گروه فرهنگ وهنر: دیروز بود که مصاحبهای از اصغر فرهادی منتشر شد که در بخشی از آن او به مساله فقدان آزادی بیان در ایران اشاره کرده بود و همین جمله باعث صفبندیهای زیادی در فضای مجازی شد. عدهای فرهادی را یک کارگردان شجاع و جریانساز قلمداد کردند و عدهای دیگر هم فرهادی را یک سوتفاهم در سینمای ایران میدانند که زیاد از حد جدی گرفته شده و این اظهارنظرهایش را برای دلبری از جشنوارههای خارجی میدانند.
گر چه که خودِ فرهادی چند ساعت بعد اظهارنظرش را تکذیب کرد و البته که مترجم ورایتی هم زیر بار تکذیب فرهادی نرفت، اما خب فضای جدل در توئیتر و اینستاگرام ایجاد شد. بحث بیشتر سر این بود و هست که برخی از یک کارگردان سینما میخواهند که پرچمدار مبارزه با کاستیها باشد و چون جایگاه او برگرفته از توجه طبقه متوسط ایرانیست، پس باید خواستههای آنها را نمایندگی کند.
آنها که چنین توقعی دارند، اشاره میکنند که فرهادی از پس دوقطبی سال 88، که فرهادی و دهنمکی مقابل هم بودند، به محبوبیت رسیده، چون در آن دوران و حتی همین حالا طبقه متوسط هر دوقطبی را تبدیل به امر اعتراضی میکرده و میکند، پس فرهادی مدیون همین مردم طبقه متوسط است. آنها اشاره میکنند که گنجاندن نشنانههای چون شجریان در واقع مصادره المانهای اعتراضی طبقه متوسط ایرانی در سینمای فرهادی است پس فیلمسازی که در زمانه غربتنشینی بیضایی و خانهنشینی تقوایی فرصت ساختن دارد باید در خدمت مردم باشد.
منتقدان فرهادی حتی به ویلای اسپانیا و خانهی فرانسه ارجاع میدهند و در نگاهی رادیکالتر فرهادی را یک کاسب میدانند که رگ خواب جشنوارههای خارجی را میداند و خب از سرزمین مادری هم متاع خودش را برداشت میکند. حجم عصبانیت بعضا غیرقابل درک این عده از منتقدان فرهادی تا جاییست که حتی گاها با آن دسته از منتقدان فرهادی که به اصطلاح ارزشی هستند و نزدیک به برخی لایههای فکری خاص هستند، همدست میشوند و کار به انتقاد از حجاب سارینا فرهادی هم میرسد.
همانها که پوشش سارینا فرهادی را به نوعی وهن حجاب دانستند گر چه که عدهای هم آن را یک وضعیت نمادین تصور کردند که قابل تعمیم به تمام زنان ایرانی خواهد بود، منظور تعمیم یک وضعیت نمادین، مساله اختلافنظرهاییست که برسر حجاب وجود دارد و در این چند ساله با ظهور پدیدههایی مثل گشت ارشاد، سوتفاهمها پررنگتر هم شده.
همهی اینها را بذارید در کنار استفاده از امیر جدیدی که چون در «روز صفر» که یک پروژه امنیتی بود حضور داشته، حالا زیر ذرهبین قرار گرفته و برخی از فرهادی انتقاد کردهاند که اگر ردای نمایندگی طبقه متوسط را دارد نباید با بازیگری که چنین سابقهای دارد همکاری میکرد که البته با این نگاه با خیلی از بازیگران نباید کار کرد، چون اساسا موسسهای مثل اوج مالک بسیاری از پروژههای سالهای اخیر بوده.
در هر صورت در وضعیت آکنده از خشم و ناامیدی و بنبست، هر چیزی میتواند سیبل باشد، افراد یا با ما هستند و یا بر ما، درک واقعیت با تمام اجزایش تقریبا وجود ندارد. منظور از درک واقعیت درباره فرهادی این است که او به هر حال یک کارگردان است، قرار نبوده مبارز سیاسی باشد، مطمئنا او برای ادامه مسیرش باید مجهز به رفتارهایی باشد که در درک وضعیت عصبی مردم عادی نیست. پس لزوما این نگاه اسطورهخواه حتی اگر حقیقی باشد، واقعی نیست و بار اضافه گذاشتن روی دوش آدمهای روزگار، آنها را خودشان دور میکند، این حکایت یک خیانت دوجانبه است، خیانت ما به فرهادی، چون بیشتر از چیزی که باید باشد توقع میکنیم و خیانت ما به ما، چون خیالبافیم و به تحولات اجتماعی نگاه کودکانه داریم.