گروه سیاسی:روزنامه شرق نوشت: اصولگرایی دیگر در تعریف سنتی خود جای نمیگیرد؛ نه از حیث تئوری و نه از نظر نیروهای انسانی و نه از منظر روشمندی اجرائیِ سیاسی.
به این معنی که اصولگرایی دهه ۷۰ که بیشتر با عنوان جناح راست شناخته میشد، اکنون یک کل واحد نیست و طیفها و گروههای مختلفی درون آن شکل گرفته است و گرچه این جناح سعی میکند وحدت تشکیلاتی خود را خاصه در بزنگاههای انتخابات با ارائه لیستهای واحد نشان دهد؛ اما در دوران پساانتخابات اختلافات درونتشکیلاتی نیروهای اصولگرا بهوضوح قابل رؤیت است.
ظهور احمدینژاد و عبور از ناطق
در جریان اصولگرایی خاصه از میانه دهه ۸۰ به این سو گرایش عدالتخواهی یکی از مهمترین وجوه افتراق طیفهای نوظهور با نیروهای سنتی اصولگرا بود؛ تا حدی که آنها از پدرخواندگان جریان خود فاصله گرفتند.
یکی از مهمترین و البته از پیشگامان منتقدان درونتشکیلاتی اصولگرایان در دو دهه اخیر را شاید بتوان محمود احمدینژاد دانست؛ فردی که با شعار عدالت و حمایت از فرودستان روی کار آمد و در مناظرههای انتخاباتی سال ۸۸ با اتهامزنی به شخصیتهای متعدد سعی کرد خود را متفاوت از مشی آنها نشان دهد؛ اما اتهامات احمدینژاد به اصلاحطلبان و حتی به اکبر هاشمیرفسنجانی آنقدر مهم نبود که او پای ناطقنوری را نیز به دعوای خود باز کرد و کوشید او را هم در مقابل خودِ اصولگرایش قرار دهد.
ناطقنوری حتما در دهه ۷۰ یکی از قطبهای جریان اصولگرایی محسوب میشد و در کنار مهدویکنی و عسگراولادی حرف اول و آخر اصولگرایان را میزد. وقتی احمدینژاد محور انتقادها و به نوعی حملات خود را به سمت ناطق برد، شاید میشد نخستین سنگبناهای آشکارشدن اختلافات درونی اصولگرایان را شاهد بود و انتقادهای احمدینژاد به سنتیهای اصولگرا در شرایطی رخ میداد که از قضا او در بین سرمایه اجتماعی اصولگرایان طرفداران زیادی داشت.
پیدایش جبهه پایداری
در ادامه این مسیر ظهور جبهه پایداری را میتوان نقطه عطف اختلافات اصولگرایان دانست؛ گروهی که خود را انقلابیتر از همه میدانست و سعی میکرد گفتمان تازهای از اصولگرایی ارائه دهد که در این گفتمان نیروهای سنتی کاملا به حاشیه میرفتند و گرچه خود را جدای از جریان احمدینژاد معرفی میکند؛ اما پیش از تأسیس رسمی پایداری در سال ۹۰ بسیاری از اعضای مؤسس این طیف اصولگرایی از حامیان دوآتشه احمدینژاد بودند.
پایداری همیشه و در هر انتخابات عامل اختلافات گسترده بود و هیچ وقت بهراحتی با دیگر طیفهای اصولگرا کنار نیامد؛ شاهد مثالش همین انتخابات مجلس یازدهم بود که تا آخرین لحظه سهم بیشتری از لیست واحد میخواست و این اختلافات آنقدر ادامهدار شد که اصولگرایان در روز آخر تبلیغات توانستند به لیست واحد برسند.
از طیفبندی در مجلس تا دعوای «اصلح» و «صالح»
طیفبندیهای اصولگرایان در مجلس هم گویای همین وضعیت است و نمیتوان نمایندگان نزدیک به قالیباف را با نیروهای پایداری کنار هم نشاند یا اختلافات عدیده سنتیها با این دو طیف را نادیده گرفت یا آنکه اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری اخیر در حوزه تشکیلاتی بههیچوجه نتوانستند به همگرایی برسند و حرکت همزمان آنها در عرصه انتخابات با دو تشکل انتخابات به نامهای شورای وحدت (نزدیک به جامعه روحانیت مبارز) و شورای ائتلاف (نزدیک به محمدباقر قالیباف) و البته تحرک مستقل جبهه پایداری حکایت از چندپارگی اصولگرایان داشت که معلوم نبود اگر ابراهیم رئیسی در انتخابات نامزد نمیشد، آنها چگونه میتوانستند بر یک گزینه اجماع کنند؛ هرچند به نظر میرسید که جبهه پایداری به رئیسی هم راضی نبود و با گفتمان ترجیح «اصلح» بر «صالح» به نوعی به حمایت از سعید جلیلی گرایش داشتند.
نقشآفرینی کیهان
با در نظر داشتن چنین شرایطی شاید بتوان منطق انتقادهای شخصیتهای اصولگرا به یکدیگر را بهتر درک کرد؛ انتقادهایی که بعضا تندتر از انتقادهایی است که برای مثال اصلاحطلبان به اصولگرایان میکنند. شاید یکی از مهمترین عوامل ایجاد اختلاف میان اصولگرایان سیاست خارجی باشد؛ از مقطعی برخی از اصولگرایان که به اصولگرایان میانهرو تعبیر شدند، نگاهی نزدیک به اصلاحطلبان در موضوع مناقشات هستهای ایران با جامعه بینالملل داشتند؛ برای مثال این اختلافات را میتوان در مجادله روزنامه اصولگرای «کیهان» با امیر محبیان یکی از اصولگرایان سرشناس که بیشتر بهعنوان یک تحلیلگر اصولگرا شناخته میشود، دید؛ وقتی که کیهان به تندی به او تاخت و با «شبهاصولگرا» دانستن او نوشت: «کجای ادبیات رهبر معظم انقلاب در طول مذاکرات کوچکترین دلالتی بر این گزافهگویی امثال شما دارد که برد ما در این است که گل کمتری بخوریم؟ رهبر معظم انقلاب با صراحت وضعیت امروز ما را به وضعیت پیروز جنگهای بدر و خیبر و احزاب تشبیه کردهاند. عیبی ندارد شما خود را در برابر دشمن ببازید؛ اما حق ندارید- و کسی هم از شما نمیپذیرد- که این خودباختگی را به نظام نسبت دهید».
متعاقب این انتقادها، محبیان هم پاسخ داد: «در باب اصطلاح مدعی اصولگرا یا شبهاصولگرا که احتمالا خواستهاید عنوانی تحقیرآمیز بهکار ببرید، میگویم مسئولان کیهان فاقد وجاهت جایگاهی برای تعیین اصولگرا یا مدعی اصولگرابودن یا شبهاصولگرایی افراد هستند؛ زیرا نه محک اصولگرایی در جیب آنان به ودیعه گذاشته شده و نه حکم دربانی اصولگرایی برای آنان صادر شده است تا خروج و ورود افراد را کنترل کنند».
یا مثلا میبینیم که روزنامه اصولگرایی مانند «جمهوری اسلامی» همواره سیاستهای اصولگرایان را نقد میکند و حتی بعد از انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ نوشت: «دولت نهم که شکل گرفت، تصور این بود که حاکمیت یکدست شده، ولی وقتی محمود احمدینژاد بر مرکب قدرت سوار شد، نشان داد که به حامیان اصولگرای خود وفادار نیست. این واقعیت را او در دولت دهم بیشتر بروز داد و تمام کسانی که خود را بابصیرت و مخالفان احمدینژاد را بیبصیرت مینامیدند، دریافتند که ماجرا برعکس است و آنها خودشان از بصیرت بهرهای نبردهاند؛ بهطوری که در عرصه سیاسی به یک فرد ناشناخته ازراهرسیده باختند.
بنابراین، میتوان پذیرفت که مردم ایران بدهی خود به جناح اصولگرا بابت یکدستشدن حاکمیت را در دولتهای نهم و دهم نپرداخته بود، ولی حالا در دولت سیزدهم، این بدهی تمام و کمال پرداخت شده و حجت بر حاکمیت تمام است، این گوی و این میدان».
البته روزنامه جمهوری اسلامی هم در امان تاختوتازهای کیهان قرار نگرفت و مثلا کیهان در شماره ۳۰ آبان امسال با ادبیاتی بسیار تند علیه این روزنامه نوشت: «استاد شهید مطهری میفرمودند ما حاضریم به مارکسیستها و کمونیستها در دانشگاه کرسی بدهیم که تدریس بکنند، اما گروههای التقاطی حق ندارند از امام خمینی دم بزنند یا در تظاهرات خود عکس آیتالله خمینی را سر دست بگیرند، بلکه اقتضای صداقت و انصاف این است که عکس لنین و استالین را بلند کنند و تشخیص را برای مردم دشوار نکنند. حالا متأسفانه همین حرف را باید به برخی متولیان روزنامه جمهوری اسلامی یا برخی عناصر نفوذی و غربگرا یادآور شد که اگر میخواهید سنگ غربگراها و عناصر معارض با کشور به انقلاب و جمهوری اسلامی را بر سینه بزنید، مختارید. اما حق ندارید این کار را با گروگرفتن روزنامه جمهوری اسلامی انجام دهید و به قول معروف، گندمنمایی و جوفروشی بگیرید!».
ما اصولگرایان!
محمد مهاجری هم یکی از آن اصولگرایانی است که در عین حال که همواره اصرار دارد خود را یک اصولگرا بنامد، نقدهای مهمی به جریان متبوع خود وارد میداند. او همیشه در توییتهای خود از هشتگ «ما اصولگرایان» استفاده میکند تا به نوعی نشان اصولگرایی واقعی را از غیرواقعی جدا کند که استفاده مکرر از همین هشتگ نشاندهنده وجود نوعی شکاف عمیق میان اصولگرایان است.
مهاجری همین چند ماه پیش در تحلیلی مفصل از علت اختلافهای اصولگرایان به «انصافنیوز» گفته بود: «اصولگرایی از اوایل انقلاب تا به الان هیچگاه یک تشکل یکدست نبوده است، جز در موارد خاصی که با اصلاحطلبان چالشی داشتهاند؛ بنابراین در حال حاضر که اصلاحطلبان چالشی برای اصولگرایان به حساب نمیآیند، طبیعی است که در داخل اصولگرایان اختلافاتی به وجود بیاید و همچنین رقابتهای شدیدی هم با همدیگر داشته باشند.
قطعا بخش معتدل اصولگرایان با بازیهایی مثل طرح صیانت که به محدودیت اینترنت منجر میشود، همراه نیستند. همینطور شاید با برخی از تندروهای کابینه آقای رئیسی هم موافق نباشند. جریان اصولگرایی تقریبا رویشی نخواهد داشت... متأسفانه در بین جریان اصولگرایی بعید میدانم حتی تا یک دهه آینده بتواند حرف تازهای بزند... جریان اصولگرایی مثل دیگی است که میجوشد، نه این دیگ سر میرود که بگوییم عدهای از آن ریزش میکنند و نه چنگی به دل میزند که کسی خود را وارد دیگ کند».
انتقاد از یکدستشدن قوا
یکی دیگر از اصولگرایانی که مهمترین نقدهایش به جبهه اصولگرایی است، مهدی نصیری است؛ فردی که سلف حسین شریعتمداری در کیهان است و روزگاری سردبیری این رسانه را بر عهده داشت.
مثلا او در یک یادداشت تلگرامی بهتندی به جناح اصولگرا میتازد و مینویسد: «اصولگرایان انقلابی و ولایی که نظام را در جایگاه حکومت علی (ع) و خود را عمار و مالک اشتر میپندارند و جناح مقابل خویش را طلحه و زبیر و اشعث و ابوموسی اشعری و... میبینند، با یکدستشدن نهادهای انتصابی و انتخابی از این پس با یک بحران سیاسی و گفتمانی روبهرو خواهند شد که به تدریج ابعاد آن آشکار میشود. این انقلابیون که شامل دو دستهاند، یک: صادق، اما متوهم و فاقد تحلیل و دو: کاسب رند هستند و مانند همگان ناکامی نظام را در رسیدن به اهداف اعلامی میبینند، علیرغم آنکه عمده قدرت در سالهای اخیر در دستانشان بوده، پیوسته فرافکنی کرده و مشکل را در وجود و حضور منتقدان و مخالفان داخلی که اغلب حمایت و همراهی اکثریت مردم را داشتهاند، اعلام کرده و خویش را فاقد مسئولیت در ناکامیها و شکستها دانستهاند».
پیشبینی مهم باهنر
یا حتی یک اصولگرای اصیل مانند محمدرضا باهنر که همواره در این جبهه سیاسی تعیینکننده بوده، سالها پیش و سال ۸۹ در گفتوگویی از شکلگیری فتنهای درون اصولگرایی سخن گفته بود: «فتنه آینده که در حال اوجگیری است فتنهای است که میخواهد از درون اصولگرایی درآید و بگوید اصولگراست، اما حوزههای علمیه و شریعت را قبول ندارد.
این فتنه عظیم در حال شکلگیری است؛ بیان مکتب ایرانی و تفکر لیبرال در مسائل فرهنگی در همین راستا است... منشور اصولگرایی بایدها و نبایدهای اصولگرایی است و مشخص میکند چه کسی اصولگرا بوده و چه کسی اصولگرا نیست». به نظر میرسد این پیشبینی باهنر در یک دهه گذشته درست از آب درآمد؛ چنانکه همین تازگی دیدیم کانال تلگرامی «رجانیوز»، نزدیک به جبهه پایداری، در مطلبی به آیتالله صافیگلپایگانی تاخت. ماجرا از این قرار بود که آیتالله صافی در دیدار با قالیباف گفته بود: «توصیه حقیر این است که باید با تمام کشورهای دنیا با عزت و اقتدار رابطه داشته باشیم.
اینکه با بسیاری از کشورها قهر باشیم صحیح نیست و به ضرر مردم عزیزمان است. شما باید با عقلانیت و تعامل سازنده، حقوق ملت را احقاق کنید». این سخنان با واکنش تند تندروها مواجه شد و «رجانیوز» در مطلبی نوشت: «جالب است که این حرف را حسن روحانی، هشت سال پیش مطرح کرد و به واسطه آن، عوام ظاهربین و بیتحلیل و سطحینگر را فریفت و از آنها رأی گرفت.
البته غلطبودن این تحلیل، در عمل ثابت شد و هشت سال مذاکره و بازی با سند ننگین برجام، هیچ حاصلی برای سفره مردم نداشت، اما امروز پس از هشت سال، همین سخن ناصواب را از زبان یک مرجع تقلید میشنویم. هم تقلید سیاسی ایشان از نیروهای سکولار بسیار مذموم است، هم تأخیر سیاسی ایشان در تکرار این تحلیل سراپا غلط. نمیدانم تقلیدِ ایشان را مذمت کنم یا تأخیرش را.
افسوس که مرجع تقلید شیعه همچنان چشم به بیرون دارد». متعاقب حمله این سایت به آیتالله صافی، جمعی از شخصیتهای اصولگرایان و فقها به رفتارهای رادیکال عدهای که خود را منتسب به جریان اصولگرایی میکنند، انتقاد کردند که بهنوعی همه این بحثونظرها بازهم حکایت از شکافهای عمیف میان اصولگرایان داشت.
ادعای پایان اصولگرایی
البته از آن سو یعنی کسانی که خود را انقلابیتر از نیروهای سنتی اصولگرا میدانند هم نقدهایی مطرح میکنند که در تحلیل اختلافات میان اصولگرایان باید آنها را هم در نظر داشت؛ مثلا محمدصادق کوشکی میگوید: «جریانی به نام اصولگرایی به تاریخ پیوسته است و دیگر با آن سازوکار و شخصیتهای گذشته موجودیت ندارد و پدیده تاریخیِ تمامشده است. ما باید در جریانی که قبلا با شناسه اصولگرایی شناخته میشد، منتظر نوعی «نوزایی» باشیم یا اینکه صرفا با یک پدیده تاریخی روبهرو شویم... ببینید، بسیاری از چهرههای شاخصی که قبلا مهر اصولگرایی روی پیشانیشان خورده بود، الان در اردوگاه رقیب هستند و خیلیها هم کهولت سنی را بهانه حاشیهنشینیشان میکنند. شاید برای شما سؤال پیش بیاید که تکلیف فعالان جناح راست چه میشود؛ پاسخ این است: پدیدهای به نام جریان انقلاب اسلامی باید بیاید و جایگزین پدیده قبلی شود».
نواصولگرایی
البته در این بین محمدباقر قالیباف هم سعی کرد با مطرحکردن «نواصولگرایی» فاصلهای میان خود با مشکلات موجود در جریان اصولگرا ایجاد کند. او پیش از انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ درباره «نواصولگرایی» در نامهای آورده بود: «تغییر اساسی در نحوه کنش جریان اصولگرایی یکی از مطالبات اصلی امروز شما جوانان مؤمن و دلسوز انقلاب و کشور است. امروز دیگر روشن است که اصولگرایی باید با حفظ مبانی و ارزشهای انقلابی جمهوری اسلامی، در نگرش و شیوه سیاستورزی خود متحول شود و با گفتمان و چهرههایی نو، حرکت در راستایِ نواصولگرایی را هرچه زودتر آغاز کند».
دوری رئیسی از عنوان اصولگرا
شاید همه این تفاوت دیدگاهها نسبت به مفهوم و روش اصولگرایی بود که باعث شد رئیسی که مورد اجماع همه اصولگرایان قرار داشت، عطای عنوان اصولگرایی را به لقایش ببخشد و گفت که من متعلق به هیچ جناحی نیستم.
شاید او سعی کرد با این سخن علاوه بر آنکه اعتماد عمومی را نسبت به خود جلب کند، قدری از دعواهای وسیع جناح متبوعش فاصله بگیرد و در این بین با این سخن ریسک مخالفتهای درونجناحی را به جان خرید تا با ایجاد فاصله معنادار با همه اصولگرایان دولتش را از دعواهای اصولگرایانه محفوظ بدارد؛ هرچند در عمل این خواسته بهطور کامل محقق نشد و هنوز میبینیم که اختلافات اصولگرایان در بدنه دولت و خاصه در اخذ مسئولیتها ادامه دارد.