منوچهر نوذری، صدای مردم بود
روزنامه جام جم , 15 آذر 1400 ساعت 11:17
گروه فرهنگی: این روزها اما به مدد شبکههای اجتماعی و نوستالژیبازی که در آنها رواج دارد، بخشهایی از برنامه مسابقه هفته بیشتر از کارهای دیگر او دست به دست میچرخد و همه از خلاقیت او در اجرای این مسابقه میگویند که پخش آن هفت سال طول کشید و رکورددار طولانیترین برنامه تلویزیونی ایرانی شد.
حسین فردو، کارگردان تلویزیون که به گفته خودش بیشتر از ۵۰ سال است با این رسانه همکاری دارد، با نوذری بسیار کار کرده و سالها با هم رفاقت داشتهاند.در شانزدهمین سالگرد درگذشت نوذری با او همصحبت شدم تا درباره دوست قدیمیاش برایمان بگوید.
صریح بود و طناز
اوایل دهه ۶۰ برنامه هزار برگ هزار رنگ را برای کودکان کارگردانی میکردم که عصر جمعه پخش میشد.
برنامه آیتم محور بود و بخشی داشت به نام برگ سیاه تاریخ که در آن با شخصیتهای منفی تاریخ گفتوگو میکردیم.به خانم مهناز میرجهانگیری که تهیهکننده برنامه بود پیشنهاد دادم که آقای نوذری این بخش را اجرا کند.گفتند ایشان ممنوعالکار است.
اول باید این ممنوعیت از او برداشته شود. رفتیم و با آقای علایی صحبت کردیم و ایشان با مدیران بالادستی. خلاصه ممنوعیت کاری آقای نوذری رفع شد و بعد از انقلاب با همین برنامه به تلویزیون برگشت.
مسابقه نام ها و نشانه ها را کارگردانی میکردم و فیلم دسیسه را که خبر دادند قرار است مسابقه هفته را ضبط کنند و اجرایش را بدهند به آقای نوذری. من کارم زیاد بود و نتوانستم با مسابقه هفته همکاری کنم اما از همان قسمت اول که پخش شد مطمئن بودم یکی از برنامههای پربیننده خواهد شد.آقای نوذری اطلاعات عمومیاش زیاد بود، تجربه کاری زیادی داشت که اینها به اجرایش کمک میکرد اما یک برگ برنده دیگر هم داشت و آن رکبودنش بود.
با کسی تعارف نداشت و الکی از یکی تعریف نمیکرد. این صراحت، توام با شوخی در اجرای مسابقه هفته این برنامه را موفق کرد. سالها بعد مسابقه ستارهها را با اجرای ایرج نوذری، پسر منوچهر کارگردانی کردم.گاهی آقای نوذری به پشت صحنه میآمد تا کار پسرش را از نزدیک ببیند.علاقه این دو نفر به هم ویژه بود. ایرج به پدرش احترام زیادی میگذاشت و گاهی حتی دست او را میبوسید.جا داشت از رابطه صمیمی و توام با احترام آنها به یکدیگر حتی فیلم ساخت و پخش کرد تا الگویی شود برای مردم.یک قسمت از مسابقه ستارهها را با حضور منوچهر نوذری به عنوان شرکتکننده ضبط کردیم که به نظرم عالی از کار درآمد.
زندهیاد نوذری هنرمند مردمداری بود.بسیار به مردم احترام میگذاشت.آن نسل فرق داشتند با سلبریتیهای امروزی که کارهایی میکنند که نهتنها مردم دوستشان ندارند که گاهی از آنها متنفر هم میشوند. هنرمندانی مانند آقای نوذری ظاهر و باطنشان یکی بود.مقابل دوربین تلویزیون حرفی نمیزدند و در زندگی شخصی جور دیگری رفتار نمیکردند. ریاکار نبودند. برای همین مردم حرفشان را باور میکردند و با آنها همراه میشدند. الان گوشیهای هوشمند، هر فردی را به یک رسانه تبدیل کرده است.دیگر هنرمندان نمیتوانند زندگی مخفی و پنهانی داشته باشند و بیایند در رادیو و تلویزیون مردم را نصیحت کنند اما خودشان خلاف آن را بروز دهند.
مردم میبینند و آن را ثبت میکنند و نشر میدهند. دوره آقای نوذری وسایل ارتباط جمعی مثل الان نبود اما هنرمندان هم اصولی داشتند که از آن کوتاه نمیآمدند برای همین برنامهای مانند صبح جمعه با شما سالهای زیادی است که پخش میشود و هنوز هم شنونده دارد. اگر افرادی مانند زندهیاد نوذری یا آقای جاویدنیا ادا درمیآوردند و ظاهر و باطنشان یکی نبود این برنامه این همه سال دوام نمیآورد. هنرمندی مانند آقای نوذری صدای مردم بود و حرف آنها را میزد و خودش را تافته جدابافته از خلق نمیدانست. برای همین، هم در زمان حیاتش و هم الان که ۱۶ سال است فوت شده بین مردم محبوبیت دارد و با احترام از او یاد میشود.نام آقای نوذری در تاریخ هنر ایران ثبت شده چون همیشه آنچه به آن اعتقاد داشت را بیان میکرد، ریاکار نبود و برای پول بیشتر به هر دری نمیزد.سالهای آخر دچار تنگنای مالی شد. از نامش سوءاستفاده کردند و مدتی در زندان بود اما هرگز شرافت و انسانیتش را خرج پول و مال دنیا نکرد و همیشه جانب مردم بود.
بازنشر بخشهایی از گفتوگوی جامجم با زندهیاد نوذری در سال ۸۱
هنرمند واقعی که نباید برای مردم قیافه بگیرد، مردم خرج ما را میدهند و اگر حمایت آنها نباشد، ما با کاسبان دورهگرد هیچ فرقی نداریم ؛ بنابراین باید به مردم و محبت آنها احترام گذاشت.در برنامههای طنزی چون صبح جمعه با شما باید با مردم زندگی کرد، به آنها احترام گذاشت و حرف آنها را زد.
در این برنامه من و آقای شیشهگران و دیگر نویسندههای برنامه، نامههای مردم را که به برنامه میرسید، با دقت میخواندیم و از آنها سوژه درست میکردیم. وقتی درددل و گرفتاری مردم به نمایش درمیآمد، مسلما به دل آنها مینشست. به این نکته توجه داشته باشیم که طنز باید مانند کاریکاتور عمل کرده و یک قسمت را بزرگنمایی کند.
طنز با لوسبازی و شکلکدرآوردن فرق میکند. در حوزه دوبله تقریبا به جای تمام آدمها حرف زدهام. زمانی که شروع کردیم ۱۰ تا ۱۲ نفر بیشتر نبودیم که اکثر فیلمها را دوبله میکردیم. در خیلی از کارها مدیر دوبلاژ بودم و در بیشتر فیلمهای کمدی صحبت میکردم. من سالها به جای جک لمون حرف زدم. او دو بار اسکار گرفته است و در کل جهان او را میشناسند.
در فیلم سرگیجه به جای جیمز استوارت صحبت کردم. اینها بازیگران بزرگی هستند که باید زمان دوبله به آنها خیلی دقت شود. ما تلاش میکردیم شخصیت آنها را خراب نکنیم. دوبله فیلمهای کمدی سختتر است ؛ چون باید برای استعارهها و ضربالمثلها جایگزین مناسبی پیدا کرد.آنها ممکن است برای آن طرفیها و سازندگان فیلم خندهدار باشند، چون ریشه در فرهنگ آنها دارند؛ بنابراین ما در دوبله باید برای سخنان آنها مترادفهایی پیدا کنیم که ریشه در فرهنگ خودمان داشته باشد. هر چه دقت و ظرافت در ترجمه و دوبله درستتر باشد، کار بهتر و دلنشینتر میشود.
قدیمها میگفتند فیلم را در دوبله نجات دادند؛ این نجاتدادن یعنی این که در ترجمه و سپس در دوبله روان ارائه میگردید و در مواقعی دیالوگ اصلی کاملا عوض میشد. این که ما تا چه اندازه میتوانیم در دوبله دیالوگها را تغییر دهیم تا جایی که به داستان لطمه وارد نشود. در کشور ما چند نوع سانسور وجود دارد؛ مثلا در فیلم زن شوهردار نباید خیانت کند؛ هرچند در داستان باشد بنابراین در دوبله باید اسامی و نسبتهای اشخاص عوض شود.
در زمان شاه اگر فیلم لویی شانزدهم میآمد، اگر به لویی توهین میشد باید سانسور میشد؛ چون لویی با شاه فرقی نداشت و نباید به هیچ کدام توهین میشد اما گاهی اتفاق میافتاد که در دوبله خط داستان کاملا عوض میشد؛ مثلا سریال اوشین از اسم آن گرفته تا کل داستان عوض شد.
کد مطلب: 309255