دزدی پسر ۱۵ساله برای خودنمایی!
روزنامه خراسان , 29 بهمن 1399 ساعت 9:13
گروه حوادث: رفتارهای پسر 15سالهام به حدی غیرقابل تحمل و نگرانکننده شده است که دیگر برای جلب نظر دوستانش نه تنها بنگ و سیگار میکشد بلکه با سرقتهایش امان مرا بریده است و ...زن میان سال با بیان این ماجرای تلخ، دفتر خاطراتش را به حدود 20سال قبل ورق زد و در تشریح سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: روزی که با «قاسم» ازدواج کردم نمیدانستم که او به صورت تفریحی مواد مخدر استفاده میکند. در واقع بین خانواده ما و اطرافیانمان کسی اهل مصرف مواد مخدر نبود و من هم هیچ آشنایی با این ماده خانمان سوز نداشتم. آن زمان همسرم در امور ساختمانی به عنوان بنا فعالیت میکرد. بعد از ازدواج، خانواده همسرم به من گفتند تا اجازه بدهم قاسم در خانه تریاک مصرف کند چون کارش خیلی سنگین است و خسته میشود!
من هم به خاطر همسرم با او همراهی کردم و او سالها مواد مخدر صنعتی مصرف میکرد تا این که پنج سال قبل وقتی به این نتیجه رسید که اعتیاد جوانیاش را بر باد داده است، تصمیم به ترک آن گرفت و اکنون پنج سال است که بدون مصرف مواد مخدر زندگی میکند اما اعتیاد همسرم در سالهای نه چندان دور موجب شد تا او مسئولیتی را در قبال من و فرزندانش احساس نکند. به همین دلیل دو پسرم درس و مدرسه را در همان دوران نوجوانی رها کردند تا به دنبال کار و زندگی خودشان بروند چرا که امیدی به پدرشان نداشتند.پسر کوچک ترم در یک نانوایی مشغول به کار شد اما پسر 15سالهام اصرار میکرد تا شاگرد یک کارگاه کفاشی شود. او در برابر اصرار من برای ادامه تحصیل نیز مدعی بود که باید یک گوشی تلفن هوشمند گران قیمت برایش بخریم تا نزد دوستانش خجالت نکشد ولی همسرم از حدود سه ماه قبل به طور ناگهانی سکته کرد و دو ماه در بیمارستان بستری شد. اکنون نیز سمت چپ بدنش مشکل دارد به همین دلیل توان خرید گوشی تلفن را نداشتیم. پرویز هم با این بهانه ترک تحصیل کرد و به معاشرت با افرادی پرداخت که از نظر مالی اوضاع خیلی بهتری از ما داشتند.
در این میان فرزاد که از دوران کودکی با پسرم دوست بود، رابطه صمیمانهای با پرویز برقرار کرد به طوری که بیشتر اوقات را در کنار هم میگذراندند و با هم به گشت وگذار میرفتند. احساس میکردم معاشرت با فرزاد تاثیر زیادی روی فرزندم گذاشته و رفتارهای او را متفاوت کرده است.به همین دلیل از همسرم خواستم با پرویز صحبت کند تا به رفاقت با فرزاد پایان بدهد ولی همسرم عصبانی شد و پسرم را زیر مشت و لگد گرفت. حدود یک ماه بعد از این ماجرا بود که فهمیدم بسیاری از لوازم خانه یا گاهی اشیای با ارزش گم میشود. ابتدا فکر میکردم برخی افرادی که به منزلمان رفت و آمد میکنند این لوازم را به سرقت میبرند ولی طولی نکشید که فهمیدم پرویز لوازم منزل را سرقت میکند و با فروش آنها به مالخران، دوستانش را به ناهار و شام در رستورانها و کافیشاپها دعوت میکند تا مورد احترام و تایید دوستانش قرار گیرد. از همه اینها بدتر زمانی بود که متوجه شدم پسرم به مصرف سیگار و بنگ نیز روی آورده است.
چارهای نداشتم جز آن که موضوع را برای همسرم بازگو کنم، او نیز طبق معمول پرویز را کتک زد. در این شرایط پسرم مدعی شد به خاطر این که نزد دوستانش خجالت نکشد و خودش را فردی دست و دلباز نشان بدهد لوازم منزل را به بهای ناچیزی میفروخت تا نزد دوستانش آبرو و اعتباری کسب کند. حالا من به کلانتری آمدهام تا به خاطر این سرقتها و اعتیاد از پسرم شکایت کنم، شاید او راه درست زندگی را پیدا کند.
کد مطلب: 257036