گروه حوادث: اعضای یک باند آدم ربایی، مردی تاجر را گروگان گرفتند و پس از تهدید خانوادهاش، نقشه باجگیری را عملی کردند، اما به جای تحویل گروگان جان او را گرفتند و جسدش را در بیابانهای پاکدشت دفن کردند.
تحقیقات در این پرونده از چند روز قبل شروع شد. آن روز زنی سراسیمه قدم در اداره پلیس تهران گذاشت تا مأموران را در جریان ربودن شوهرش قرار بدهد.
وی گفت: روز 26تیرماه شوهرم طبق روال هر روز برای رفتن به محل کارش از خانه خارج شد، اما رفتن او بازگشتی نداشت. ما که چندساعتی از او بیخبر بودیم به موبایلش زنگ زدیم، اما خاموش بود و همین مسئله نگرانی من و بچههایم را بیشتر میکرد. وی ادامه داد: شوهرم تاجر است و آن روز متوجه شدیم که به محل کارش هم نرفته است؛ درحالیکه نگران او بودیم فرد ناشناسی با من تماس گرفت و گفت شوهرم را گروگان گرفتهاند. او تهدید کرد که اگر پای پلیس را به این ماجرا باز کنم قطعا جان شوهرم را میگیرند و خواست در ازای آزادی همسرم یک میلیاردتومان پرداخت کنم. من هم از ترس اینکه مبادا گروگانگیران تهدیدهایشان را عملی کنند و جان شوهرم را بگیرند به کسی حرفی نزدم.
دفن پول و طلا پای درخت
همسر مرد تاجر به تکاپو افتاد تا مبلغ درخواستی گروگانگیران را تهیه و شوهرش را آزاد کند. این زن در ادامه گفت: گروگانگیران 24ساعت به من زمان داده بودند و من موفق شدم در زمانی که تعیین کرده بودند 600میلیون تومان را تهیه کنم. آن روز به محلی که گروگانگیران تعیین کرده بودند رفتم؛ به این امید که پس از گرفتن پول، شوهرم را آزاد کنند. وقتی با ساک پول و طلا در محل قرار حاضر شدم، یکی از گروگانگیران با من تماس گرفت و خواست تا ساک را پای درختی در باغچهای که آنجا بود دفن کنم.
من هم دستور او را اجرا کردم. بعد از من خواست به خانه برگردم و گفت ظرف 2ساعت آینده شوهرم را آزاد خواهد کرد. من هم به خانه برگشتم اما از همسرم خبری نشد. با شماره گروگانگیران تماس گرفتم اما خاموش بود. 24ساعت دیگر هم صبر کردم و پلک نزدم به این امید که شوهرم به خانه برمیگردد، اما انتظارم بیفایده بود و خبری از همسرم نشد. در این شرایط بود که تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس اطلاع بدهم.
ردپای یک آشنا
تیمی از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران با دستور بازپرس جنایی مأمور شدند تا اعضای این باند گروگانگیری را شناسایی و گروگان را آزاد کنند. نخستین حدس تیم تحقیق این بود که گروگانگیری از سوی یک آشنا رخ داده است. شواهد نشان میداد که مرد تاجر با فردی به نام حسن ارتباط کاری داشته، اما از مدتها قبل با وی دچار اختلافات مالی شده بود. مظنون اول، همین فرد بود که تحت تعقیب پلیس قرار گرفت، ولی او در خانهاش نبود و کسی از وی خبر نداشت و همین مسئله ظن پلیس را نسبت به او بیشتر میکرد.
از سوی دیگر شماره پلاک خودروی مرد گروگان در اختیار همه واحدهای گشتی قرار گرفت تا اینکه ماشین وی در اطراف تهرانسر پیدا شد اما هیچ سرنخی از سرنوشت وی بهدست نیامد. در گام بعدی مأموران راهی محل قراری که گروگانگیران تعیین کرده بودند شدند و به بازبینی تصاویر دوربینهای مدار بسته اطراف پرداختند. تصاویر نشان میداد که آن روز 2مرد جوان ساک پولی را که زیر درخت دفن شده بود، برداشته و داخل ماشینی گذاشته و سپس منطقه را ترک کرده بودند. شماره پلاک خودرو بهدست آمد و مشخص شد که 2مرد جوان، از دوستان حسن، مظنون اصلی پرونده که با گروگان اختلاف مالی داشت، هستند.
جنایت
تحقیقات حکایت از این داشت که حسن مظنون اصلی این پرونده از مدتها قبل در یک کارگاه تولیدی رفتوآمد دارد. 2مرد جوانی که ساک پول را از زیر درخت برداشته بودند نیز در همان کارگاه تولیدی کار میکردند.
وقتی مأموران برای دستگیری 2مرد وارد کارگاه شدند، ساک پولها را در آنجا کشف کردند، اما داخل آن، پول و طلایی نبود. 2مرد دستگیر شده در بازجوییها راز این گروگانگیری را فاش کردند و گفتند که گروگان کشته شده است. یکی از آنها گفت: من و دوستم در کارگاه تولیدی کار میکنیم و حسن هرازگاهی به آنجا رفتوآمد داشت.
چند روز قبل حسن و همسرش به همراه مردی میانسال وارد کارگاه شدند. مرد میانسال همان تاجری بود که به گروگان گرفته شده بود. او حال خوبی نداشت. حسن مدعی شد که مرد میانسال، پدر زنش است و بیماری دارد. او از من و دوستم خواست تا آنها را به خانهای در حوالی جنوب تهران برسانیم. ما هم قبول کردیم و آن روز آنها را سوار ماشین کردیم و به سمت یکی از مناطق جنوب تهران رفتیم.
وی ادامه داد: حسن، همسرش و گروگان پیاده شدند و رفتند، اما ساعتی بعد حسن به من زنگ زد و گفت حال پدرزنش بد شده است. او از ما خواست کمکش کنیم که وی را به بیمارستان ببرد. اما وقتی من و دوستم وارد خانهای شدیم که آنها در آنجا حضور داشتند با پیکر بیجان مرد میانسال روبهرو شدیم. به خواسته حسن و همسرش جسد مرد میانسال را به بیابانهای اطراف پاکدشت بردیم و دفن کردیم و بعدا متوجه شدیم حسن دروغ میگفته و او پدرزنش نبوده است. متهم ادامه داد: وقتی او ماجرا را برایمان توضیح داد، من و دوستم برای گرفتن پول راهی محل قرار با خانواده مقتول شدیم و پس از برداشتن ساک همه آنها را به حسن و همسرش تحویل دادیم و آنها پول بسیار ناچیزی در حد چند میلیون به ما دادند. دیگر آنها را ندیدیم تا اینکه دستگیر شدیم و اطلاعی از مخفیگاهشان نداریم.با دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی تهران، 2متهم بازداشت شدند و جستوجو برای دستگیری زوج فراری ادامه دارد.