گروه سیاسی: یک استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی گفت: تا دیر نشده و طبیعت جامعه عوض نشده است، دولتها به مسیر اصلی برگردند و این ممکن نمیشود مگر اینکه خود دولتها تلاش کنند که کمتر حکومت کنند و به کمتر حکومتکردن راضی شوند.
محمدرضا تاجیک در ادامه افزود: پذیرفته شده است که خود دولتها یک نوع الیگارشی بسته ایجاد و نوعی توتالیتارسیم و استبداد را جاری میکنند و حیاتی مستقل از انسانها پیدا کرده و به قول هانا آرنت خشونت مشروع را ایجاد میکنند. همه اینها پذیرفته شده است به این امید که این «شر کوچک» و «دیگری کوچک»، «شر دیگری بزرگی» را از سر مردم رفع کند ولی چه باید کرد زمانی که دولت در هیبت «دیگری بزرگ» ظاهر شده و «شر بزرگتر» تبدیل میشود و در این شرایط دیگر با یک دولت مواجه نیستیم و بحث کارآمدی دیگر مطرح نیست.
وی گفت: دولت چیزی نیست جز کارکرد و کارویژهاش و این کارکرد و کارویژه باید کارآمد باشد و گرنه ما با یک نام مواجه هستیم نه بیشتر و به تعبیری با یک دولت بدون دولت مواجه هستیم مثل کافدئین بدون کافئین و یوگای بدون یوگا. آن چیزی که به دولت هویت و فلسفه وجودی میدهد کارکرد و کارآمدیاش است. جامعه انسانی دولت (این امری که ذاتی و عام نیست) را براساس قراردادی خلق کرده است و یک «شر کوچک» ایجاد کرده تا آنقدر کارآمد باشد تا سایه «شرهای بزرگ» را از جامعه برطرف کند.این فعال سیاسی گفت: دولتی کارآمد است که اجازه میدهد انسانها تبدیل به سوژه سیاسی شوند نه ابژه سیاسی و نه اینکه انسانها ادامه و پژواک صدای او باشند، بلکه اجازه میدهد سوژههای خودآیینی شکل گیرند نه سوژههای دگرآیینی که فقط نگاهشان به دولتها است بهعنوان کسانی که تدبیرگر منزل و تدبیرگر جامعه هستند و سیاستها و تدبیرهای کلان از آنِ دولت است و آنها فقط باید منتظر تصمیم دولت باشند. دولتهایی کارآمد هستند که اجازه میدهند سوژه متولد شود. سوژهای که به تعبیر زیبای فوکویی از این هنر برخوردار میشود که کمتر حکومت بشود و میتواند امتناع و تخطی کند از آنچه قدرتها میخواهند که او آنگونه باشد و تلاش میکند که هم در درون خود تغییر ایجاد کند و هم در درون جامعه. این سوژه میداند اگر نتواند در درون خود تغییری ایجاد کند، نمیتواند در جامعه هم تغییر ایجاد کند و نمیتواند موجب تغییر در دولتمردان وسیاستمدارانش شود.دولت کارآمد این فضا را ایجاد میکند که سوژه متولد شود و تکثر و سوژه را سرکوب نمیکند. دولت کارآمد بدون آنکه تفاوتها و تکثرها را در هم مستحیل کند، میتواند نظم، انتظام و قاعدهای را در پراکندگی ایجاد کند و این واقعیت را میپذیرد که طبیعت جامعه متکثر و متنوع است و میپذیرد در جامعه قومیتها، زبانها، هویتها و خردهفرهنگهای مختلف وجود دارد و قرار نیست که جامعه تبدیل شود به یک کلیت واحد با یک زبان، منش و خوی واحد. چنین چیزی وجود ندارد.
تاجیک در ادامه خاطر نشان كرد:ما کمتر به این مسائل توجه کردهایم و در تعریف دولت کارآمد عمدتا به سمت معیارهای کمی رفتهایم که مثلا دولت کارآمد باید تورم را کاهش دهد که البته اینها هم جزئی از کارآمدی دولت است اما تا چنین جامعه آزاد، چنین شهروند و چنین دولتی ایجاد نشود، اصلا با چیزی به اسم دولت مواجه نیستیم و فقط با یک نام تهی روبرو هستیم که دولت بدون دولت است و تنها خشم و شرّش نصیب جامعه میشود و آنجا که باید در و روزنهای را بگشاید، خبری از دولت نیست. چنین دولتهایی به طور فزایندهای وقتی نمیتوانند به بخشی از راهحل تبدیل شوند به بخشی از مشکل تبدیل و درد بیدرمان میشوند. دولت ناکارآمد دولتی است که نمیتواند بخشی از راهحلهای مشکلات جامعه خود باشد و به قسمتی از مشکل تبدیل میشود و طبیعی است در این شرایط شکاف میان مردم و دولتها عمیق و عمیقتر میشود و چنین جامعهای به دلیل همین ناکارآمدی دچار تشتت شده و مستعد شورشها و خیزشهای مختلف میشود.
این استاد دانشگاه گفت:دولتها در ایران همیشه رابطه شبانکارگی با مردم داشتهاند حتی دولتهای پساانقلابی تعریفی که از مردم میکنند عمدتا تعریف خاصی است و شامل مردمی که عاصی و ناقد دولتها هستند، نمیشود بلکه مردم شامل کسانی است که رامشده و تاییدگر اقدامات دولتها بوده و نسبت به قدرت دولتها منفعل هستند و سایر مردم خیلی مردم محسوب نمی شوند. به قول بزرگی ما در جامعه ایرانی همواره دولت داشتهایم و دولت پدیده قدیمی است اما دولت درهیبت یک «دیگری بزرگ» ظاهر شده است یعنی گفتمانش در شکل ایدئولوژی ظاهر و تصمیماتش به صورت آیات محکم نازل شده است و عمدتا تولید نص کرده نه تولید متن. جامعه هم در واکنش به دولت حرکتهایی بروز میدهد که در طول تاریخ به اشکال مختلف و پس از انقلاب هم این واکنشها را به اشکال گوناگون دیدهایم. جامعه از رمهبودن خسته شده و به اشکال مختلف نشان میدهد که این نوع رابطه قدرت را نمیپذیرد و این موجب شده که سرمایه اجتماعی دولتها هر روز ضعیفتر شود و چون دولتها به تعبیر فوکویی حکومتمندی نمیدانند، هیچ تدبیری برای این مساله در نظر نمیگیرند. این دولتها اینگونه هستند که هرکس قضیبش بزرگتر باشد، قدرتاش بیشتر میشود نه اینکه هر دولتی که دانش، تجربه، علم و تدبیر منزلش بیشتر باشد، قدرتش بیشتر باشد.دولتها به یک معنای عامیانه بسیاری از آنان در نقش «گندهلاتها» بروز و ظهور میکنند و نه براساس دانش، تجربه و کارآمدی بلکه براساس مناسبات قدرت بر سر کار میآیند و چون دانش و تجربه لازم را ندارند به شکل دیگری می خواهند مدیریت خود را جاری کنند که در نتیجه شکاف، نارضامندی و ناکارآمدی را عمیقتر میکنند و اکنون تقریبا با بحران سرمایه اجتماعی مواجه هستیم به گونهای که کمتر سراغ داریم که سرمایه اجتماعی یک دولت تا این حد نزول داشته باشد. این مساله سایه سنگین خود را بر انتخابات آتی میاندازد و مساله این است که سرمایه اجتماعی قابل ریکاوری شدن هست؟ و دولتی خواهیم داشت که با کارآمدی خود سرمایه اجتماعی از دست رفته را بازمیگرداند یا به سمت انتخاباتی با مشارکت حداقلی میرویم و دولتهایی که سر کار میآیند متکی به رای حداقلی خواهند بود؟
وی گفت:برای دولتهای ما سخت است که حداقلی باشند. با تمام تلاشیهایی که شده است، دولتهای ما کارتل و تراستهای بزرگی هستند که تمام نبض اقتصادی جامعه در دست آنها میتپد و حتی بخشهایی که خصوصی هستند، در جایی وابسته به دولتها هستند چون دامن دولت همه جا پهن اوست و بیاذن او اقتصاد، سیاست و فرهنگ جامعه نمیتواند به حرکت درآید. دولت همه جا حضور دارد و به بیان فوکویی قدرت متکثری است که در همه ساحتها حضور دارد و جایی نمیبینید که او حضور نداشته باشد شاید برای همین باشد که در پس ذهنیت مردم ما این نشسته است که هر جا مشکلی هست، دولت هم هست و هرجا بخواهد مشکلی حل شود، باید به دم مسیحایی دولت حل شود. اگر مشکل غدا، آب هوا، آموزش، فیلم و هنر و ورزش داریم باید دولت آنها را حل کند. دولت چون همه جا حضور داشته است، در پسِ نگاه مردم چه به صورت خودآگاه چه ناخودآگاه نشسته است هرجا مشکلی هست به دولت برمیگردد و حتی اگر آب و هوا در حال تغییر است اگر جایی سیل و زلزله میآید، به دولت برمیگردد یعنی امر طبیعی به دولت برمیگردد چه برسد به امر انسانی و اجتماعی.بسیاری دولتمردان ما سیاست را علمی و عقلی نمیدانند و به صورت کلیشهای یاد گرفتهاند که سیاست یعنی علم دولت و حکومت که این تعریف بسیار کلاسیک از علم سیاست است که در پشت آن انحلال مردم نهفته است و در نگاهش، جامعه به عنوان سوژه منقاد است چون جامعه تبدیل میشود به یک عدهای که حکومت میکنند و علم سیاست در نزد آنهاست و عدهای که حکومت شده و تابع هستند. این نگاه وجود داشته است که سیاست میان دولتها جاری شده و بیرون از دولتها انسانها سیاست میشوند. سیاست در ادبیات کلاسیک ما به عنوان «تنبیه» به کار برده شده است یعنی دولتهایی که با اعمال قدرت و تنبیه جامعه، جامعه را رام میکنند و سوژه مطیع و یکدست ایجاد میکنند که بهنجار و بهقاعده میشود و آن میکند که دولت میخواهد و پژواک صدای دولت و ابژه میل او میشود.
تاجیك گفت:دولتها میآیند تا مشکلی را مرتفع کنند نه اینکه بگویند تحریم و مشکل وجود دارد. دولت پوزیسیون است نه اپوزیسیون. مشکل دولتهای ما این بوده است که در صورت اپوزیسیونی نقشآفرینی کردهاند یعنی خودشان تورم و تلاطم در بازار بورس و ارز و شکافهای مختلف ایجاد کردهاند اما در نقش اپوزسیون ظاهر شده و همه چیز را به دستهای نهان ارجاع میدهند. این دولتها نمیپذیرند که مشکل هستند و به قول حافظ مشکل تویی، تو از میان برخیز. ژیژک داستانی از رئیس بزرگی میگوید که دم مرگ بیان میکند که گاهی کارآمدی در این است که کاری نکنید تا اوضاع همانی است باقی بماند. من میخواهم به دولتها بگویم که بگذارید اوضاع همانگونه که هست بماند و کارآمدی شما در این است که اجازه ندهید که شرایط بدتر شود. نگذارید مردم بگویند دریغ از پارسال و چه میخواستیم و چه شد و همواره نسبت به گذشته در حالت نوستالژیک باشند که آن گذشته لزوما هم گذشته خوبی نیست ولی جامعه آن گذشته را یوتوپیای خود میداند. جامعه ایرانی یوتوپیای خود را در بازگشت به گذشته جستجو میکند نه در آینده.
من آرزو می کنم شرایطی فراهم شود که دولتهای ما در آیینه نقد خود را ببینند و محاسبه نفس داشته باشند و ببینند کجا راه را غلط کردند. تا دیر نشده اگر این امکان را دارند، دوباره به مسیر برگردند و اگر میتوانند دولت متفاوت و کارآمدی و طرح نویی در عرضه سیاستورزی دراندازند. تا دیر نشده و طبیعت جامعه عوض نشده است، دولتها به مسیر اصلی برگردند و این ممکن نمیشود مگر اینکه خود دولتها تلاش کنند که کمتر حکومت کنند و به کمتر حکومتکردن راضی شوند. در غیر این صورت در کلام آخر بوی خوشی نمیشنوم از این اوضاع.