گروه بین الملل: اندکی پس از آن که طالبان کنترل کابل را در اواسط ماه آگوست گذشته در دست گرفتند اسکادرانی از نیروهای استشهادی یا بمبگذاران انتحاری خود را در رژهای که از تلویزیون ملی افغانستان پخش میشد در معرض نمایش گذاشتند. این نمایش ناراحت کننده زرادخانهای از جلیقههای انتحاری و خودروهای بمبگذاری شده انتحاری را در معرض دید عموم قرار داد. هم چنین، قوطیهای پلاستیکی زرد رنگی به نمایش گذاشته شدند که برای ساخت بمبهای دست ساز استفاده میشدند و در پس زمینه این تصاویر تصنیفی در تمجید از بمبها و بمبگذاران مرتبط پخش میشد.
در مراسمی جداگانه، طالبان یادبودی را برای بمبگذاران انتحاری در هتل اینترکانتینانتال کابل برگزار کردند. این بار «سراج الدین حقانی» وزیر کشور حکومت تازه طالبان و رئیس شبکه بدنام حقانی به صدها مرد که نماینده اعضای خانواده بمبگذاران انتحاری بودند «فداکاری الهی» این «عزیزان» را تبریک گفت و به آنان وعده اهدای زمین، پول نقد و زمین را داد. در ماه اکتبر، در بحبوحه افزایش تنش میان افغانستان با تاجیکستان طالبان از اعزام سه هزار بمبگذار انتحاری به مرز دو کشور خبر داد.
به نظر میرسد که عشق آن گروه به بمبگذاری انتحاری در حال تبدیل شدن به چرخه تازهای است و مقامهای طالبان به طور علنی از این تاکتیک و عوامل آن در تلاشی آشکار برای عادیسازی بمبگذاری انتحاری در مقیاس بزرگتر و در سطح اجتماعی ستایش به عمل میآورند.پس از تبدیل شدن از یک گروه شورشی به رژیمی مستقر که وظیفه اداره یک کشور را برعهده دارد ممکن است اگر نه کاملا غیر منطقی بلکه عجیب به نظر برسد که طالبان هنوز با شور و حرارت استفاده از یکی از آزاردهندهترین و مخربترین اشکال خشونت سیاسی را ترویج میکند.
در هر حال، بمبگذاری انتحاری ممکن است در بیثبات کردن دولتی که با شورش علیه آن میجنگید موثر باشد، اما زمانی که شما یک دولت مستقر هستید و نیرویی که باید پس از آن آشفتگی را برطرف سازید داستان متفاوت خواهد بود. علاوه بر آن، بمبگذاریهای انتحاری دقیقا برای ایجاد ثبات در یک کشور و اقتصاد در آستانه سقوط آزاد آن که نیازمند مذاکرات در مورد توافق نامههای تجاری با کشورهای خارجی یا مقابله با شیوع کرونا است اقدامی مفید نیست. مسائلی که برشمرده شد همگی مشکلات مبرم کنونی پیش روی دولت طالبان هستند.
با این وجود، نگاهی دقیقتر به رابطه طالبان با بمبگذاری انتحاری و چگونگی تکامل آن از زمانی که آن گروه برای نخستین بار این تاکتیک را در سال ۲۰۰۳ میلادی پذیرفت دلایل استراتژیک و اجتماعی عمیقتری را نشان میدهد که چرا آن گروه ممکن است کماکان به بمبگذاری انتحاری تمایل داشته باشد و آن را تاکتیکی دارای ارزش تداوم یافتن قلمداد کند.
نخست آن که بمبگذاری انتحاری عمیقا در واحدهای مسلح طالبان نهادینه شده است و حفظ سپاهی از بمبگذاران انتحاری و تدارکات خوب آن گروه این موضوع را تضمین میکند که طالبان در صورت نیاز برای انجام چنین حملاتی آنان را در اختیار دارد. دستور چنین استفادهای ممکن است شامل دلایل داخلی، منطقهای یا حتی جهانی باشد از جمله مبارزه با مقاومت مسلحانه بالقوه داخلی، شورش داعش یا مداخله احتمالی نظامی خارجی یا تنها برای قلدری کردن در برابر کشورهای همسایه عمدتا در آسیای مرکزی. هم چنین، طالبان میتوانند بمبگذاران انتحاری را در اختیار سایر گروههای همفکر خود در عرصههای عملیاتی دوردست مانند کشمیر تحت کنترل هندوستان یا آسیای مرکزی قرار دهند.
نکته دوم آن که تجلیل از بمبگذاری انتحاری در خدمت پویایی قدرت در درون طالبان است. اکنون جنگ که عامل اصلی اتحاد میان جناحهای مختلف طالبان بوده (دست کم در حال حاضر) با فروپاشی کابل ناپدید شده ایجاد شکاف درون آن گروه اجتناب ناپذیر به نظر میرسد.
این گونه به نظر میرسد که شبکه حقانی که در طول سالهای گذشته صدها عملیات انتحاری برنامه ریزی شده، مخرب و هماهنگ را انجام داده انحصار قوی بر بخش بمبگذاری انتحاری آن گروه دارد. به این ترتیب، نمایش عمومی اخیر طالبان ممکن است با هدف جنگ قدرت داخلی باشد. شبکه حقانی با داشتن اختلاف با رهبری طالبان مستقر در قندهار ممکن است از انحصار خود بر بمبگذاران انتحاری به عنوان یک مزیت استراتژیک در برابر جناح رقیب خود استفاده کند نمایش چنین قدرتی میتواند به عنوان یک ابزار و تاکتیک چانه زنی و یا بازدارندگی مورد استفاده قرار گیرد.
با این وجود، فراتر از این اهداف، طالبان ممکن است از بمبگذاری انتحاری برای دستیابی به اهداف اجتماعی و روانی گستردهتر هم درون گروه و هم در جامعه افغانستان استفاده کنند یعنی ترویج خشونت و دلسرد کردن هرگونه وابستگی عاطفی و فیزیکی به زندگی. هدف آن است که ذهنیت اجتماعی را به مکانی تبدیل کنیم که اشتیاق به تخریب و خشونت بر عقل غلبه کند چرا که از دید طالبان فقدان جنگ نباید به معنای عادیسازی زندگی و زندگی کردن باشد.مطالعه ادبیات طالبان در مورد بمبگذاری انتحاری نشان میدهد که چنین علاقهای به اجتماعیسازی بنیادین خشونت در آن گروه وجود دارد تلاشی برای درونیسازی سریع خشونت و عادیسازی بمبگذاریهای انتحاری برای شورشهای طالبان بسیار مهم هستند. پس از پذیرش این تاکتیک در سال ۲۰۰۳ میلادی، طالبان به سرعت به یکی از گروههای پیشرو در انجام بیشترین تعداد حملات انتحاری تبدیل شدند.
از نظر آماری، طالبان بیشترین حملات انتحاری انجام شده توسط هر سازمان تروریستیای را تاکنون مرتکب شده است. چنین موفقیتی در تحقق یکی از وحشیانهترین و بیرویهترین اشکال خشونت ریشه در روایتی دارد که آن گروه ساخته و آن را ترویج میکند: «استشهادی».طالبان از طریق این روایت اعضایش را تشویق میکند فعالانه به دنبال شهادت باشند و عشق به مرگ را در میان اعضا تشویق میکند تا به زعم آن گروه از عشق به زندگی روی زمین که توهمی بیش نیست چشم پوشی کنند و در عوض مرگ را که ابدی و زندگی واقعی است در آغوش گیرند. این روایت اشتیاق به تخریبگری و سرکوب عقل را ترویج میکند.
در درک کلاسیک «کارل فون کلاوزویتس» از جنگ، شور و شعور گرایشهای ضروری خشونت سیاسی سازمان یافته هستند. شور و اشتیاق تمایل مردم را برای مشارکت در خشونت تا حد کشتن یا کشته شدن القا میکند در حالی که عقل شور و شوق خشونت را متعادل میسازد و آن را به وسیلهای برای رسیدن به هدف تبدیل میکند. بنابراین، از تبدیل شدن آن به هدف نهایی جلوگیری میکند.
با این وجود، روایت طالبان در مورد بمبگذاری انتحاری اصل عقل را در توسل به خشونت و اعمال آن نادیده میگیرد. برخلاف منطق بنیادین خشونت سیاسی، روایت انتحاری، خشونت را به عنوان هدف (از نظر وجود زمینی) و نه وسیله مفهومسازی میکند. روایت عشق به مرگ صریحا تقدس زندگی را به چالش کشیده و هستی را زیر سوال میبرد.
در سطح اجتماعی، اما علیرغم دههها قرار گرفتن در معرض خشونت شدید سیاسی، جامعه افغانستان در برابر تسلیم شدن به قربانی کردن زندگی که طالبان آن را ترویج میکند مقاومت کرده است. فعالیتهای زنان، جامعه مدنی پویا، صنعت موسیقی امیدوار کننده، عشق به شعر، رشد هنر خیابانی، کافههای پرجنب و جوش، سالنهای عروسی باشکوه و طنز جذاب افغانها از جمله نشانههای چنین مقاومتی بوده اند.اکنون که طالبان این مسیر را برای جامعه منطقی و پویای افغانستان بسته بهترین شرایط را برای فروش روایت انتحاری و عشق به مرگ خود در مقیاس گستردهتر اجتماعی پیش روی خود میبیند. برای طالبان مفید است تا بمبگذاری انتحاریاش را برای اهداف بالقوه داخلی، منطقهای و جهانی حفظ کند و به طور سیستماتیک جامعه افغانستان را نسبت به تعصبات، ناامنی، سرکوب، بربریت و خشونت بیحس سازد.
جامعه جهانی نباید در قبال چنین رفتار جزمیای از سوی طالبان در قبال شهروندان افغان سکوت کند در عوض باید طالبان را مجبور سازد که در قبال رفتار و اقداماتاش پاسخگو باشد. طالبان باید به همان اندازه که مسئول محروم کردن دهها میلیون نفر از مردم تحت حاکمیت خود از برآورده کردن نیازها و خواستههای اولیهشان شناخته میشود مسئول نقض حقوق بشر مردم افغانستان و ناتوانی در تامین امنیت و آزادی اساسی افغانها نیز شناخته شود.