گروه حوادث:مهران ۲۷ساله، بیش از شش سال از جوانیاش را در یکی از زندانهای کرج به اتهام قتل سپری کرده و حالا توانسته رضایت بگیرد و تا چند روز دیگر آزاد میشود.ماجرا از یک روز پاییزی در سال ۹۳ آغاز شد که مهران در پی کری خوانی با پسر یکی از اقوام با او در یکی ازخیابانهای تهران درگیر شد و با ضربههای چاقو او را کشت. چند روزی فراری بود تا اینکه بازداشت و روانه زندان شد. چند ماه بعد از قتل، در دادگاه کیفری محاکمه شد وحکم قصاص گرفت. پس از تلاشهای زیاد برای جلب رضایت والدین مقتول، سرانجام آنها برای بخشش قاتل شرط گذاشتند او باید بعد از آزادی برای همیشه همراه خانوادهاش از تهران بروند. این شرط برای او سخت بود، اما عاقبت پذیرفت. حالا او آخرین روزهای زندان و محکومیتش را سپری میکند و قرار است بعد از آزادی با خانوادهاش تهران را برای همیشه ترک کنند. در پشت صحنه یک جنایت، این هفته پای گفتههای مهران نشستیم و در ادامه لیلا اسماعیلی، روانشناس در یادداشتی به بررسی ریشههای این جنایت پرداخت.
چرا مرتکب قتل شدی؟
شاید یک حماقت بچگانه که نه تنها خودم بلکه خانوادهام نیز پای آن تاوان دادند.
انگیزهات از جنایت چه بود؟
با مقتول، رفیق گرمابه و گلستان بودیم، اما درگیری مان به خاطر کریخوانی بود. برای هم پیامک میفرستادیم وکل کل میکردیم. همین باعث آن دعوا وکشتهشدن او شد.
چرا کری خوانی؟
چون هر کدام از ما میخواست خود را به رخ دیگری بکشاند. همه او را تحویل بگیرند و نام وی در هر محفلی باشد. حرفش برای همه افراد خریدار داشتهباشد و خلاصه همه از وی حساب ببرند. اما فکر نمیکردم یک کلکل ساده این طور بخواهد تاوان داشته باشد و من یک دعوا راه بیندازم و دست به چاقو بزنم و آدمکش شوم.
تفاوت دنیای بیرون و داخل زندان؟
خوب خیلی فرق دارد، وقتی بیرونی فکرش را هم نمیکنی داخل زندان چه خبره و شاید برایت مهم نباشد چه آدمهایی با چه دنیایی و برای چه به زندان افتاده اند. برای زندانیان قصاصی، بیرون آمدن از زندان فقط یک معجزه است.
رفتار زندانیها با تو چطور بود؟
رفتار زندانیها زیاد بد نبود؛ چون همه زیر حکم هستند، با یک درد مشترک به نام قصاص. فقط زندانیهایی که ذاتا شر هستند با زندانیان تازهوارد کار دارند و از تو میخواهند باج بگیرند. اگر هم باج ندهی و نوچهشان نشوی، هر بلایی سرت میآورند. یادم میآید چندتا از زندانیها با همین زندانیان شر درافتادند و قبل از این که قصاص بشوند در زندان کشته شدند. از ترسم اگر زندانی شری از من خواستهای داشت، انجام میدادم.
خانوادهات برای جلب رضایت چه کردند؟
از اقوام، هنرمندان، ورزشکاران، روحانیون و هر فردی که فکر میکردند، میشد به کمک آنها صلح و سازش انجام گیرد، کمک گرفتند و آنها را مقابل خانه مقتول بردند، اما رضایت ندادند و فقط قصاص میخواستند.
شنیدم خیلی به امامرضا (ع)توسل داری.
بله. در بچگی بیمار شدم، پزشـــــکان جوابم کردند و مادرم مرا به مشهد برد و آنجا شفا گرفتم.
پای چوبهدار رفتی؟
یکبار. وقتی مرا به سلول انفرادی بردند تا صبح نخوابیدم و فقط زیارتنامه امامرضا (ع) را خواندم و قسمش دادم اشتباه کردم و پشیمانم وکمک کند تا قصاص نشوم. انگار خود امامرضا (ع) همان لحظه صدایم را شنید و به دل مادر مقتول انداخت که مهلت بدهد.
احساست از بخشش؟
قرار بود برای دومینبار پای چوبهدار بروم که خانواده مقتول شرط گذاشتند اگر من و خانوادهام از تهران برویم و دیگر برنگردیم، رضایت میدهند. خانوادهام هم قبول کردند و بخشیده شدم.
اگرجای خانواده مقتول بودی؟
خیلی سخت است خودت را جای یک فرد دیگری بگذاری، اما اگر بخشش میتوانست زندگی دوباره به یک انسان بدهد قبول میکردم و قاتل را میبخشیدم.
بعداز آزادی چه میکنی؟
اول میخواهم بروم سر خاک مقتول و حلالیت بگیرم و بعد با خانوادهام بروم مشهد.