دریافت لینک صفحه با کد QR
رمان وحشت «صندوقچه قربانی» چاپ شد
8 خرداد 1400 ساعت 13:06
گروه فرهنگی: رمان «صندوقچه قربانی» نوشته مارتین استوارت با ترجمه لیلا یادگار توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.رمان «صندوقچه قربانی» نوشته مارتین استوارت بهتازگی با ترجمه لیلا یادگار توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب یکی از عناوین مجموعه «ادبیات وحشت» است که اینناشر چاپ میکند.
نسخه اصلی اینکتاب سال ۲۰۱۸ منتشر شده است و ۳ بخش اصلی دارد که در مجموع، ۵۶ فصل را در خود جا دادهاند. داستانش هم درباره پنجدوست است که قصد دارند در یک تابستان گرم، یکجعبه سنگی باستانی را در جنگلی کشف کنند. اینجعبه اسرارآمیز و نفرینشده است و بناست سرنوشت افرادی را که پیدایش میکنند، برای همیشه عوض کند.
در ادامه داستان، پس از پیداکردن صندوقچه اسرارآمیز، هر ۵ نفر حاضر در داستان، تصمیم میگیرند عزیزترین چیز خود را قربانی کرده و داخل صندوقچه بگذارند. البته صندوقچه را بهطور اتفاقی پیدا کردهاند و به هم قول میدهند و پیمان میبندند که هرگز برای پیدا کردن صندوقچه برنگردند. چهار سال بعد، اتفاقات عجیب و غریبی رخ میدهد و افراد جداشده گروه را دوباره گرد هم میآورد؛ چون متوجه میشوند یکی از اعضا، پیمانشکنی کرده و ...
در اینداستان قربانیهای درون صندوقچه قدرت پیدا میکنند و به دنبال ۵ نفر دوست متحد میگردند.
«صندوقچه قربانی» سیوهشتمین عنوان از مجموعه «رمان نوجوان» است که نشر پیدایش چاپ میکند و مخاطبان اصلیاش، افراد ۱۶ سال به بالا هستند.در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:مگوایر گفت: «چون شما قولتون رو زیر پا گذاشتین و بعد قوانین رو زیر پا گذاشتین. اونها یکسانن: اون قوانین قولهاتون بودن، قولهاتون به همدیگه، و به اون صندوقچه. شما تمام اون قدرت رو بهش دادین، بعدش اون قدرت رو فاسد کردین و حالا که درش رو برداشتین، اون قولهای زیر پا گذاشته، همه اون بدبختی و درد رو بهتون برمیگردونه.»
سپس به تخت نزدیکتر شد و گفت: «میدونستم، هر چیزی که موقع قربانی کردنمون بهش دادیم، برگشته و داره شکنجهمون میکنه: من، لم، درن، هدلی، همه جز...»همیشه زمان این لحظه عالی رو نشون میده.
«مک.»سپ مک را تصور کرد که ساعتش را متوقف کرده بود، زمان را در آن لحظهای که قسم خورده بودند برای همیشه دوست بمانند، منجمد کرده بود.مک.امروز نوبت مک بود، اما چیزی از صندوقچه بیرون نیامده که باعث عذابش شود و سپ میدانست که چیزی بیرون نخواهد آمد.زیرا مک خوشبختیاش را در صندوقچه گذاشته بود.
کد مطلب: 274869
بهار نیوز
https://www.baharnews.ir