گروه سیاسی: احمد زیدآبادی در یادداشتی نوشت: نزدیکان محمد نوریزاد از وخامت حال او در زندان خبر میدهند. آقای نوریزاد تا کنون چندین بار اعلام کرده است که علاوه بر اعتصاب دارو، هفتهای یک زخم نیز بر پیکر خود وارد میکند تا جنازهاش را بر روی دست حکومت بگذارد.
آنطور که من متوجه شدهام، آنچه محمد نوریزاد را به این نقطه از خشم و عصبانیت رسانده، زندانی شدن شخص خودش نیست بلکه اجرای حکم سه سال و نیم زندانِ فرزندش علی است که در فشافویه در حال حبس کشیدن است. نوریزاد حکم فرزندش را که به اتهام شرکت در اعتراض به سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراینی محکوم شده است، خارج از همۀ چارچوبها و قواعد یک "نزاع سیاسی" میداند و تن دادن به آن را خلاف اصول خاص خود تلقی میکند. تا کنون بسیاری از چهرههای شناخته شدۀ سیاسی و فرهنگی خواستار پایان اعتصاب دارو و بخصوص "خودزنی" آقای نوریزاد شدهاند اما این درخواستها خللی به اراده و تصمیم او وارد نکرده است. در همان حال، بسیاری از فعالان حوزههای مختلف اجتماعی نیز با صدور بیانیههایی خطاب به نهادهای حاکم و دستگاه قضایی، خواستار رسیدگی به وضعیت آقای نوریزاد و آزادی او و فرزندش شدهاند، اما پاسخ این دستگاهها به این تقاضا هم جز نادیدهانگاری و بیاعتنایی کامل چیز دیگری نبوده است. به نظر میرسد ماجرای آقای نوریزاد به بسیاری از معضلات دیگر جامعۀ ایران شباهت پیدا کرده است، معضلاتی که از یک طرف، با یک تصمیمگیری ساده قابل حل و فصل هستند اما از طرف دیگر، همان تصمیمگیری ساده به چنان مسئلۀ بغرنج و پیچیدهای تبدیل شده است که پنداری حرکت به سمت آن ارکان هستی را به لرزه میاندازد!
در چنین وضعیتهایی آیا باید منتظر ماند تا فاجعهای رخ دهد؟ یا اینکه باید کاری کرد؟ اگر باید کاری کرد دقیقاً چه کار؟ مثلاً به آقای نوریزاد پیغامهایی از این قبیل فرستاد که: مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش؟ به نظرم از نقطهنظر شرایط روحی، او به نقطهای رسیده است که این نوع پیغامها را مناسب وضعیت خود نمیداند. یا اینکه به صورتهای مختلف، دستگاههای مسئول را زیر فشار گذاشت تا به تقاضای او تن در دهند؟ طبعاً برخی از هموطنان، همین مورد دوم را توصیه میکنند. اما راهِ تحت فشار گذاشتن دستگاههای مسئول در این مورد خاص چیست؟ صدور بیانیههای جمعی و رسانهای کردن موضوع؟ بعد با چه لحنی؟ آرام و دلسوزانه و بشردوستانه؟ یا محکم و تهدیدآمیز و پرخاشگرانه؟ اگر مورد نخست باشد، عدهای خواهند گفت؛ دست گدایی به سوی حکومت دراز کردهاند! اگر مورد دوم باشد عدهای دیگر خواهند گفت؛ ظاهراً به جای حل مشکل، در پی تشدید آن هستند! اینها همه در واقع بخشی از بغرنجی وضعیت سیاسی در کشور ما را نشان میدهد.
واقعیت اما این است که آقای نوریزاد از همان زمان که پیوندهایش را با دوستان سابق خود گسست، در هر موردی که برای فردی، مشکل سیاسی پیش آمد و یا از این رهگذر، دچار مصیبت یا اجحاف و ظلمی شد، به انحاء مختلف به حمایت از آنان برخاست. طبعاً اینک که او خود در بند گرفتار آمده است، شرط مروت، سکوت در برابر وضعیت او نیست، اما در این میان، باتوجه به اقدام به "خودزنی" او بسیاری درماندهاند که از چه زاویهای سکوت خود را بشکنند و در این ماجرا چه موضعی بگیرند؟ در این میان اما شگفتی من از خونسردی پایانناپذیر دوستان سابق آقای نوریزاد در برابر وضعیت سخت و ناگوار اوست. ما انسانها به هر میزان هم که خود را در بازی قدرت و سیاست مستغرق کنیم باز هم نباید راه و رسم ماندگارِ نان و نمک خوردن را به کلی از یاد ببریم.
بسیاری از مقامهای فعلی کشور حتی در ردههای بالا، آقای نوریزاد را از نزدیک میشناسند، با هم گعده و مراوده داشتهاند، سر یک سفره نشستهاند، با هم گفتهاند و خندیدهاند و گریستهاند، با همسر و خانوادهاش آشنایند، از روحیات و خلق و خویش باخبرند، خاطرات مشترک بسیاری با او دارند. آیا همۀ اینها سبب نمیشود که لحظهای به وضعیت دردآور او و رنج و مصیبت همسرش بیاندیشند و برای حل این معضل گامی پیش نهند؟ اگر بدین کار ترغیب نمیشوند نشانۀ بینهایت هولناکی است