گروه فرهنگی: زهرا مشتاق داستان نویس و تهیه کننده سیما در روزنامه شرق نوشت: من حمید صفت را نمیشناسم. مخاطب موسیقی او هم نیستم؛ اما از شنیدن تأیید حکم قصاص او متأثر شدم.همچنان که از اتفاقی که موجب مرگ پدرخوانده او شد نیز بسیار غمگین شدم. او به هر حال به جامعهای که کسبوکارش هنر است، تعلق دارد و ازاینرو واکنش هنرمندان حوزههای مختلف طبیعی به نظر میرسد. به نظر میرسد جایگاه منتسبان به هنر، به دلیل تأثیرگذاری مستقیم بر ساختار روانی و انسانی آحاد جامعه، مرتبه برتری باشد؛ چراکه در موقعیت الگو قرار داشته و اغلب طبقات مختلف جامعه نگاهی جدی به سوی آنها دارد.
همین است که هرگونه ناهنجاری، میان چنین الگوهایی را چندین برابر بزرگتر و اغراقشدهتر نشان میدهد؛ چون جامعه، قهرمانان واقعی، خودساخته و حتی ذهنی خود را بری از هرگونه خطا میداند و کوچکترین اتفاق، حادثه و انحرافی برای افراد اجتماع تبدیل به یک ترومای جدی میشود.قدر مسلم، این الگوها در سایر بدنههای قهرمانساز مانند ورزشکاران، سیاستمداران و دیگر اقشار تأثیرگذار نیز قابل تسری است؛ اما آنها نیز دچار لغزش و خطا میشوند. حال این خطا میتواند بزرگ و جبرانناپذیر باشد، مثل موقعیت حمید صفت خواننده یا لغزشی قابل بخشش مثل اتفاق اخیری که در یکی از بیمارستانهای تهران برای یکی از بازیگران کمدی رخ داد. جامعه در هر حال نگاهی دنبالکننده و قضاوتگر دارد؛ اما چه میتوان کرد؟ در این برهه که طناب مرگ در جستوجوی گردن جوان حمید صفت است، چگونه میتوان بر این روند مهاری آرامشبخش و کنترلکننده ایجاد کرد؟
شاید اگر حمید صفت، فردی گمنام، مثل صدها نفر دیگر در این موقعیت بود، امکان تقاضای بخشش بیشتر و آسانتر به نظر میرسید؛ اما چه بسا مشهوربودن او و روانهشدن سیل تقاضای بخشش از سوی بهاصطلاح سلبریتیها موقعیت او را دشوارتر کند و بر آتش خشم و انتقام خانواده مقتول بیفزاید.شاید گاه لازم باشد در خفا به دیدار خانواده جریحهدار رفت و در فضایی خالی از غیر با آنها سخن به مروت و دوستی و مدارا گفت. حادثه رویداده البته تلخ و جبرانناپذیر است و قدر مسلم برخاسته از زمینهها و بستری فراهمشده از قبل است که میتواند برای پیشگیری از حوادث مشابه، تأملبرانگیز باشد؛ اما اکنون و با توجه به قرارگرفتن در انتهای این تراژدی تلخ چه باید کرد و چه میتوان کرد؟
کدام گروه و با چه مناسبات و ادبیاتی میتواند وارد فرایند دشوار گفتوگو با خانواده داغدار شود. البته باید جانب انصاف و عدل فراموش نشود؛ اما به یاد بیاوریم که همه ما زمانی و به شکلی خواهیم مرد و ای کاش با رضایتدادن به مرگ دیگری، حتی مقصر صددرصد بر بار وجدانی خود نیفزاییم و باور داشته باشیم شخص ایجادکننده این مسیر دردناک، بیش از هر کس دیگری در این فرایند دچار تغییر و تنبه شده است و هرگز آن آدم قبلی نخواهد بود.اگر طناب دار، در یک لحظه آتش انتقام را فرومینشاند؛ اما میتوان باور داشت که بخشش با تمام سختیهایش آرامشی مانا، شگرف و یک تغییر عمیق درونی ایجاد میکند و فرد رهاشده از مرگ هماره با آنچه خواسته یا ناخواسته مرتکب شده، زندگی خواهد کرد. حمید صفت را ببخشیم و بگذاریم کیفر او از سوی نیرویی برتر از ما انسانهای گناهکار باشد.