به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۶ - ۲۳:۱۹
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸ ساعت ۰۹:۰۷
کد مطلب : ۳۰۲۰۳۰

فقیرتر شدیم؛ مگر ما چند ایران خانم داشتیم؟

فقیرتر شدیم؛ مگر ما چند ایران خانم داشتیم؟
گروه فرهنگی: یازدهم شهریور ۱۳۱۵ به دنیا آمد؛ در خانواده‌ای که پدرش اهل خراسان بود و مادر اصالتی قفقازی داشت.خودش تصویر شادی از دوران کودکی‌اش نداشت و می‌گفت خانواده پدری او را دست می‌انداختند. به قول ایران خانم «نامادری پدرم به مادرم می‌گفت برای زاییدن این بچه زشت، چرا این‌همه درد و این در حافظه خانواده برای همیشه باقی ماند.

من برای این خیلی جنگیدم و زندگی من ازاینجا شروع می‌شود. امروز به خودم می‌بالم، چون من به آنچه می‌خواستم رسیدم. مهم نیست دیگران درباره من چه فکر می‌کنند، اما من از موفقیتم راضی هستم.»
شاملو درباره او و نسبتش با مفهوم «آزادی» گفته بود: «تمامی‌ِ الفاظِ جهان را در اختیار داشتیم و/آن نگفتیم که به کار آید/ چرا که تنها یک سخن/ یک سخن در میانه نبود:/ـ آزادی/ ما نگفتیم/ تو تصویرش کن!»

دست‌فروشی در خیابان‌های پاریس
در همان ایام کودکی همراه با خانواده رهسپار اروپا شد تا آغاز جنگ بین‌الملل دوم در هامبورگ ماند. او و خانواده‌اش با آغاز جنگ، راهی ایران شدند. سال ۱۹۵۴ برای فراگیری نقاشی به‌عنوان هنری که از همان کودکی به آن علاقه‌مند بود، ساکن پاریس شد و در دانشگاه بوزار درس خواندن را آغاز کرد.

در حدفاصل سال‌های ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۸ علاوه بر تحصیل در مدرسه هنر‌های زیبای پاریس (بوزار) در مدرسه لوور پاریس، دانشکده سلطنتی بروکسل (ویترای) و انستیتوی آر. سی. آی نیویورک (رشته تهیه و کارگردانی برنامه‌های تلویزیون) دوره‌های مختلف را گذراند. خودش درباره سال‌های اقامت در پاریس برای تحصیل در رشته نقاشی می‌گفت: هرگاه صحبت من می‌شد، خانواده پدری آن‌قدر مرا دست می‌انداختند که اشک مادرم را درمی‌آوردند. این بچگی از من آدم گوشه‌گیر و ساکتی را به وجود آورد.

به استقلال رسیدم و خودم تصمیم‌گیرنده شدم. بعدازآن ننگ نداشتم که تابلوهایم را روی پیاده‌روی خیابان‌های پاریس بگذارم و بفروشم. سعی کردم روی پا‌های خودم بایستم. من باید استقلال مالی می‌داشتم و می‌توانستم کاری را که می‌خواهم انجام بدهم. الان به‌جرئت می‌توانم به شما بگویم که خودم را دوست دارم. همیشه با خودم می‌گفتم راهی پیدا خواهم کرد و این دوره باعث شد برای خودم سلاح مبارزه پیدا کنم؛ سلاح عشق برنده‌ترین و مؤثرترین است. اگر این دوره را زخم‌های خودم به‌حساب بیاورم من زندگی‌ام را مدیون این زخم‌ها هستم.

او در طول دوران حیاتش ۶۴ نمایشگاه انفرادی و بیش از ۲۵۰ نمایشگاه گروهی در کشور‌های ایران، فرانسه، بلژیک، سویس، امریکا، مکزیک، ژاپن، استرالیا، کانادا، موناکو، آلمان و امارات متحده عربی برپا کرد.

از زخم عشق تا درد غربت
زمستان سال ۱۳۴۶ و در ۳۰ سالگی بود با پرویز مقدسی؛ تحصیل‌کرده تهیه‌کنندگی و کارگردانی فیلم ازدواج کرد. خودش می‌گفت آزادگی و بلندنظری پرویز در رشد فکری و نحوه دیدم به زندگی، تأثیر مهمی داشت و نهایتاً در نقاشی‌هایم؛ او حتی بوم‌های مرا می‌ساخت، نمونه کامل یک مرد خوب ایرانی بود با خصیصه‌های کم نظر؛ آزاده، گشاده‌دست، مهربان و …زندگی این دو، اما ۱۸ سال بیشتر به طول نینجامید؛ پرویز مقدسی سال ۱۳۶۴ از دنیا رفت و مرگ او تأثیر عمیقی بر ایران درودی گذاشت. او دیگر هیچ‌وقت ازدواج نکرد.

ایران درودی عاشق ایران بود؛ از جوانی این خصیصه را داشت. در یکی از آخرین لایو‌های اینستاگرامی‌اش چنین گفت:، چون ۶۰ سال بیرون از ایران زندگی کرده‌ام، می‌دانم داشتن هویت یعنی چه؟ تاریخ ایران را ورق بزنید و ببیند ما چه شخصیت‌های بزرگی در مملکتمان داشته‌ایم، چه دانشمندانی داشتیم!

در فاصله بین دو نقطه
او نه‌فقط یک نقاش که به معنای واقعی کلمه یک هنرمند بود؛ آثار مکتوب او هم کم نیستند که یا منتشر شده‌اند یا به قول خودش زیر چاپند؛ بیش از همه، اما شاید «در فاصله دونقطه» که زندگینامه خودنوشت اوست، با اقبال روبه‌رو شده باشد.این اثر خواندنی تا امروز از ۲۵ تجدید چاپ هم گذر کرده است. او د این اثر اثبات می‌کند که همچون نقاشی در استخدام کلمات هم استاد است و به‌هیچ‌عنوان نباید نام او را به‌عنوان یک هنرمند تک‌بعدی در ذهن به ثبت رساند. تصویرسازی بدیع درودی در کتاب مایه تعجب بسیاری از نویسندگان هم شده است.

برشی از این اثر جذاب را بخوانید: «.. خوب به خاطر دارم در یکی از ایستگاه‌های ترن، مادر اسباب‌بازی خواهر را که یک چرخ‌خیاطی بود و از آغاز سفر محکم در بغل داشت با عصبانیت از دستش گرفت و از پنجره ترن در حال حرکت به بیرون پرتاب کرد. ازآن‌پس صدای گریه خواهر به صدای غمگین و یکنواخت ترن که گاه از میان آتش عبور می‌کرد اضافه شد.

در واگن‌های ترن از شدت جمعیت، جای تکان خوردن نبود و باز مسافران برای سوارشدن هجوم می‌آوردند. پدر که تمام موجودی، حتی ساعتش را برای خرید یک لیوان آب آشامیدنی پرداخته بود از این‌که سرانجام موفق به فرار از آلمان شده بودیم، خوشحال بود.»«در فاصله بین دو نقطه» نامه‌های قله‌های هنر جهان ازجمله آندره مالرو و ژان کوکتو به ایران درودی به خاطر آثار نقاشی‌اش را هم در خود دارد.

افسوس آنچه را ندارم، نمی‌خورم
چند سال قبل در آن دورانی که کرونا سایه‌اش را روی همه ساحت‌های زندگی‌مان نینداخته بود، در نمایشگاه آثار تارا بهبهانی باهم ملاقات کردیم. بعد از تعریف و تمجید درباره آثار بهبهانی رفت سراغ آنجایی که باید. گفت: مریضم، اما حالم بسیار عالی است. متأسفانه گاهی عوارض جراحی سرطان به سراغم می‌آید. کمتر اتفاق می‌افتد که مریضی باعث تغییر در روحیه‌ام شود.

حال، یعنی روحیه و نوع واکنش انسان در برابر زندگی. برای من، هرروز حتی یک‌لحظه زندگی نیز غنیمت و باارزش است. در این مرحله از زندگی بیشتر از هر وقت به مفهوم حق انتخاب پی برده‌ام و آن را در اکثر موارد حتی در زندگی روزمره به کار می‌گیرم تا با خویشتن خویش در آرامش باشم. اضافه‌ها و تشریفات را حذف کرده‌ام. کسانی را می‌بینم که از حضورشان لذت می‌برم. حرفی را می‌زنم که نیاز به ابرازش دارم. کاری را انجام می‌دهم که قلبم دیکته می‌کند. به آنچه امروز هستم و دارم دل‌خوش کرده‌ام و افسوس آنچه از دست داده‌ام را نمی‌خورم.

درودی البته روحیه جالبی هم داشت؛ از کار کردن خسته نمی‌شد. هرچند سال‌ها به دنبال دریافت مجوز موزه ایران درودی دوید، اما بعدازآنکه فهمید تلاش در این مسیر به‌جایی نمی‌رسد گفت من به‌جای مجوز موزه مجوز رفتن به عرش را گرفته‌ام. او برای معرفی چهره زن ایرانی در سطح جهان هم بسیار کوشید.خودش دراین‌باره در همان دیدار گفت: من همیشه به این خاطر است که توانسته‌ام یکی از چهره‌های «زن ایرانی» را، در نقاط بسیاری از دنیا معرفی کنم شادمان بودم. چون فکر می‌کنم حق این را داشته باشم که در کنار هم‌وطنانم از این موضوع احساس غرور کنم. من برای هنر این ملک زحمت فراوانی کشیده‌ام و حالا که می‌بینم این تلاش‌ها نتیجه داده خوشنود و خرسندم.

از شما می‌خواهم خودتان را درگیر این مسائل نکنید
مدتی بعد ماجرای حراج تهران فرصت گفت‌وگوی دوباره ما را فراهم آورد. نه‌تن‌ها او که بسیاری از هنرمندان عرصه تجسمی در ایران به نحوه برگزاری این حراج و اتفاقاتی که در آن رخ داد، معترض بودند.درودی در آن ایام، اما بی‌پروا سخن گفت منتها من و بسیاری دیگر از همکارانم را به کناره گرفتن از این فضا دعوت کرد؛ او مادرانه توضیح داد: هیچ‌کس نمی‌تواند با یک قدرت اقتصادی مبارزه کند مگر آدم‌هایی از همان جنس، به‌هرحال کسانی که این چرخه را مدیریت می‌کنند قدرت دارند و از شما می‌خواهم تا خودتان را درگیر این مسائل نکنید، چون از دست شما کاری برنمی‌آید...

اگر قرار باشد شما دراین‌باره صحبت کنید، ممکن است به کسی بربخورد و به گرفتاری بربخورید... همه، همه‌چیز را می‌دانند، اما باید کس دیگری آن‌ها را گوشزد کند تا متوجه اشتباهاتشان بشوند، البته اگر روحیه نقدپذیر داشته باشند وگرنه اگر این‌طور نباشد یا نشنیده می‌گیرند یا سعی می‌کنند صدای آن منتقد را ساکت کنند البته یک حالت دیگر هم هست که زورشان به آن منتقد نرسد...

روحیه قدرتمند و متکی بر عزت‌نفس ایران خانم یکی از مشخصه‌های فراموش‌نشدنی اوست. اینکه گفته بود اگر مریضم، به درک، اگر نمی‌توانم راه بروم، به درک، فکر نمی‌کنم کسی را همچون من سراغ داشته باشید که تا این حد عاشق زندگی باشد، خود نشان از قدرت این زن ایرانی داشت.او البته صریح بود و از کسی بیمی نداشت؛ نمی‌دانم همه آنچه گفته می‌شود و مورد انتقاد است یا آنان که موافق‌اند حتماً از یک زاویه‌ای نگاه می‌کنند که آن دیگری چیز دیگری به نظرش می‌آید، اما به نظرم چیزی که درست است این است که انسان باید درجایی که رأی و نظری دارد حرفش را بزند و خودش سانسور نکند، یا این حرف شنیده می‌شود یا خیر... من هرگز در مقابل حرف زور و نادرست سر خم نکرده‌ام و باید در برابر حرکت نادرست اعتراض کرد. دنیا دارد بر اساس نظریه استبداد می‌چرخد، سوریه را ببینید که ملتش به چه روزی افتادند!

حالا این میان چند نقاش و تابلوهایشان مگر برای کسی مهم هستند! من حتی اگر در این مورد فحش و دشنامی بشنوم کسان دیگری هم که هم‌ردیف من هستند به خودشان می‌گیرند و این‌طوری صدای ضعیف مخالفی هم شنیده می‌شود.

جدال پایانی با مرگ
مدتی قبل کرونا پایش را به بیمارستان باز کرد و مدتی به جدال با او برخاست. ایران خانم به خانه بازگشت، اما کرونا رهایش نکرد؛ تاثیرات بیماری تا همین دیروز همراهش بود و مدام پایش را به بیمارستان می‌کشاند. او از همان سه ماه قبل که به ویروس کرونا مبتلا شد، دیگر سرپا نشد.

روز‌های پایانی شهریور ماه همین امسال جشن تولد ۸۵ سالگی‌اش برپا شد و بعد از مرخص شدن از بیمارستان امیدوارانه و شجاعانه دست‌به‌قلم برد و نوشت: «توانستم بار دیگر مرگ را شکست دهم.» او تا امروز بار‌ها از کام مرگ خودش را رها کرده بود، اما شاید به مصداق جمله‌ای که بعد از ناامیدی از دریافت مجوز تأسیس موزه ایران درودی گفت، مجوز رفتن به عرش حالا برایش صادر شده باشد.
مرجع : روزنامه همدلی
برچسب ها: ایران درودی
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها