند او دچار خونریزی مغزی شده و فوت کرده است. بعد از گفتههای این پسر جوان کیفرخواست علیه او صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه دادگاه خواهر و برادر ناتنی سیاوش نسبت به او اعلام رضایت کردند اما پدر و مادر سعید درخواست قصاص کردند و پسر دیگر سعید که از همسر دیگرش بود هم درخواست قصاص کرد.وقتی نوبت به سیاوش رسید او یک بار دیگر قبول کرد به سعید ضربه زده و او را هل داده است اما گفت قصدی برای قتل نداشته است. با توجه به درخواست قصاص از سوی سه نفر از اولیایدم حکم بر قصاص سیاوش صادر شد. او همچنان در زندان ماند و اولیایدم برای اجرای حکم اقدام نکردند تا اینکه چند سال بعد پدر و مادر سعید فوت شدند و ورثه آنها نیز اعلام گذشت کردند.
پسر سعید که از همسر اولش بود هم در جلسات صلح و سازش قبول کرد دیه دریافت و اعلام گذشت کند. به این ترتیب سیاوش از قصاص نجات پیدا کرد، اما توانایی پرداخت دیه را نداشت. این در حالی بود که پسر مقتول هم اصرار داشت حتما مبلغ دیه دریافت کند. بعد از 16 سال و جلسات متعدد صلح و سازش و با توجه به بیماریای که متهم داشت پسر مقتول قبول کرد دیه را بهصورت اقساط دریافت کند، اما سیاوش در همین حد هم نمیتوانست پولی بپردازد و برای پرداخت پول پیش دیه دچار مشکل بود. او درخواست اعسار داد و بعد از چندین جلسه بررسی هیئت قضات شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران در این زمینه تشکیل جلسه دادند.سیاوش در جلسه دادگاه گفت: من 16 سال است که در زندان هستم. وقتی وارد زندان شدم تازه اول جوانیام بود و حالا فردی میانسال شدهام. در زندان به هپاتیت مبتلا شدم و نوعی بیماری عفونی گرفتهام که دستگاه تناسلیام را از بین برده است و دچار مشکلات بسیار شدیدی هستم. امکان درمان در زندان وجود ندارد؛ چراکه داروهایی که برای این بیماری عفونی باید استفاده کنم در بیمارستان است؛ اما من زندانی هستم. شرایط برای اعزام به بیمارستان هم سخت است. نمیتوانم غذای خوب بخورم تا قوای جسمانیام تقویت شود.متهم گفت: در این 16 سال که در زندان هستم همه چیزم را از دست دادهام. درخواست دارم من را آزاد کنید تا بتوانم از صفر شروع کنم و زندگیام را بسازم و به مادرم و خواهر و برادرم کمک کنم. اولیایدم هم رضایت داده و گفتهاند دیه میخواهند اما من نمیتوانم دیه بدهم مگر اینکه کار کنم.با پایان جلسه دادگاه قضات شعبه 4 وارد شور شدند و درنهایت با پذیرش درخواست اعسار متهم و سالهایی که او در زندان بوده است، حکم بر آزادی او صادر کردند.