عصر دل انگیزی بود و عملکرد لستر نشان میداد که آنها مشکلات مصدومیت را پشت سر گذاشتهاند و شاید فصل جدید برای آنها در آستانه آغاز شدن است.
این بازی حتی با وجود موفقیتهای اخیر باز هم جایگاه ویژهای در خاطره جمعی ورزشگاه کینگ پاور خواهد داشت. اما جدای از آن، بازی گذشته روز غمانگیز دیگری را برای تیم اوله گونار سولسشر رقم زد. این روند قرار است تا کجا ادامه داشته باشد؟ خاطرههای خوش قرار است تا کجا مانع از متوسط نامیدن این مربی شوند؟ مشکلات مشابه قرار است تا کجا مداوم تکرار شوند؟
سولسشر عادت دارد وقتی شرایط خوب پیش نمیرود، کنار محوطه فنی ایستاده و به زمین خیره شود، مانند وایکینگ پیری که به این فکر میکند که آیا کشتی بزرگ بار دیگر از آن سوی دریاهای ناشناخته بازخواهد گشت یا خیر. چشمان طوسی-آبی ناراحتش شاید ورای طوفان، لایههای عمیق و ضربات ظالمانه موجها به ساحل را میبیند، در حالی که مشکلات مشابه بار دیگر به اعتبارش لطمه میزنند.
همانطور که پل پوگبا اشاره کرد، پیش از این به هیچ یک از معضلاتی که باعث شکست آنها در بازی روز شنبه شد رسیدگی نشده بود، هیچ یک از آنها حتی نزدیک به حل شدن نیز نیستند.
جذب کریستیانو رونالدو باعث شد که توانایی گلزنی خارق العاده این بازیکن و علاقهاش به تکرار خاطرات نسل طلایی این باشگاه صرفا سرپوشی بر روی شکافهای به وجود آمده باشد اما کمکی اساسی به تیم نکند. او حالا تبدیل به سرزنشی دائمی برای سولسشر شده است.
هرچه نیمه دوم جلو میرفت، رونالدو از آزردگی به ناباوری و سپس هراس میرسید. وقتی سوت پایان بازی به صدا درآمد، او به تنهایی در نیمه زمین لستر ایستاده – مانند بیشتر زمانهای بازی – و با عصبانیت به زمین خیره شده بود. او با ناراحتی بسیار نور دور حلقهاش را پاره کرد، مشتش را به مشت گره کرده کسپر اشمایکل زد و سپس در نهایت ادب و احترام برای هواداران تیم رقیب دست زد.
خط میانی مانند همیشه منبع اصلی نگرانیها بود. این بار فرد و اسکات مک تامینای در زمین حاضر نبودند و فقط نمانیا ماتیچ در کنار پوگبا قرار گرفته بود که تنها همکاریاش در زمین اظهاراتی به جز اظهاراتی که پس از بازی داشت، چندین اشتباه کوچک بود که در نهایت بابت آنها کارت زرد دریافت کرد.
تمامی ترکیبهای به کار گرفته شده از سوی سولسشر در مرکز زمین ناکارآمد بودهاند و به نظر نمیرسد که این مربی نروژی فرصت زیادی روی نیمکت شیاطین سرخ داشته باشد.
اما بازیکنان فقط بخشی از این مشکل هستند. هیچ اثری از سازماندهی و انسجام در تیم دیده نمیشود و این موضوع در در خط حمله و خط دفاعی یونایتد نیز به چشم میخورد. تنها برنامهای که در زمین وجود دارد این است که صبر کنند تا یکی از بازیکنان فوق العادهشان کاری فوق العاده برای تیم انجام دهد.
میسون گرینوود این کار را با پیش انداختن آنها انجام داد و از فرصت پیش آمده استفاده کرد تا گلی تماشایی را به ثمر برساند. سپس مارکوس راشفورد این کار را با به تساوی کشاندن بازی انجام داد و پاس بلند ویکتور لیندلوف را وارد دروازه کرد تا بازی 2-2 شود. هرچند لستر در اکثر زمانهای بازی عملکرد بهتری را در میانه زمین داشت و این در حالی بود که ویلفرد اندیدی در این بازی حضور نداشت.
شاید نگران کنندهترین نکته این باشد که یونایتد شروع به دریافت گلهایی از روی ضربات شروع مجدد و توپهای مرده کرده، دو موردی که نشان میدهد چیزی در زمین تمرین درست پیش نمیرود. دو گل سویونجو و داکا سومین و چهارمین گلهایی بودند که این فصل از روی ضربات شروع مجدد به ثمر رسیدند و شاید این اتفاق پس از این نیز تکرار شود.
نتیجه بازی میتوانست از این هم بدتر شود اما داوید دخیا چند مهار درخشان انجام داد، دو مهاجم یونایتد بسیار زیرکانه عمل کردند و مشخصا از اعتماد به نفس کافی برخوردار نبود.
نفوذهای سریع جیمی واردی و کلچی ایهیناچو از دو طرف هری مگوایر و لیندلوف بارها دردسرساز شد، در حالی که حضور جیمز مدیسون درست پشت سر آنها باعث شده که محوطهای به خوبی هدف قرار داده شود که نقطه ضعف یونایتد است. کاستانیه و ریکاردو، دو وینگ-بک لستر، از فضای قابل توجهی لذت بردند و توانستند لوک شاو را نیز در حرکات هجومی به خوبی خنثی کنند.
این بار اولین باری بود که لستر در این فصل از دفاع سه نفره استفاده میکرد، شاید یونایتد بتواند بابت شگفتزده شدن از این بابت بخشیده شود. اما آنها هرگز واکنشی در طول بازی نشان ندادند. وقتی نبرد تاکتیکی از دست برود، دیگر از دست رفته است.
روند 29 بازی بدون شکست در خارج از خانه به پایان رسید. یونایتد در حالی 10 امتیاز از دست داده که قهرمان لیگ به طور کلی نمیتواند 20 امتیاز هم از دست دهد و آنها در هفت بازی گذشته در تمامی رقابتها فقط دو پیروزی کسب کردهاند که هر دو با گلهای دقیقه آخری پس از نمایشی غیرقابل دفاع بوده است.
حتی این پیروزیها نیز به نوعی به بخشی از روایت دوران حضور سولسشر به عنوان بازیکن در زمین تبدیل شدهاند اما خاطرهبازی نمیتواند تا ابد این مربی را نجات دهد. زمانی خواهد رسید که شکستها خوش بینی و خاطرات خوب را در هم خواهند شکست.