جسد آزاده نامداری دیروز در حالی پیدا شد که دو روز از مرگ او میگذشت و عجیب اینکه در ۲ روز غیبت سجاد عبادی شوهر او و بچه اش هم نبودند.بررسیهای پلیس نشان داده است که شوهر و بچه آزاده نامداری از ۴۸ ساعت قبل به چالوس رفته اند و عجیب اینکه ماموران اورژانس هم زمان مرگ آزاده نامداری را ۲ روز قبل عنوان کرده اند و گفته میشود آزاده نامداری بخاطر مشغله کاری نرفته است!تا این لحظه خودکشی آزاده نامداری قویترین فرضیه بوده است و بررسیها در صحنه ادامه دارد.
سجاد عبادی همسر آزاده نامداری کیست؟
آزاده نامداری مجری زن تلویزیون وقتی خبر ازدواج دوم خود را به طور رسمی اعلام کرد. اعلام این خبر واکنشهای فراوانی را در صفحه اجتماعی نامداری به دنبال داشت.اصلیترین واکنشها هم درباره هویت همسر جدید ایشان بود که برخی از طریق کامنتها به برخی دیگر درباره آن اطلاعات داده بودند.
اما همسر جدید آزاده نامداری کیست؟
همسر جدید آزاده نامداری جوانی است به نام سجاد عبادی.سجاد عبادی متولد ۱۳۶۰ و فارغ التحصیل رشته سیاستگذاری عمومی است.وی سرپرست حوزه ریاست و روابط عمومی دانشگاه غیرانتفاعی (غیردولتی) مهرالبرز است.
اما پدر سجاد عبادی کیست؟
رحیم عبادی پدر سجاد که متولد رامسر بوده و فارغ التحصیل تکنولوژی آموزشی است، در دولت هفتم یعنی دولت کارگزاران معاون وزیر آموزش و پرورش بود و رابطه مثبتش با رییس دولت اصلاحات او را به ریاست سازمان ملی جوانان و مشاوری رییس دولت هشتم رساند.رحیم عبادی که پدرشوهر آزاده نامداری بود، استادیار دانشگاه فرهنگیان و عضو هیئت امناء و هیئت موسس و قائم مقام دانشگاه غیردولتی مهرالبرز اولین دانشگاه مجازی ایران است.
ازدواج عاشقانه آزاده نامداری و همسرش
آزاده نامداری و همسرش در اولین مصاحبه دو نفره شان از زندگی مشترک و حال و هوای این روزهایشان میگویند.
در حقیقت آن پیام دوباره شما را یاد آقای عبادی انداخت؟
آزاده نامداری:البته ایشان میگویند که تماس نگرفتی، اما من مطمئنم که یا زنگ زدم یا اس ام اس دادم و باز هم ارتباط ما قطع شد؛
و این ارتباط قطع شد تا کی؟
آزاده نامداری:اواخر شهریور سال ۹۴ که خیلی اتفاقی همدیگر را دیدیدم. خیلی جالب است برای تان بگویم، چون همه زندگی ام در ملا عام بود و همه حتی کسانی که مرا نمیشناختند به واسطه مصاحبهای که داشتم از ریز ماجرا خبر داشتند، ایشان همه چیزهایی که میخواستم بگویم را میدانستند، ولی من هیچ اطلاعی از زندگی شان و این سالهایی که ندیده بودم شان نداشتم.
اصلا نمیدانستید آقای عبادی در این سالها کجا بوده اند و چه کار کرده اند؟
آزاده نامداری:اصلا هیچ اطلاعی حتی کوچک از ایشان نداشتم. جالب بود که در نخستین برخورد، آقای عبادی هیچ صحبتی از گذشته نکردند و من برعکس شروع کردم به حرف زدن، مثل آتشفشان شروع به فوران کردم و اینکه نمیدانی چه بلایی سرم آمد و...
عین دو دوست قدیمی که بعد مدتها دوباره یکدیگر را دیده اند؟
آزاده نامداری:بله و ما به سرعت و خیلی زود تصمیم گرفتیم اشتباهی را که چند سال قبل کرده بودیم جبران کنیم و این دفعه با هم ازدواج کنیم.
اما خیلی به سرعت تصمیم گرفتید ازدواج کنید؟
آزاده نامداری:بله و اواسط مهرماه ازدواج کردیم و دوماهی هم هست که زیریک سقف زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
چرا این قدر سریع؟
آزاده نامداری:ببینید وقتی من سجاد را دیدم اصلا احساس نمیکردم ما تازه به هم رسیده ایم و قرار است همدیگر را بشناسیم، چون احساس آشنایی خیلی زیادی به هم میکردیم؛ به هر حال این اتفاق برایم آن قدر دلنشین بود که من برای خودم و زندگی ام با او صحبت کردم و هر دو طرف دلیلی برای مکث ندیدیم.
به خودتان نگفتید اجازه بدهیم مدت بیشتری با هم وقت بگذرانیم؛ شاید اصلا ما آدمهای سابق نباشیم و طی این سالها دغدغه هر دوی ما تغییر کرده باشد؟
آزاده نامداری:متاسفانه این چیزی که شما میگویید در کاراکتر من نیست و مطمئن بودم که هردوی ما داریم به هم راست میگوییم و هیچ دروغی به هم نگفته بودیم.
به هر حال ۷ سال گذشته بود و شما بزرگتر شده بودید و کلی اتفاق در زندگی هر دوی شما افتاده بود؟
آزاده نامداری:ما دفعه قبل هم به خاطر اینکه از کاراکتر هم خوشمان نیامده بود، تصمیم نگرفته بودیم ازدواج نکنیم بلکه ما به خاطر شرایط چنین تصمیمی گرفته بودیم.
این ازدواج از نظر شما یک ازدواج عاشقانه است؟
آزاده نامداری:من فکر میکنم عاشقانه است و در آن شکی ندارم و باید بگویم این آقای عبادی با شخصیت ۷ سال پیش شان یک تفاوت بزرگ دارند و با کلام خیلی خوب توضیح دادند که ما اشتباه کردیم و من خیلی راحت پذیرفتم.
نظر شما در این باره چیست آقای عبادی؟
سجاد عبادی:به نظر من هم این ازدواج عاشقانه و البته عاقلانه و منطقی است.
مگر ممکن است؟
سجاد عبادی:بله، چون من علاوه بر عشق و علاقه پیش آمده در مورد شخصیت و شناختم نسبت به ایشان با تحلیل و استدلال تصمیم گرفتم.
شما اصلا فرصت محاسبه داشتید که ببینید این ازدواج چقدر عاقلانه است؟
سجاد عبادی:من کلا چه این بار چه ۷ سال پیش کاملا محاسبه کرده بودم و شناخت ما بر مبنای بار اولی که آشنا شده بودیم پروسه کوتاهی نبود.
فکر نمیکردید تجربهها ممکن است آدمها را عوض کند؟
آزاده نامداری:ما وقتی دوباره همدیگر را دیدیدم شرح حالی از امروز و گذشته مان به هم دادیم و متوجه شدیم همان آدمهای سابق هستیم؛ البته معتقدم این جزو معجزات خداوند است که برخی از آدمها فرصت جبران اشتباهاتشان را پیدا میکنند و این فرصت برای همه پیش نمیآید که دوباره به هم برسند و خداوند را شاکرم دوباره چنین فرصتی به ما داد.
خانواده هایتان چطور؟ آنها درباره این ازدواج سریع چه نظری داشتند؟
خدا را شکر هر دو خانواده همراهی مان کردند و سنگی جلوی پایمان نینداختند.
یعنی هیچ دغدغهای نداشتند؟
طبیعتا همه پدر و مادرها دغدغه دارند، اما چون ایشان را از سالها قبل میشناختند و در جریان خواستگاری شان بودند، موافقت کردند.
همان سالها شما را ملامت نکردند که چرا پیشنهاد آقای عبادی را قبول نکردید؟
من شاید در برخی مواقع آدم زیادی مستقلی هستم و خب، بشخصه پیشنهاد ایشان را رد کردم و کلا پدر و مادر من خیلی به نظر من احترام میگذارند؛ بنابراین با توضیحات من خیلی زود قانع شدند.
خانواده شما چطور آقای عبادی؟ در باره این ازدواج دغدغه مهمی نداشتند؟
خانواده من در دوره گذشته به طور کامل اتفاقا مشوق و علاقهمند به این ازدواج بودند و خب، این بار هم خیلی کمک و من را همراهی کردند.
شما که به تشابهات و اشتراکات زیاد تاکید دارید، میتوانید تعدادی از آنها را به ما بگویید؟
سجاد عبادی:دقیقا تاکید دارم کاملا با علم و فکر بوده و حتی بابتش یک لیست تقریبا بلندی تهیه کرده بودم. بگذارید چند تا از مهمترین آنها را برای شما بگویم:استقلال شخصیت و حضور فعال در جامعه، نوع نگاه به زندگی و اهداف مشترک و بزرگ، دیدگاهها و اعتقادات فرهنگی و اجتماعی، خانواده محور بودن و تناسبات خانوادگی، سطح تحصیلات، شباهتهای شخصیتی که اتفاقا خانم نامداری هم در منزل و زندگی، شخصیت بسیار آرام و همراهی دارند و علاوه بر فعالیتهای بیرونی تمامی امور خانه را هم مدیریت میکنند؛ البته اشتراکات ظاهری، دغدغه ها، دوستان مشترک و... هم از جمله دیگر موارد بودند.
خانم نامداری، به نظرتان آقای عبادی از کدام ویژگی شما خوشش میآید؟
آزاده نامداری:من فکر میکنم سجاد یک مادر خیلی فعال داشته است که در زمینههای مختلفی کار میکرده. ایشان از نظر شخصیتی بسیار جسور بوده اند و یک کاراکتر قابل احترام و متمایز از همسرشان داشتند که دارای جایگاه اجتماعی بالا و کلا آدمی خودساخته بودند و همیشه سجاد به نقشی که مادرش در خانواده و اجتماع داشتند افتخار میکردند؛ همچنین به خاطر چیزهایی که سجاد از مادرش تعریف میکند و از من هم میخواهد، احساس میکنم که زنی جسور و فعال را دوست دارد.
آقای عبادی مادرتان چه شغلی داشتند؟
سجاد عبادی:اگر به طورکلی بخواهم بگویم، ایشان فعال حقوق زنان بودند و در خیلی از عرصههایی که به زنان مربوط میشد فعالیت داشتند، البته طول عمرشان کوتاه بود، اما همواره اولویت اصلی ایشان ارتقای جایگاه، شان و منزلت زنان ایرانی بود.
خانم نامداری یعنی شما میخواهید بگویید، چون شما خیلی شبیه مادرشان بودید به شما علاقهمند شدند؟
سجاد عبادی:البته که چنین چیزی در موارد متعددی بوده است؛ حتی یک شاعر عرب شعری در این زمینه دارد که میگوید مردها همیشه به دنبال همسری میگردند که شبیه مادرشان باشد.آزاده نامداری:البته من چنین جسارتی نمیکنم و مادر سجاد برایم یک انسان دست نیافتنی و بزرگ هستند.
به نظر میرسد کلیدواژه حرفهای شما کلمه جسارت باشد و ویژگی مهمی که آقای عبادی در شما دوست دارند همین جسارت باشد که برخی مواقع حتی دردسرساز هم شده است؟
آزاده نامداری:دردسر که نه، اما شاید آن هم بخشی از زندگی باشد، اما قطعا سجاد خودش هم آدم جسوری است.سجاد عبادی:بله؛ شاید در دورههایی از زندگی ام کارهایی کرده ام که در تعریف به آن جسارت میگویند. آزاده نامداری:من تا پیش از ازدواج با سجاد اختیار زندگی ام را به هیچ بشری نداده بودم؛ یعنی به هیچ کس اجازه نمیدادم که از جزییات زندگی ام سر در بیاورد. اما از وقتی با سجاد ازدواج کرده ام کاملا زندگی ام را در اختیار ایشان گذاشته ام؛ مثلا من اجازه نمیدهم کارهای روزمره یا کارهایی را که برایم مهم هستند کسی غیر خودم آنها را انجام بدهد؛ مثلا اداره کردن صفحه اینستاگرام توسط خودم برایم مهم است، اما بعد از ازدواج با سجاد بارها پیش آمده بگویم که سجاد فلان پست را بگذارد. الان مردی کنار من ایستاده است که احساس میکنم خلاها و نگرانیهایی که در زندگی ام داشته ام توسط او کاملا پر شده است و این روزها دیگر تنها نیستم و معنای دو نفره شدن را به خوبی میفهمم.
ویژگی مهم شخصیتی آقای عبادی از نظر شما خانم نامداری دقیقا چه چیزی است؟
آزاده نامداری:ایشان یک آرامشی دارند که وقتی در کنارشان باشید احساس میکنید در یک ساحل آرام قدم میزنید و بعد بسیار مهربان هستند و کلا هرجایی که ما با هم میرویم مثل جمعهای خانوادگی یا جمعهای دوستان همه او را دوست دارند؛ مثلا خانواده من سجاد را خیلی دوست دارند و نسبت به ایشان خیلی علاقهمند هستند.
آقای عبادی از ابتدای مصاحبه میخواستیم از شما بپرسیم که شما آدم پولداری هستید؟
سجاد عبادی:نه؛ به هیچ عنوان و ما هم مثل قشر عظیم طبقه متوسط جامعه زندگی میکنیم.
آزاده نامداری:متوجه میشوم که میخواهید به کجا برسید، چون با این سوال چند باری مواجه شده ام که تو با یک آقازاده ازدواج کردهای و من توضیح دادم که اصلا لفظ آقازاده از کجا و برای چه کسانی ساخته شده است با آن تعاریف، سجاد به هیچ عنوان آقازاده محسوب نمیشود. به سجاد از پدرش یک نام نیک رسیده است و ابدا تا به حال نه یک شغل دولتی داشته است نه پول و نه هیچ رانت و امثال این چیزها و اگر سجاد در جایگاه فعلی است فقط با تلاش خودش، تحصیلاتش و حضور در فضای دانشگاه و کاملا شخصی و براساس زحمات خودش بوده است. من خودم بارها پیش آمده که از مجری بودنم مثلا در برابر جریمه شدن استفاده کرده ام، اما ایشان هیچ وقت نخواسته که از نام پدرش سوء استفاده کند و اگر میخواست، میتوانست الان یک شغل راحت دولتی داشته باشد و به علائقش در حوزه بین الملل بپردازد.
مراسم عروسی تان چه شکلی بود؟
آزاده نامداری:از آنجا که سجاد خیلی سنتی است و من هم یک خانواده کاملا سنتی دارم ما تمام مراحل را به صورت کاملا سنتی طی کردیم؛ از خواستگاری، بله برون، عقد، عروسی و همه مراسم سنتی این چنینی را کاملا برگزار کردیم.
واکنش مردم در این مدت که ازدواج کرده اید به چه صورت بوده است؟
سجاد عبادی:واکنشهای مردم خدا را شکر خیلی خوب و مثبت بوده و همه به ما لطف دارند.
آزاده نامداری:در مجامع عمومی مثل همین جشنواره فیلم که چند روز قبل برگزار شد یا کنسرت، تئاتر یا جاهای این چنینی که رفته ایم بسیار خوب و با احترام بوده است و به طرز عجیبی مردم وقتی من را در کنار سجاد میبینند میگویند چقدر دوست داشتنی هستید و چقدر به هم میآیید و این، احساس خوب را در من چندبرابر میکنند.
واکنش منفی هم داشته اید؟
آزاده نامداری:واقعا نداشته ایم.
در فضای مجازی چطور؟
آزاده نامداری:البته در فضای مجازی و خصوصا اینستاگرام نظرها مختلف است و هیچ وقت همه طرفدار تو نیستند.
آقای عبادی این واکنشها شما را اذیت نمیکند؟
سجاد عبادی:در فضای مجازی شما به هیچ وجه نمیتوانید اصل و فرع را از هم تشخیص بدهید و متاسفانه این همان معضلی است که در ابتدا هم خدمت تان گفتم. نقابی بر صورت زده شده که سره و ناسره را نمیتوان تشخیص داد.
اختلاف نظر جدی با هم دارید؟
سجاد عبادی:نه؛ اتفاقا خیلی کم که البته واقعا وجودش را برای رشد یک زندگی خیلی مفید میدانم.
آزاده نامداری:سجاد در خیلی از موارد زندگی چه کوچک چه بزرگ نگاه سنتی تری نسبت به من دارد؛ البته من هم سنتی بودن را دوست دارم، ولی متاسفانه یا خوشبختانه سنتی زندگی نکرده ام؛ هر چند احترام به سنتها همیشه اولویت زندگی ام بوده، اما ما به توافق رسیده ایم که با هم کنار بیاییم و مشکلی نداریم. خدا را شکر توانستیم که علایق مان را به هم نزدیک کنیم.
در موارد دیگر زندگی چطور؟ مثلا به توافق رسیده اید که در آینده چند بچه داشته باشید؟
آزاده نامداری:خوشبختانه در این مورد با هم خیلی هم عقیده هستیم و بچه داشتن بخش مهم زندگی ام خواهد بود، چون هم من و هم سجاد عاشقانه دوست داریم بچه داشته باشیم؛ البته وقتی جدی به موضوع نگاه میکنم میبینم چقدر مسوولیت سختی است و شاید آماده نباشم. همین چند روز قبل به سجاد میگفتم که من الان به تو تعهد دارم و باید بعد از بچه دار شدن به یک فرد جدید هم تعهد داشته باشم، اما زمانی که حوصله ندارم این حرفها بی معنی میشود. دوست دارید دختر داشته باشید؟ آزاده نامداری:بله.
اسمش را هم انتخاب کرده اید؟
بله، اما نمیخواهیم الان بگوییم.
چه چیزی در شخصیت خانم نامداری دیدید که دوست داشتید با ایشان ازدواج کنید؟
سجاد عبادی:آدمها وقتی در محیطهایی بزرگ میشوند که شبیه هم است و اشتراکات زیاد به ویژه فرهنگی با هم دارند، به هم تمایل پیدا میکنند و این شباهتها در زمانهای مختلف باعث میشود که بخواهند در کنار هم باشند.
خانم نامداری شما خودتان مشاور خانواده هستید و اگر کسی با مورد مشابه خودتان سراغتان بیاید و بگوید کسی که سالها قبل به من پیشنهاد ازدواج داده بود دوباره چنین پیشنهادی داده است، اما من به تازگی از یک زندگی ناموفق بیرون آمده ام حال چه کار کنم. چه مشاورهای به او میدادید؟
آزاده نامداری:من به تازگی از زندگی قبلی بیرون نیامده بودم و دو سال از ازدواج سابقم گذشته بود و اگر مورد مشابهی با همین ویژگیها از من مشورت میخواست حتما میگفتم بررسی کن و اگر همه چیز به نظرت درست و منطقی میآید ازدواج کن. در حقیقت من با غریبهای که نمیشناختم قرار نبود ازدواج کنم و به خوبی ایشان را میشناختم و علاوه بر آن حس و انگیزه واقعی را دو طرفه میدیدم.