گروه سیاسی: مسیح مهاجری مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز این روزنامه نوشت:در روزهای اخیر بعضی از مسئولین حاکمیتی کشورمان با توسل به مقایسه میان طالبان افغانستان و نظام جمهوری اسلامی ایران، تلاش کردند امتیازات نظام جمهوری اسلامی را برجسته کنند و به این نتیجه برسند که رفتارهای جاری توسط حکمرانان در ایران بدون اشکال است.
یک نمونه از این اظهارنظر مقایسهای این است: «وجود طالبان برای ما روحانیون که در نظام فعال هستیم و علاقه داریم که این نظام مستقر بماند و قدرت پیدا کند، نوعی فرصت است و آن فرصت هم اینست که جامعه ببیند یک گروه بسیار عقبمانده از نظر فکری و کسانی که بسیار مرتجعانه عمل میکنند در صحنه افغانستان حضور پیدا کردهاند و آنهائی که از روحانیت ایران انتظار دارند که بعضی از حدود الهی را نادیده بگیرد و خطهای حرمت الهی بشکند و جلو برود، ببینند که نه آن رفتار طالبانی درست است نه این خواستهها صحیح است.»
این اظهارنظر، عجیبترین سخنی است که تاکنون برای توجیه عملکرد مسئولین نظام جمهوری اسلامی صورت گرفته است. مقایسه نظام جمهوری اسلامی با امارت باصطلاح اسلامی طالبان که به گفته همین مقایسهکننده «یک گروه بسیار عقبمانده از نظر فکری» است، ازجمله اموری است که حتی مادران فرزندمُرده را هم به خنده وا میدارد! هرچند در پشت این خنده، اندوه بزرگی تمام وجود علاقمندان به نظام جمهوری اسلامی را فرا میگیرد و هر ایرانی علاقمند به تعالی این کشور را به شگفتی دچار میکند. در روایات منقول از پیشوایان معصوم داریم که خود را در معرض افراد شایستهتر از خود قرار دهید تا بتوانید به قلههای شایستگیهای مادی معنوی برسید. مقایسه نظام جمهوری اسلامی ایران و روحانیت مسئول در این نظام با «گروه بسیار عقبمانده از نظر فکری» طالبان، درست برخلاف این توصیه ارزشمند و عرشی امامان معصوم علیهمالسلام است.
امام خمینی، نظام جمهوری اسلامی را تاسیس کردند تا همانطور که خود بارها تاکید میکردند «اسلام ناب محمدی» را در ایران پیاده کنند و آن را به عنوان یک الگوی حکمرانی عالی به ملتها عرضه نمایند. مفسران واقعی «اسلام ناب محمدی» در عصر ما بزرگانی همچون آیتالله بهشتی و آیتالله مطهری بودند که با شناخت عمیق از اسلام و با تکیه بر آزاداندیشی و زدودن پیرایهها و زنگارها از آن، نقشه راه حکمرانی را ترسیم کردند و البته به همین جرم نیز توسط دُگماندیشان داخلی که همان طالبان وطنی بودند به شهادت رسیدند.
براساس «اسلام ناب محمدی» قرار بود نظام جمهوری اسلامی مظهر عدالت علوی باشد. قرار بود آزادی اندیشه و بیان در تعاملات اجتماعی حرف اول را بزند. قرار بود شایستهسالاری راه را بر فامیلسالاری ببندد. قرار بود فقر از جامعه ایرانی ریشهکن شود. قرار بود تبعیض از تمام عرصهها تبعید شود. قرار بود رانتخواری ریشهکن شود. قرار بود مسئولان نظام جمهوری اسلامی خادمان مردم باشند و از بالانشینی پرهیز کنند. قرار بود قانون در تمام ساحتها از انتخابات گرفته تا انتصابات و قضاوت، محور باشد. آیا وجود اینهمه بیعدالتی و فقر و تبعیض و رانتخواری و فامیلسالاری و تضییع حقوق شهروندی را نمیبینید که مردم را مستاصل کرده و نظام مظلوم جمهوری اسلامی را به ناکارآمدی متهم ساخته است؟! اگر اینها «نادیده گرفتن حدود الهی و شکستن حرمتهای الهی» نیستند، دیگر چه بلائی میخواهید بر سر مردم بیاورید تا راضی شوید که حدود الهی را رعایت کردهاید؟
مشکل اصلی این است که نگاه حضرات به اسلام و حدود و حرمتهای الهی با تفسیری که امام خمینی از اسلام ناب محمدی داشت، متفاوت است. اگر به نظریه امام از اسلام عمل میکردیم میتوانستیم بهترین حکمرانی را داشته باشیم و کار به جائی نرسد که برای نجات دادن خود از فشار افکار عمومی، به مقایسه نظام جمهوری اسلامی با گروه تکفیری تروریستی و متحجر طالبان پناه ببریم! اگر میخواهید نظام جمهوری اسلامی مستقر بماند، به بیعدالتیها، تبعیضها، رانتخواریها، بالانشینیها و نادیده گرفتن حقوق مردم پایان دهید.