افغانستان قربانی منازعۀ ایران و آمریکا؟
20 شهريور 1400 ساعت 16:36
گروه بین الملل:احمد زیدآبادی فعال سیاسی در یادداشتی نوشت: در زمان حملۀ ارتش آمریکا به افغانستان، گویا جمهوری اسلامی نیز در ترغیب نیروهای مستقر در درۀ پنجشیر برای کمک به سقوط امارت اسلامی طالبان و همکاری آنها با دولت جرج بوش نقش بازی کرده است.
در واقع، همکاری ایران با آمریکا برای ساقط کردن رژیم طالبان در آن دوره، زمینهای برای کار مشترک دو کشور به منظور کمک به تشکیل و استقرار دولتی ملی و قدرتمند در افغانستان پدید آورد، اما به مجرد حذف طالبان از صحنۀ قدرت، نزاع بین دو کشور بالا گرفت و به سرعت به مسئلۀ افغانستان نیز سرایت کرد.
ایالات متحده که سیاستِ منطقهای و اتمی جمهوری اسلامی را "بیثباتکننده" و مغایر منافع استراتژیک خود در خاورمیانه میدانست، بلافاصله پس سقوط طالبان، نظام حاکم بر ایران را به عنوان عضوی از "محور شرارت" معرفی کرد و این به معنای مخالفت آن کشور با هرگونه نفوذ جمهوری اسلامی در افغانستانِ نوین بود.
از طرف دیگر، جمهوری اسلامی هم که اساس سیاست خود را در منطقه بر مقابله با سیاست آمریکا بنا نهاده بود، به افغانستان به صورت مکانی برای زمینگیر کردن ارتش آمریکا م نگریست و به جای کمک به تشکیل دولتی قدرتمند و کارآمد در افغانستان، وارد فعالیتهایی شد که بعضاً اتهامِ حمایت پنهان از عملیات طالبان و نگرانی آن از دولتی فراگیر و دمکراتیک و باثبات در افغانستان را به همراه داشت.
این در حالی بود که افغانستان به دلایل گوناگون، از معدود حوزههای جغرافیایی بود که همکاری نزدیک ایران و آمریکا میتوانست منافع بلندمدت هر دو طرف را تأمین کند.
خصومت اما جای همکاری بین دو کشور را گرفت و در نتیجه، ابتکارعمل به دست اطلاعات ارتش پاکستان و دیگر بازیگران منطقهای افتاد تا به تقویت طالبان و تدارک بازگشت آنها به قدرت مشغول شوند.این اتفاق اکنون صورت عملی به خود گرفته است. اینک آمریکا و ایران، هر دو، به رغم حرف و حدیثهای رسانهای، از آیندۀ افغانستان بیمناکند و نمیدانند تسلط طالبان بر آن کشور به چه سرانجامی ختم میشود و چه اثری بر منافع و امنیت ملی آنها میگذارد.
متأسفانه در زمانی که امکان همکاری بین تهران و واشنگتن برای تشکیل دولتی کارآمد و حافظ امنیت در افغانستان وجود داشت، کنشگران ایرانی در این مورد تحرک و مطالبهای از خود نشان ندادند و حالا که کار از کار گذشته است، فضایی توفانی در دنیای مجازی و رسانهای در ضرورت مقابلۀ جمهوری اسلامی با طالبان و یا کمک به "جبهۀ مقاومت ملی" به راه افتاده است.
واقعیت این است که در شرایط حاضر از جمهوری اسلامی کار خاصی علیه طالبان برنمیآید. بنابراین مشخص نیست که منتقدان و مخالفان سیاست جمهوری اسلامی در افغانستان، چه نوع عملی را از آن مطالبه میکنند.طبعاً حمایت لفظی خشک و خالی از "جبهۀ مقاومت" که از میزان توانایی، نیرو و گستردگی آن اطلاع دقیقی در دست نیست، نه کمکی به آن جبهه میکند نه سبب رضایت منتقدان میشود و نه مورد تحمل دائمی طالبان است!بنابراین، منتقدان قاعدتاً باید نوعی اقدام عملی را مد نظر داشته باشند. اقدام عملی میتواند شامل ارسال کمکهای مالی یا تسلیحاتی به "جبهۀ مقاومت" باشد، اما چنین اقدامی با توجه به جغرافیای افغانستان نه فقط عملی نیست بلکه به مثابۀ اعلان جنگ به طالبان است.
شاید برخی تصور کنند اعلان جنگ علیه طالبان چه تفاوتی با اعلان جنگ علیه داعش دارد؟ در واقع تفاوت از زمین تا آسمان است! داعش از سوی تمام جهان به عنوان یک نیروی تروریستی شناخته میشود و تمام کشورها، مقابله با آن را ضروری و حیاتی و مشروع میدانند، حال آنکه طالبان نیروی سنتگرای خشنی است که همۀ کشورهای همسایه و دخیل در بحران افغانستان با آن مذاکره میکنند و چه بسا در آینده آن را به رسمیت بشناسند. بنابراین، اعلان جنگ یک کشور به طالبان به معنای تنها ماندن آن کشور در صحنۀ بینالمللی است.
از این گذشته، طالبان ضمن آنکه مستظهر به حمایت سازمان اطلاعات ارتش پاکستان و برخی دیگر از محافل منطقهای است، جنگجویان خودش نیز به عنوان افرادی متعصب و با انگیزه قادر به اعمال و تحمل شرایطی هستند که از هر رزمندهای برنمیآید. حالا بیش از هشتصد کیلومتر مرز ایران و افغانستان را هم به این واقعیت اضافه کنید.
اجازه دهید موضوع را بیش از این ادامه ندهم که تحمل شنیدنش مشکل است.
خلاصه آنکه حل بحران افغانستان از راه همکاری صمیمانۀ همۀ کشورهای دخیل بر اساس یک برنامۀ مشترک میگذرد. بگذارید روشن بگویم: فشار علیه یک کشور آن هم ایران به مقابلۀ رسمی با طالبان، دست کمی از رفتار سلطان محمد خوارزمشاه با فرستادگان خان مغول ندارد!
کد مطلب: 293279